چرخش به عقب
با وجود مشکلات در هر گوشه‌ای، با اشاره به فرصت‌های آمریکا در آسیا یان برمر رئیس گروه اوراسیا این‌گونه تحلیل می‌کند: چه کسی فکرش را می‌کرد که باراک اوباما تبدیل به یک رئیس‌جمهور روابط خارجی محور شود؟ این دلیلی نبود که او برایش انتخاب شود، ولی بحران در خارج و آچمز شدن در خانه او را مجبور کرد که روی سیاست خارجی تمرکز کند با نتایجی بینابین و متوسط. این قضیه 2015 را هم تاب می‌آورد. روسیه گلوی اوکراین را همچنان فشار خواهد داد. خلافت داعش جای پایش را محکم خواهد کرد. به نظر می‌رسد که جمیع این مسائل نیروی تازه‌ای به ناتو می‌بخشد و هدف‌های جدیدی را پیش رویش می‌گذارد و این به خودی خود به تهییج نیروهای ناتو منجر خواهد شد. هنوز متر و معیاری وجود ندارد، ولی در 2015 روابط فراآتلانتیکی (ترانس-آتلانتیک) اصطکاک پیدا خواهد کرد.
ضعف رهبری آمریکایی و افزایش تنش با هم پیمانان اروپایی به روشنی خود را دربرخورد با روسیه نشان خواهد داد. در طولانی مدت و دور نمای سیاست‌های پوتین در اوکراین اقتصاد کشورش را تحلیل خواهد برد و اروپایی‌ها را وادار می‌کند که قید انرژی روسیه را بزنند. در سال ۲۰۱۵ که پرزیدنت اوباما فشار بیشتری را روی روسیه بیاورد نمی‌تواند روی حمایت بی‌قید و شرط شرکای اروپایی‌اش حساب زیادی باز کند و آن را کم کم از دست خواهد داد. برخی از اعضای ناتو نگران این هستند که آمریکا کانون توجهش را به سویی دیگر منتقل کند، آن هم هنگامی که آنها همچنان اندرخم همسایه سرکش‌شان هستند.
اما در رابطه با داعش روشن است که جنگی دشوار پیش رو است. ائتلاف تحت رهبری آمریکا وسیع است و به آن نیرویی پایدار می‌بخشد. هر چند که این هم پیمانی را بدقواره و کاهل کرده آن هم با پیشرفتی تدریجی و تکه تکه. در جنگ علیه گروه تروریستی داعش، آمریکا سنی‌ها را در آسمان در کنار خود دارد که شامل شرکت در حملات هوایی توسط دولت‌های حاشیه خلیج فارس می‌شود. برای پیروزی روی زمین نیز نیاز به نیروهای شیعه است تا در برابر این اراده تمامیت خواه (خلافت خودخوانده اسلامی) به پیروزی نائل شود و از گسترش آن جلوگیری کند. در سال 2015 آمریکا به پشتیبانی از هم پیمانان قدیمی و البته اقتدار گرای منطقه‌ای (مصر، عربستان و ...) روی خواهد آورد و جنبش بهار عربی هم گویا به انتهای تاریخ خود می‌رسد. همزمان باید گفت که گروه موسوم به ائتلاف هم در این سال از هم خواهد پاشید، آن هم هنگامی که ثروتمند‌ترین گروه تروریستی تاریخ جایگاهش را در سوریه و عراق تثبیت می‌کند.
خوشبختانه اوضاع در آسیا ملایم‌تر است. جدای از کشمکش‌های جنوب و شرق دریای چین، ژئوپلیتیک آسیا پر سر و صداتر از یک درگیری رو به گسترش است. رهبران قدرتمند سه قدرت آسیایی: شینزو آبه در ژاپن، شی جین پینگ در چین و نارندرا مورتی در هند بدل به نیرویی با ثبات خواهند شد. هر سه بنای دولت‌هایشان را بر سیاست‌های اصلاحی ماندگار در داخل استوار کرده‌اند که موجب توجه به مسائل داخلی و رساندن تنش در خارج به حداقل است. هر چقدر که توسعه اصلاحی آنها ادامه پیدا کند هیچ کدام از آنها به‌دنبال دردسر‌های منطقه‌ای نخواهند رفت. خطر آنجایی است که اصلاحات به شکست یا بیراهه برود یا اینکه آمریکا روابط‌اش را با چین به درستی مدیریت نکند.
روابط نسبت به قبل گرم‌تر شده، اما چالش‌های دیپلماتیک زیادی پیش‌رو است. قیل و قال بین آمریکا و آقای پوتین، چین را به روسیه نزدیک‌تر می‌کند. پس از آنکه روسیه از قیمت مورد نظرش به‌واسطه مشکلاتش با غرب کوتاه آمد، دو کشور قرارداد سی ساله و 400 میلیارد دلاری فروش گاز را نهایی کردند. این فقط یک معامله کاسب کارانه نیست؛ بلکه چین روابط عمیق‌تر با روسیه را حصاری در برابر رویدادی بالقوه، همچون به‌هم خوردن روابطش با آمریکا می‌بیند.
شی جین پینگ پیشرفت قابل‌ملاحظه‌ای در پافشار‌ی‌اش در جنبش ضدفساد و اصلاحات اقتصادی برای پیش بردن علاقه چین به رشد را داشته است. موفقیت هرچه بیشتر واکنش شدیدتری را هم در پی خواهد داشت. اگر آقای شی برنامه‌هایش به مشکلات جدی بر بخورد، تمامی شرط‌بندی‌ها به‌واسطه رفتارهای چینی‌ها برهم می‌خورد. چین می‌تواند در خارج از مرزهایش تهاجمی رفتار کند تا حمایت مطمئنی را در داخل به سوی خود جلب کند. در این بین آمریکا و متحدینش قربانیان خوبی به حساب می‌آیند. چین می‌خواهد تجارت خارجی را تنبیه کند یا که جاسوسان خارجی را برای تلاش به نا آرامی مقصر جلوه دهد. (همان‌گونه که در هنگ کنگ نظاره کردیم.)
مخلص کلام این است که هم‌ترازی روسیه- چین از آنها متحدینی طبیعی می‌سازد. جدای از ابتکارات سیاست خارجی آمریکا چین و آلمان شراکت اقتصادیشان را محکم‌تر می‌کنند. گسست بین روابط آمریکا و اروپا موجب نزدیک شدن برلین به پکن می‌شود. در سال 2015، باید آمریکا روابطش را با چین پیوند دهد تا از حرکت در چنین مسیری جلوگیری کند.

نقطه ثقل کشورهای پاسیفیک
آنچه می‌ماند این است که درگیر شدن در آسیا می‌تواند یک پیروزی نایاب برای سیاست خارجی واشنگتن باشد. «سازمان همکاری‌های کشور‌های حوزه پاسیفیک» (سازمان همکاری‌های فرا پاسیفیک) که دوازده کشور آن معرف نزدیک به ۴۰ درصد تولید ناخالص مطابق مفاد تجارت جهانی است یک موفقیت استراتژیک بزرگ برای رهبری آمریکا است که می‌تواند در سال ۲۰۱۵ به بالاترین سطح خود برسد. این خود می‌تواند متحدینی بالقوه در حوزه پاسیفیک را در زمانی که نگرانی در رابطه با چین وجود دارد به همراه بیاورد. این توافق پیوندهای تجاری بزرگی را موجب می‌شود که به آقای آبه کمک‌های خارجی مورد نیاز برای اصلاحات اقتصادی‌اش را ممکن می‌سازد.
چه چیزی مانع این اتفاق می‌شود؟ پیشرفت به‌واسطه موانع مابین آمریکا و ژاپن متوقف می‌شود: ژاپن بر سر حمایت از کشاورزانش سازشی نخواهد کرد؛ همانگونه که آمریکا در مورد صنایع اتومبیل سازیش نکرد، اما باتوجه به آنچه از نتایج انتخابات در پیش روی میان دوره‌ای آمریکا بیرون می‌آید، «سازمان همکاری‌های کشور‌های حوزه پاسیفیک» می‌تواند به هدف نهایی‌اش برسد.
طنز ماجر اینجاست که آقای اوباما انتقادات بسیاری را به‌واسطه چرخش‌اش به سمت آسیا متحمل شده است، اینک باید با مسائل دیگری روبرو شود آن هم در حوزه‌ای از جهان که سیاست خارجی‌اش بیشترین موفقیت را به خود اختصاص داده است. با توجهی افزون و رویکردی فعال آمریکا می‌تواند این موفقیت را در سال ۲۰۱۵ نیز گسترش دهد.