خلاقیت پشت دروازه کنکورجا می‌ماند
تهیه و تنظیم: فاطمه باباخانی از همان ابتدای ورود به دبستان، کلاس‌های آمادگی برای مقطع بعدی شروع می‌شود تا دانش‌آموز به آن آزمون نهایی یعنی کنکور برسد. خانواده‌ها گمان می‌کنند کنکور، جدی‌ترین چالش پیش‌روی نوجوانی فرزندشان است و آینده‌اش بر اساس درست یا غلط پاسخ دادن به تست‌ها مشخص می‌شود. اینکه یک نوجوان در این آزمون در چه دانشگاهی پذیرفته شود، می‌تواند تا اندازه‌ای حتی شان اجتماعی او را هم عوض کند... همین دل‌نگرانی‌ها است که دانش‌آموزان را در ساعات غیرکلاسی باز هم در مدرسه نگه می‌دارد و تابستان‌ها را هم برایشان به زمانی برای رفتن به کلاس‌های آمادگی کنکور و شرکت در کنکورهای آزمایشی تبدیل می‌کند. سال کنکور، جزو سخت‌ترین سال‌ها در زندگی این نوجوانان است، همه ساعات روز به مرور کردن دروس و تست زدن و شرکت در کلاس‌ها می‌گذرد و آزمون‌دهنده باید خیلی خوش‌شانس باشد که در ساعت محتوم دچار اضطراب یا تهوع نشود و بتواند از این مهلکه عظیم جان به در برد. درباره ساختار فعلی برگزاری کنکور، با دکتر جواد صالحی اصفهانی استاد اقتصاد دانشگاه Virginia Tech آمریکا گفت‌وگو کردیم. این اقتصاددان مطرح ایرانی ضمن ناکافی خواندن مهارت‌های مورد آزمون در کنکور، معتقد است که اگر بخواهیم به یک سیستم آموزشی توسعه‌یافته دست یابیم، ناگزیریم که حتما در شیوه برگزاری کنکور در ایران اصلاحاتی اعمال کنیم. - آقای دکتر صالحی، شکل فعلی برگزاری کنکور سراسری در کشور، هم موافقان و هم منتقدانی دارد. منتقدان معتقدند که شیوه فعلی برگزاری کنکور، باعث شده است که سیستم آموزشی کشور به شکلی افراطی فقط بر محفوظاتی تاکید کند که به وسیله تست‌های چهارگزینه‌ای قابل ارزیابی باشند. در مقابل، موافقان شیوه فعلی برگزاری کنکور اعتقاد دارند که روش مناسب‌تری نمی‌توان به عنوان جایگزین روش فعلی پیشنهاد کرد. ارزیابی شما در این زمینه چیست؟ من بیشتر با گروه اول موافقم و معتقدم با تمام محسناتی که سیستم فعلی کنکور دارد که در آن تقلب و اعمال نفوذ کم است، اما به این جهت که طیفی از مهارت‌های بسیار خاص و محدود را آزمون می‌کند، در پیشبرد اهداف ما که افزایش بهره‌وری نیروی کار است، خیلی مفید نیست. باید توجه کنیم اصل اولیه سیستم آموزشی بر این بوده که افراد انگیزه داشته باشند تا مهارت‌های مولد را که کارآفرینان در بازار کار به آن پاداش می‌دهند یاد بگیرند، ولی سیستم آموزشی فعلی ما که به شدت تحت تاثیر شکل فعلی برگزاری کنکور قرار دارد این سیستم ارتباطی میان دانش‌آموز و کارآفرین را به نحوی قطع کرده و جایگزین آن شده است. هم‌اکنون برای قبولی در آزمون کنکور دانش‌آموزان به جای مهارت‌هایی که «کارفرمایان آینده» از آنها انتظار دارند، فقط به دنبال مهارت‌هایی هستند که «کنکور» بر آن تاکید دارد. مهم‌ترین این مهارت‌ها هم «تست‌زنی» است که بدترین نوع آزمون برای درس‌های ریاضی و فیزیک و همین‌طور علوم انسانی به حساب می‌آید. - به نظر شما در آزمون ورودی دانشگاه‌ها چه مهارت‌هایی باید مورد سنجش قرار گیرند؟ به طور کلی آزمون‌های مبتنی بر تست‌زنی که عموما هم ویژگی مهم آنها «پایین بودن هزینه برگزاری» است، در آزمودن مهارت‌های مرتبط با «خلاقیت» ناتوان هستند. اینکه شما می‌گویید تست زدن به گسترش محفوظات می‌انجامد جزئی از مسئله است، بخش دیگر مسئله این است که جنبه‌های مختلف خلاقیت افراد را نمی‌توان با این نوع آزمون‌ها سنجید. طبیعتا وقتی این جنبه‌های مختلف خلاقیت در کنکور سنجیده نشود، انگیزه دانش‌آموز برای یادگیری و فراگیری آن در دبستان و دبیرستان شدیدا پایین می‌آید. به عنوان مثال فکر می‌کنم خوب است فن «نوشتن» را در نظر بگیریم. نوشتن یکی از فنون خلاق است که در بازار کار بسیار مورد استفاده است و برای بخش بزرگی از نیروی کار یک مزیت محسوب می‌شود. توانایی در این حوزه همچنین به رشد اعتماد به نفس و توسعه خلاقیت کودکان و نوجوانان کمک می‌کند، اما کنکور ما هیچ‌وقت نتوانسته «نوشتن» را در خود جای دهد. این در حالی است که در حال حاضر در دنیا تکنولوژی‌هایی برای ارزیابی هنر نوشتن وجود دارد و مثلا آزمون GRE که در سطح بین‌المللی برگزار می‌شود، بخشی از آن به سنجش مهارت نگارش اختصاص داده شده است. همین‌طور برای مثال برای ورود به دانشگاه در آمریکا آزمون‌های SAT وجود دارد که در یکی از بخش‌های آن، هنر نوشتن شرکت‌کنندگان سنجیده می‌شود. البته این فقط یک مثال است. در مجموع به نظر می‌رسد اگر ما بخواهیم طیف گسترده‌تری از فنون و مهارت‌ها را برای ورود به دانشگاه‌ها تحت آزمون قرار دهیم، این کار امکان‌پذیر خواهد بود؛ هر چند که طبیعتا بودجه مورد نیاز برای برگزاری کنکور را افزایش می‌دهد. - صرف‌نظر از مباحث مربوط به «کنکور»، به نظر شما مهم‌ترین مواردی که جای خالی آنها در سیستم آموزشی کشور به چشم می‌خورد چیست؟ و هر یک از این موارد چگونه می‌تواند به سیستم آموزشی کشور تزریق شود؟ سوال خیلی خوبی است. مهم‌ترین فنونی که در سیستم آموزشی ما جا مانده، «نوشتن»، «ورزش» و «هنر» است. برای اینکه بتوانیم این فنون را در سیستم آموزشی وارد کنیم و دانش‌آموزان را به پرورش این مهارت‌ها تشویق کنیم، باید برای فراگیری آنها انگیزه ایجاد کنیم؛ به این ترتیب که برای آنها نیز مشابه دیگر موارد امتیاز در نظر گرفته شود. همان‌طور که در بالا گفتم برای سنجش نگارش، آزمون‌هایی هست که این مهارت را به صورت عینی‌تر مورد ارزیابی قرار می‌دهد. برای سنجش مهارت‌ها در ورزش و هنر هم راه‌هایی وجود دارد. در حال حاضر در کشورهای پیشرفته که دانشگاه‌ها دانشجویان خود را خودشان انتخاب می‌کنند، فعالیت‌های دانش‌آموزان در این زمینه‌ها در پرونده‌ای که دانش‌آموز برای خودش مهیا کرده و توصیه‌نامه‌هایی که معلم‌های او برایش نوشته‌اند تا حدی منعکس می‌شوند. ممکن است اجرای این روش در حال حاضر در ایران سخت باشد، ولی ما ناگزیر از حرکت به این سمت هستیم. زمانی که مانند سیستم‌های آموزشی موفق دنیای به شرایطی برسیم که دانشگاه‌ها خودشان در انتخاب دانشجویانشان نقش داشته باشند، در آن زمان دانش‌آموز می‌داند که دانشگاه‌های خوب به فعالیت‌های ورزشی و مهارت‌های هنری و دیگر قابلیت‌های او اهمیت می‌دهند. بنابراین او هم رغبت می‌کند وقت بیشتری برای کسب این مهارت‌ها بگذارد و والدین دانش‌آموز هم به او کمک می‌کنند که به جای تمرکز صرف بر حفظ کردن تست‌ها، به یادگیری فنون دیگر هم بپردازد. دلیل توجه دانشگاه‌ها به این مهارت‌ها البته به‌خاطر سلیقه‌ها و ارزش‌های مسوولان آنها نیست؛ بلکه بیشتر به این جهت است که «خلاقیت»ی که با «هنر» پرورش می‌یابد و روحیه و مهارت در «کارهای جمعی» که در «ورزش» کسب می‌شوند، نه تنها برای رشد شخصیت مهم هستند، بلکه در تولید اقتصادی هم به افزایش بازده منجر می‌شوند. - آقای دکتر، این مساله که «مهارت‌های آموزش‌داده‌شده در مدارس و نیز دانشگاه‌ها ارتباطی با نیازهای بازار کار ندارند»، سال‌ها است که به کرات در ایران مطرح می‌شود. آیا این وضعیت خاص ایران است یا در کشورهای دیگر هم وضعیت مشابهی حاکم است؟ در کشورهای در حال توسعه به خاطر اینکه می‌خواهند سیستم آموزشی را با هزینه هر چه کمتر اداره کنند، سراغ آزمون‌های تستی مرکزی در سطح کشور می‌روند. این کشورها در سیستم آموزشی خود مشکلاتی مشابه ما دارند. آنها دانشجویان را به مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد می‌فرستند بدون اینکه دانشجوی فارغ‌التحصیل اهل فن باشد و جز محفوظات آموزش دیگری هم دیده باشد. این پدیده در کشورهای خاورمیانه که به آموزش خیلی اهمیت می‌دهند بیشتر دیده می‌شود، اما من در هیچ کجا مثل ایران رواج این نوع آزمون را ندیده‌ام. باعث تاسف است که ما حتی برای دوره دکترا که در آن مهم‌ترین مهارت مورد نیاز «خلاقیت» است، از کنکوری با تست‌های چندجوابی استفاده می‌کنیم! در مقابل کشورهایی هم هستند که نقش کمی به آزمون‌های تستی سراسری می‌دهند. این کشورها در دسته کشورهای پیشرفته هستند و معمولا بازار کار انعطاف‌پذیری هم دارند، به این معنا که میزان پویایی شغلی زیاد است و شاغلان اندکی هستند که مثلا 30 سال پیوسته در یک شرکت یا سازمان کار کنند. جنبه دیگر انعطاف‌پذیری بازار کار، به این واقعیت مربوط می‌شود که سطح دستمزدها حساسیت زیادی نسبت به سطح مهارت‌های نیروی کار دارد. قابل انعطاف بودن بازار کار از این جهت مهم است که بخواهیم سیگنال‌های قوی‌تری برای جنبه‌های مختلف «خلاقیت» را در قبال سیگنال‌های «محفوظات» قرار دهیم. در این کشورها به کارفرما اجازه می‌دهند سیگنال‌های خلاقیت را که با دقت کمتری از سیستم آموزشی به کار فرما منتقل می‌شوند خود را در محیط کار بسنجد و دستمزدها را براساس آنها تعیین کند. چنانچه فردی در عمل نتواند ادعاهای خود در مورد مهارت‌های خلاق و سخت آزمون در حین کار نشان دهد، کارفرما می‌تواند عذر آن فرد را بخواهد. انعطاف بازار کار باعث می‌شود که آزمون نه در «مرحله آموزشی» بلکه در «مرحله کار» ایجاد شود. در این حالت کارفرما می‌تواند خود توانمندی‌های فرد را آزمون کند و براساس میزان انطباق این توانمندی‌ها با نیازهای خود به نیروی کار پاداش دهد. در نقطه مقابل در بسیاری از کشورهای در حال توسعه این شیوه را نمی‌پسندند. در این کشورها معمولا دست کارآفرینان را برای اندازه‌گیری مهارت‌‌های نیروی کار و تعیین پاداش متناسب می‌بندند و به جای آن مدرک تحصیلی را ملاک قرار می‌دهند. عدم انعطاف در بازار کار باعث می‌شود که دانش‌آموز و خانواده نتوانند سیگنال‌های شفافی از طرف بازار کار در مورد نوع مهارت‌های مورد نیاز دریافت کنند. نتیجه از یک طرف مدرک‌گرایی است و از طرف دیگر عدم توجه دانشجویان و دانش‌آموزان به پرورش خلاقیت و کلا مهارت‌هایی که برگزاری آزمون برای سنجش آنها هزینه بالایی دارد. - چگونه ما در ایران می‌توانیم سازگاری بیشتری بین «محتوای ارائه‌شده در سیستم رسمی آموزشی» و «مهارت‌های مورد نیاز بازار کار» ایجاد کنیم؟ در درجه اول باید درک کنیم که انعطاف‌پذیری بازار کار نقش مهمی در ایجاد فشار برای بهبود کیفیت سیستم آموزشی ایجاد می‌کند. تا وقتی که ما این مقوله را درک نکرده باشیم، سیستم کنونی ما بازتولید شده و استمرار می‌یابد، مثلا وقتی نهادهای دولتی این ماموریت را برای خود تعریف می‌کنند که باید به هر قیمت ممکن برای فارغ‌التحصیلان دانشگاه کار پیدا شود، در جهت عکس این انعطاف‌پذیری حرکت می‌کنیم. اگر این دیدگاه در دولت حاکم باشد، ما به طور مصنوعی به کسانی که دنبال محفوظات رفته‌اند ارجحیت می‌دهیم و به کسانی که خطر کرده‌اند و فنون مولد یاد گرفته‌اند اما تحصیلات رسمی آنها حداکثر دیپلم است، پاداش کمتری می‌دهیم. شاید مهم‌ترین کاری که دولت می‌تواند انجام بدهد این است که در شرایط استخدام در سازمان‌های دولتی مهارت‌های بیشتری را مورد بررسی قرار دهد تا از این طریق انگیزه برای فراگیری این مهارت‌ها فراهم کند، مثلا ادارات دولتی می‌توانند به فن نوشتن و کیفیت صحبت کردن در مصاحبه در هنگام استخدام، وزن بیشتری بدهند. در نهایت ما باید از سیاست‌هایی که در بازار کار پاداشی بیش از حد را به «حفظ کردن» می‌دهد، خودداری کرده و به سمتی برویم که کارآفرینان تا حدی آزادی عمل داشته باشند فنون و مهارت‌هایی را که قابل اندازه‌گیری آسان نیستند ارزیابی کرده و نتیجه این ارزیابی را در میزان دستمزد منعکس کنند. باید کارآفرینان اجازه داشته باشند تصمیم بگیرند که به چه فنونی تا چه میزانی حقوق بدهند. در کنار این مساله، باید سعی کنیم حاکمیت سیستم فعلی را که میزان پاداش در بازار کار را منوط به مدرک تحصیلی می‌کند، به تدریج کمرنگ‌تر کنیم.