دولت چگونه میتواند بهطور واقعی اشتغال ایجاد کند؟
اثر «مارکبری»، در اقتصاد
در اقتصاد گاهی اوقات به تئوریهای اصیلی برمیخوریم که ریشه در یک داستان واقعی داشته و فرآیند علم آن وقایع را بهصورت تئوری و چارچوب نظری در علم اقتصاد درآورده است. داستانهایی که باید از آنها کسب تجربه کرد و از الگوهای مناسبی در مواجهه با آنها استفاده کرد. پدیده «اثر کبری» شاید یک مفهوم گمنام در علم اقتصاد باشد اما اگر نگاهی به آن بیندازیم آثار این پدیده بهخوبی در اقتصاد ما قابل مشاهده است. زمانی که انگلیسیها سلطه استعمار خود را بر کشور هند گسترده بودند، در پایتخت این کشور یعنی دهلی شمار مارهای کبری بهحدی زیاد شد که دیگر انگلیسیها تاب نیاوردند و برای خلاصی از دست مارهای کبری دست به دامان مردم شهر شدند.
در اقتصاد گاهی اوقات به تئوریهای اصیلی برمیخوریم که ریشه در یک داستان واقعی داشته و فرآیند علم آن وقایع را بهصورت تئوری و چارچوب نظری در علم اقتصاد درآورده است. داستانهایی که باید از آنها کسب تجربه کرد و از الگوهای مناسبی در مواجهه با آنها استفاده کرد. پدیده «اثر کبری» شاید یک مفهوم گمنام در علم اقتصاد باشد اما اگر نگاهی به آن بیندازیم آثار این پدیده بهخوبی در اقتصاد ما قابل مشاهده است. زمانی که انگلیسیها سلطه استعمار خود را بر کشور هند گسترده بودند، در پایتخت این کشور یعنی دهلی شمار مارهای کبری بهحدی زیاد شد که دیگر انگلیسیها تاب نیاوردند و برای خلاصی از دست مارهای کبری دست به دامان مردم شهر شدند. بنابراین مقرر گردید هر فرد در ازای مار مردهای که تحویل دولت میدهد جایزهای نقدی دریافت کند. تزریق این انگیزه در میان مردم فقیر موجب شد روزانه صدها مار کشته شده جلوی مکانهای تحویل جایزه تلنبار شوند. در ظاهر این طرح به هدف تعیین شده دست یافته بود و پیشبینی میشد که بهزودی خطر مارهای سمی برای همیشه از این شهر رخت بربندد. اما در کمال تعجب هرچه زمان میگذشت باز هم تعداد مارهای تحویلی بیشتر میشد. بهنظر شما چه اتفاقی افتاده بود؟
پاسخ در طراحی بد سیستم اقتصادی نهفته است. تا آن زمان بستر مناسبی از سوی دولت برای کسب درآمد مردم تعریف نشده بود و اکثر مردم در فقر و بیکاری بودند، حال این فرصتی بود تا آنان به کسب درآمد بپردازند. مردم مارهای مرده را تحویل میدانند اما برای بالا بردن آمار خود به پرورش آنها میپرداختند. بله، تعامل نامناسب دولت با مردم نهتنها مشکل را حل نکرد بلکه به آن دامن نیز زد. دولت در مواجهه با این امر اعلام کرد که دیگر جایزهای برای مارهای مرده نخواهد داد. حال دیگر نگه داشتن مارها نهتنها برای مردم سودی نداشت بلکه هزینه نیز داشت بنابراین مردم مارهای خود را در اطراف شهر رها کردند و بهجای کاهش جمعیت آنان میزان مارها بهشدت افزایش یافت.
این همان رویهای است که مردم ویتنام نیز در زمانی که مستعمره فرانسه بودند برای کسب درآمد استفاده کردند. دولت برای مقابله با موشها به مردم وعده داد در ازای دریافت دم موشهای مرده به آنها جایزه خوبی میدهد. اما پس از مدتی بهجای کاهش تعداد موشها در سطح شهر، تنها میشد نتیجه گرفت که اکنون جمعیت موشها به دو گروه تقسیم شده است؛ موشهای بدون دم و موشهای دمدار. بله مردم نمیخواستند منبع کسب درآمدشان را در خاک دفن کنند. دم موشها مجوز دریافت جایزه بود و خود موشها عامل تولید دمهای بیشتر.
وقتی نگاهی به برخی طرحها در کشور بیندازیم بی شباهت با اثر کبری یا موشهای ویتنامی نیست. برای مثال همه مردم میدانند که از بزرگترین مشکلات این کشور نبود شغل کافی در جامعه است. لازمه ایجاد شغل در کشور نیز در گرو افزایش تولید است. در اکثر مصاحبههای مربوط به ریاستجمهوری خواسته مردم از رئیس جمهوری آینده ایجاد شغل و توانایی جوانان در کسب درآمد است. اما بهنظر شما راه حل ایجاد شغل چیست؟ آیا اگر تسهیلات ارزانقیمت در اختیار مردم قرار گیرد تولید و اشتغال افزایش مییابد؟ چرا تجربه سالها طرحهای توسعهای کشور در دادن تسهیلات مالی ارزانقیمت به بخشهای مختلف هیچگاه منتج به نتیجه دلخواه نشده است؟ چرا در زمان دولت نهم و دهم انواع وعدهها به جای حل مشکلات تنها به آنها بیشتر دامن زد؟ برای مثال در آن زمان وامهای ارزانقیمت در قالب طرح بنگاههای زودبازده در اختیار مردم قرار گرفت. این وامها بهجای ورود به عرصه تولید، تبدیل به اتومبیلهای جدید، ساختوساز ساختمان، طلا، دلار و... شد. پس از مدتی پولهای در دست مردم در بازارهای مختلف توزیع شد و زمینهساز ورود کالاهای خارجی بیشتر به کشور و خروج کارگاههای تولیدی داخلی شد. طرحی که برای ریشهکن کردن بیکاری بهوجود آمده بود خود عاملی در توسعه بیکاری در کشور شد. اما چرا؟
جواب مشخص است؛ اینگونه طرحها بدون پشتوانه علمی و نظری مناسب و در نظر گرفتن اثرات جانبی احتمالی، تنها بر اساس یک تصمیم مصلحتگونه صورت گرفته است. وقتی دولت در ادوار مختلف راهی برای پیشرفت علم و تکنولوژی در جامعه و ظهور ابداعات مختلف فراهم نکرده چگونه توقع دارد مردم بیکار با دریافت وام، ریسک حضور در بازار را بپذیرند؟ وقتی افراد نخبه و تحصیلکرده جایی در تصمیمسازی کشور ندارند چگونه میتوان انتظار داشت چیزی غیر از خرید و فروش این قبیل داراییها مقصد وامهای ارزانقیمت دولت باشند؟
در مثالهایی که گفته شد مردم اعتماد خود را به دولت از دست داده بودند و بهخاطر فاصلهای که بین آنها وجود داشت از کوچکترین بهانهای که برای ارتباط مالی بین آنها بهوجود آمده بود نهایت استفاده را بردند. هنوز هم اظهارات برخی کاندیداها خطر نیش کبری را گوشزد میکند؛ بدون ایجاد زیرساختهای لازم، تقویت دانش و تکنولوژی در کشور، سرازیر شدن دانش روز دنیا به داخل مرزهای کشور، چگونه انگیزه تولید کالاهای مختلف در ذهن مردم میتواند شکل بگیرد که تولید کشور در عرض چهار سال دو برابر شود؟ پیمودن چنین مسیرهایی نیازمند بررسی و برنامهریزی دقیق در سطوح مختلف است. باید اثرات جانبی هر طرح را پیشبینی کرد و بهدرستی تک تک قدمها را توصیف کرد. نباید ایدههای ناپخته و نادقیقی ارائه کرد که نهتنها مشکلی را حل نکند بلکه در مدت زمانی کوتاه، عاملی تشدیدکننده در جهت آن باشد.
ارسال نظر