چگونه سفر منحصربهفردی از تبریز به جنگلهای ارسباران داشته باشیم؟
زمانی برای سفر به ارس
پرستو فخاریان
وقتی تصمیم گرفتیم به منطقه ارس برویم تنها یک نقشه از استان آذربایجان شرقی داشتیم. از روی نقشه مسیرمان را چند بار بالا و پایین کردیم؛ اول گفتیم میرویم به تبریز، بعد کندوان، بعد کلیبر و بعد از آن دوباره به تبریز برمیگردیم و رهسپار تهران میشویم. دفعه بعد فکر کردیم شاید بهتر باشد از تهران به تبریز برویم و بعد اهر و بعد جلفا را زیر پا بگذاریم تا به حاشیه رود ارس برسیم، اما دست آخر متوجه شدیم بهترین مسیر برای ما این است که نخست از تهران به تبریز برویم، بعد از نیم روز بازدید چند مکان تاریخی در تبریز به کلیبر برویم و شب را در جنگل اقامت کنیم و فردای آن روز از حاشیه رود ارس به طرف جلفا راهی شویم.
وقتی تصمیم گرفتیم به منطقه ارس برویم تنها یک نقشه از استان آذربایجان شرقی داشتیم. از روی نقشه مسیرمان را چند بار بالا و پایین کردیم؛ اول گفتیم میرویم به تبریز، بعد کندوان، بعد کلیبر و بعد از آن دوباره به تبریز برمیگردیم و رهسپار تهران میشویم. دفعه بعد فکر کردیم شاید بهتر باشد از تهران به تبریز برویم و بعد اهر و بعد جلفا را زیر پا بگذاریم تا به حاشیه رود ارس برسیم، اما دست آخر متوجه شدیم بهترین مسیر برای ما این است که نخست از تهران به تبریز برویم، بعد از نیم روز بازدید چند مکان تاریخی در تبریز به کلیبر برویم و شب را در جنگل اقامت کنیم و فردای آن روز از حاشیه رود ارس به طرف جلفا راهی شویم.
پرستو فخاریان
وقتی تصمیم گرفتیم به منطقه ارس برویم تنها یک نقشه از استان آذربایجان شرقی داشتیم. از روی نقشه مسیرمان را چند بار بالا و پایین کردیم؛ اول گفتیم میرویم به تبریز، بعد کندوان، بعد کلیبر و بعد از آن دوباره به تبریز برمیگردیم و رهسپار تهران میشویم. دفعه بعد فکر کردیم شاید بهتر باشد از تهران به تبریز برویم و بعد اهر و بعد جلفا را زیر پا بگذاریم تا به حاشیه رود ارس برسیم، اما دست آخر متوجه شدیم بهترین مسیر برای ما این است که نخست از تهران به تبریز برویم، بعد از نیم روز بازدید چند مکان تاریخی در تبریز به کلیبر برویم و شب را در جنگل اقامت کنیم و فردای آن روز از حاشیه رود ارس به طرف جلفا راهی شویم.
در ادامه برای شما توضیح خواهم داد که چگونه میتوانید در نیمه دوم تابستان گرم به منطقهای بروید که از خنکای آن لذت ببرید.
گذر از تبریز
اگر به این فکر میکنید که در زمان باقی مانده از تابستان به کدام مقاصد میتوانید سفر کنید، بهتر است به شما منطقه ارسباران را معرفی کنم؛ جایی که من و همسرم نیز اخیرا به آن سفر کردیم و برایمان جای تعجب بود که چطور در شرایطی که تهران زیر آفتاب داغ دارد میسوزد، یک منطقه دیگر میتواند اینقدر خنک و حتی سرد باشد.
ما برای اینکه مقصد سفر تابستانی خود را مشخص کنیم، چند شرط را در نظر گرفتیم:
مقصدمان گرم نباشد.
تکراری نباشد.
جزو شهرهای شمالی هم نباشد.
روی نقشه را گشتیم تا به نقطه ارسباران رسیدیم. برای رسیدن به ارسباران البته نخست به مرکز استان آذربایجان شرقی رفتیم؛ جایی که پنجمین شهر ایران از نظر جمعیت است و تعدادی از مهمترین جاذبههای تاریخی را در خود جای داده.گرچه برای دیدن همه جاذبههای تبریز و شعاع 20-10 کیلومتریاش دستکم نیاز است که سه روز زمان صرف کنید، اما ما تنها توانستیم نیم روز به دیدن این کلانشهر اختصاص دهیم تا زودتر به مقصد بعدیمان برسیم؛ با این حال در همین مدت اندک توانستیم صبحانهای در ایل گلی بخوریم و در این پارک زیبا قدم بزنیم. خوب است این را هم بدانید که پارک ایلگلی از مهمترین گردشگاههای تبریز به شمار میرود که در زمان آققویونلوها ایجاد شده و در دوره صفویان گسترش یافتهاست.
شما میتوانید در محوطه دریاچه آن قایقرانی و همچنین از شهربازی و مسافرخانههای متعددی در داخل این گردشگاه وجود دارد، استفاده کنید.ما پس از دیدن ایل گلی به بازار تاریخی تبریز رفتیم و افتخار این را پیدا کردیم که نخستین بازار جهان را که در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده، از نزدیک ببینیم. زمانی این افتخار برای ما بیشتر شد که متوجه شدیم بسیاری از گردشگران نظیر ابنبطوطه، مارکوپولو، جاکسن، اولیای چلبی، یاقوت حموی، گاسپار دروویل، الکسیس سوکتیکف، ژان شاردن، اوژن فلاندن، جان کارترایت، جملی کاردی، کلاویخو، رابرت گرنت واتسن، حمدالله مستوفی و مقدسی در سفرنامههای خود به صورت مشخص از رونق و شکوه بازار تبریز به نیکی یاد کردهاند. جالب است بدانید رونق این بازار ناشی از قرارگرفتن تبریز بر سر چهارراه جاده ابریشم و گذر روزانه هزاران کاروان از کشورهای مختلف آسیایی، آفریقایی و اروپایی از آن بوده است. این بازار البته سراها، راستهها و تیمچههای تودرتوی بسیاری دارد، با این حال متاسفانه ما تنها توانستیم برخی از آنها را ببینیم.
اما در سفر به شهر تبریز نمیشد دیدن خانه مشروطه را از دست بدهیم. به همین خاطر با همه محدودیت زمانی که داشتیم خود را به خانه مشروطه رساندیم؛ خانهای که در غرب بازار بود و توانستیم با ورود به محله راستهکوچه آن را پیدا کنیم. خانه مشروطه به سبک معماری قاجاریه ساخته شده و ملک شخصی حاج مهدی کوزهکنانی بوده است. حسن حضور در این خانه این است که، آدم را به سالهایی میبرد که دستیابی به مشروطه امری دشوار محسوب میشد؛ بهنوعی سفر در زمان و به سوی سالهایی که جانفشانی مشروطهخواهان توانست بخشی از تاریخ انقلابی ایران را رقم بزند.
گرچه این پایان بازدیدهای ما از جاذبههای تبریز بود اما بد نیست که با نام چند جاذبه مهم دیگر در این شهر آشنا شوید تا اگر شما توانستید زمان بیشتری را در تبریز بگذرانید، این جاذبهها را از دست ندهید: ارگ علیشاه، مقبره شاعران، مسجد کبود، ربع رشیدی، میدان شهرداری، باغ گلستان و …
کوچ جنگلی
اما اصل سفر به منطقه ارسباران تازه از اینجا شروع میشود؛ از جایی که ما به طرف کلیبر حرکت کردیم. این شهر که میگویند پایگاه بابک خرمدین بوده و حالا قلعهای نیز از او در ارتفاعات کلیبر به یادگار مانده، ۴۰ سال پیش تنها ۲ هزار نفر جمعیت داشت و حالا جمعیت آن ۵ برابر شده است. وقتی این را به شما بگویم که جیمز موریه، مولف کتاب «ماجراهای حاجی بابای اصفهانی»، به نقل از یک مهندس انگلیسی که ۲۰۰ سال پیش به قصد جایابی برای ذوب آهن از کلیبر دیدن کرده، شهر را چنین توصیف میکند «کلیبر... قبلا مکانی در خور توجه بوده است. باغهای وسیع جنگلی از درختان میوه درست کرده است، جنگلی که در آن درختان گردو به ابعادی باور نکردنی رشد کردهاند ....»، متوجه میشوید که ما مقصدمان را بیراه انتخاب نکردیم. این شهر به خودی خود تفرجگاه توریستی محسوب میشود و شاید نیاز نباشد که تاکید کنم دمای کلیبر با تبریز دست کم ۱۰ درجه تفاوت داشت و در چله تابستان چنان فضای خنک و مطبوعی داشت که آدم آرزو میکرد میتوانست کمی از این خنکی را با خود به تهران بیاورد!
جالب است نظر یک گردشگر کانادایی را نیز درباره کلیبر بدانید؛ «شهری دورافتاده و خوابآلود در میان کوههای سر به فلککشیدهای که قلههایشان در زیر مه غلیظ از دیده پنهان شدهاند. مکانی است عالی؛ به طراوت و سرسبزی انگلیس و ورای ذهنیت ما از طبیعت کویری و خشک ایران.»
با این اوصاف اما متاسفانه کلیبر غریب مانده و هنوز آنطور که باید سازمان منطقه آزاد ارس نتوانسته از پتانسیل چشمگیر این منطقه برای توسعه گردشگری ارسباران بهره بگیرد.
اما برویم سراغ گشت و گذار در کلیبر؛ تا پایمان به کلیبر رسید، قصد قلعه بابک کردیم. برای اینکه موقع رفتن به قلعه بابک دچار مشکل نشوید این قسمت از مطلب را با دقت بیشتری بخوانید!
قلعه بابک همانطور که گفتیم بر فراز ارتفاعات ارسباران قرار گرفته است. کوهنوردان شرایط بهتری را برای صعود به این قلعه خواهند داشت، اما برای کسانی که بدنشان آمادگی یک کوهنوردی دشوار را ندارد هم راه برای رسیدن به این قلعه وجود دارد.
برای اینکه به اول مسیر پیادهروی تقریبا دشوار قلعه بابک برسید، باید از کلیبر کمی به سمت ارتفاعات حرکت کنید. کمی بعد از اینکه درهسی را پشت سر گذاشتید، به کمپ قلعه بابک و هتل بابک میرسید. از آنجا میتوانید با پرداخت 50 هزار تومان، با جیپ به اول مسیر پیادهروی بروید. البته اگر کوهنورد هستید میتوانید از درهسی با طی یک مسیر تقریبا سه ساعته به قلعه بابک برسید.تجربهای که ما داشتیم این بود؛ متاسفانه وقتی به اول مسیر پیادهروی قلعه رسیدیم، هوا کم کم داشت رو به تاریکی میگذاشت و ما چون چندان به شرایط منطقه واقف نبودیم، نمیخواستیم در مسیر برگشت به تاریکی بربخوریم و به همین دلیل صعودمان نصفه ماند و مجبور شدیم فردای آن روز بار دیگر به سوی قلعه برویم. همچنین این را هم نمیدانستیم که هوا سرد است و باید یک سوئیشرت یا ژاکت یا بادگیر با خود به همراه داشته باشیم. این موضوع نیز ما را از صعود در همان بار اول بازمیداشت.
این تجربهها قطعا به درد شما خواهد خورد؛ پس خوب آنها را به خاطر داشته باشید.
در مسیری که به طرف قلعه بابک میروید، اگر در همین فصل بروید به عشایر شاهسون برخواهید خورد که به ییلاق آمدهاند. دیدن زندگی آنها، نان پختن، شیر دوشیدن از دامها، پختن آش دوغ، استفاده از شیر و ماست و سرشیر محلی و... از بهترین شانسهایی است که ویژگی منحصر به فردی به سفر شما خواهد داد و تا مدتها میتوانید به خود ببالید که عشایر و زندگی عشایر را از نزدیک دیدهاید؛ دست کم ما که خیلی با این تجربه ناب، پیش دوست و آشنا پز دادیم!
اما از دیگر تجربههای جذابی که در کلیبر داشتیم، کمپ زدن شبانه بود. ما دوباره به کمپ قلعه بابک بازگشتیم و با پرداخت ۱۰هزار تومان توانستیم شب را در این کمپ چادر بزنیم تا هم امنیت داشته باشیم و هم از امکانات بهداشتی آن استفاده کنیم. به شما هم پیشنهاد میکنم که کمپ زدن در دل جنگل را در کلیبر تجربه کنید. اگر هم مایل به این کار نیستید، میتوانید به هتل بروید و از پنجره به چهره جنگل بنگرید.
در حاشیه ارس
یک تجربه ناب دیگر برای ما این بود که از جاده مرزی، به طرف جلفا حرکت کردیم. دست کم نزدیک به سه ساعت از کلیبر تا جلفا در راه بودیم اما حتی لحظهای احساس خستگی نکردیم؛ چراکه تمام مدت به رود خروشان ارس چشم دوخته بودیم که کشورمان را از آذربایجان و ارمنستان جدا میکند. برای من که خیلی جالب بود حرکت در جادهای که میتوانستم از فراز آن، کشوری دیگر را ببینم. راننده محلی که ما را از کلیبر به جلفا میبرد، مناطقی را در آن سوی مرز به ما نشان میداد و از ظلمی که در حق مردمان آنها شده بود سخن میگفت.
در مسیر نیز منطقه نوردوز را به ما نشان داد که میتوانستیم تنها با یک پاسپورت از طریق یک پل روی ارس، به ارمنستان برویم.
شهر خرید مرزی
به جلفا رسیدیم، اما هنوز ارس تمام نشده بود. من علاقه شدیدی داشتم که شب را کنار ارس چادر بزنیم؛ غافل از اینکه چون ارس خروشان، مرز ما با ارمنستان است مقامات نظامی این اجازه را به ما نمیدادند. از این رو مجبور شدیم شب را در یک مسافرخانه به صبح برسانیم.
بد نیست این تجربه را نیز با شما درمیان بگذارم؛ اگر به جلفا رفتید پیش از هر کاری محل استقرار خود را مشخص کنید. این شهر کوچک است، اما دو سه هتل خوب دارد که اگر نجنبید (بهخصوص اگر ایام تعطیلات باشد) به زودی اتاقهایشان پر میشود. چند مسافرخانه و خانههای اجارهای نیز میتوانید در جلفا پیدا کنید که این دیگر به انتخاب شما بازمیگردد. اگر هم اهل کمپ زدن باشید، میتوانید به پارک کوهستان بروید و آنجا چادر بزنید؛ پارکی که مشرف به رود ارس است و در غرب جلفا، در مسیر جادهای قرار دارد که به کلیسای سنتاستپانوس میرسد. به هرحال وظیفه داشتم بهتان درخصوص مسئله اقامت هشدار دهم!
حتما جلفا را به اسم بازارچههای مرزی آن میشناسید. اما اگر از من میشنوید، قیمتهای اجناس آن زیاد با تهران و دیگر شهرهای بزرگ فرقی ندارد؛ اما فروشندهها میگویند کیفیت کالاها با آنچه در دیگر شهرها فروخته میشود فرق دارد. با این حال عاشقان شکلات و هلههوله، میتواند خوراکیهای ترکیهای و آذربایجانی نسبتا خوبی در این بازارچههای مرزی پیدا کنند. به هرحال برای من صرف قدم زدن در بازارچه نیز لذتبخش است. حالا دیگر باقیاش دیگر با خودتان!
اما از خرید در جلفا که بگذریم، به هیچ عنوان نباید دیدن کلیسای سنتاستپانوس را از دست دهید. سنت استپانوس، یا کلیسای استفانوس مقدس بهعنوان دومین کلیسای مهم ارامنه ایران شناخته میشود و در سده نهم میلادی ساخته شده است. آرامش موجود در این کلیسا روحیه آدم را تا مدتها شارژ میکند و میتواند آدمی را به عمق تاریخ ببرد.
اما متاسفانه ما زیاد نتوانستیم در عمق تاریخ باقی بمانیم و به جلفا بازگشتیم تا دوباره راهی تهران شویم.
با چه وسایل حملونقلی به این سفر برویم؟
این سوال مهمی است که چگونه میتوانیم به این سفر برویم؟ ما اتومبیل شخصی نداشتیم و برای رفتن به این سفر، از اتوبوس، تاکسی و قطار استفاده کردیم. مثلا برای رسیدن به تبریز، از طریق ترمینال غرب با اتوبوسهای ویآیپی که هر نیم ساعت از تعاونیها مختلف آماده حرکت هستند، راهی شدیم. از تبریز نیز هر روز ساعت ۱۴ و ۱۶ برای کلیبر اتوبوس دارد که مسیری ۲ ساعته را پیش روی مسافر میگذارد. اما از کلیبر به جلفا کار کمی سختتر است؛ چون اتوبوس یا تاکسی مستقیم وجود ندارد و باید دربست بگیرید. برای هزینه تاکسی دربست نیز دست کم ۱۰۰تا ۱۲۰هزار تومان باید کنار بگذارید. اگر هم نخواهید این هزینه را بپردازید، میتوانید با تاکسی از کلیبر به تبریز برگردید و از آنجا نیز با تاکسی به جلفا بروید که کرایه آن روی هم حدود ۷۰هزار تومان میشود.
دست آخر ما برای بازگشت به تهران از قطار جلفا - تهران استفاده کردیم و البته مجبور شدیم که 17-18 ساعت را در مسیر بگذرانیم؛ زمانی که توانستیم مسیر خود را خوب مرور کنیم و لذت ببریم.
حالا زمان آن است که شما هم نقشه بردارید و دل به جاده بزنید. مطمئن باشید خوش میگذرد.
وقتی تصمیم گرفتیم به منطقه ارس برویم تنها یک نقشه از استان آذربایجان شرقی داشتیم. از روی نقشه مسیرمان را چند بار بالا و پایین کردیم؛ اول گفتیم میرویم به تبریز، بعد کندوان، بعد کلیبر و بعد از آن دوباره به تبریز برمیگردیم و رهسپار تهران میشویم. دفعه بعد فکر کردیم شاید بهتر باشد از تهران به تبریز برویم و بعد اهر و بعد جلفا را زیر پا بگذاریم تا به حاشیه رود ارس برسیم، اما دست آخر متوجه شدیم بهترین مسیر برای ما این است که نخست از تهران به تبریز برویم، بعد از نیم روز بازدید چند مکان تاریخی در تبریز به کلیبر برویم و شب را در جنگل اقامت کنیم و فردای آن روز از حاشیه رود ارس به طرف جلفا راهی شویم.
در ادامه برای شما توضیح خواهم داد که چگونه میتوانید در نیمه دوم تابستان گرم به منطقهای بروید که از خنکای آن لذت ببرید.
گذر از تبریز
اگر به این فکر میکنید که در زمان باقی مانده از تابستان به کدام مقاصد میتوانید سفر کنید، بهتر است به شما منطقه ارسباران را معرفی کنم؛ جایی که من و همسرم نیز اخیرا به آن سفر کردیم و برایمان جای تعجب بود که چطور در شرایطی که تهران زیر آفتاب داغ دارد میسوزد، یک منطقه دیگر میتواند اینقدر خنک و حتی سرد باشد.
ما برای اینکه مقصد سفر تابستانی خود را مشخص کنیم، چند شرط را در نظر گرفتیم:
مقصدمان گرم نباشد.
تکراری نباشد.
جزو شهرهای شمالی هم نباشد.
روی نقشه را گشتیم تا به نقطه ارسباران رسیدیم. برای رسیدن به ارسباران البته نخست به مرکز استان آذربایجان شرقی رفتیم؛ جایی که پنجمین شهر ایران از نظر جمعیت است و تعدادی از مهمترین جاذبههای تاریخی را در خود جای داده.گرچه برای دیدن همه جاذبههای تبریز و شعاع 20-10 کیلومتریاش دستکم نیاز است که سه روز زمان صرف کنید، اما ما تنها توانستیم نیم روز به دیدن این کلانشهر اختصاص دهیم تا زودتر به مقصد بعدیمان برسیم؛ با این حال در همین مدت اندک توانستیم صبحانهای در ایل گلی بخوریم و در این پارک زیبا قدم بزنیم. خوب است این را هم بدانید که پارک ایلگلی از مهمترین گردشگاههای تبریز به شمار میرود که در زمان آققویونلوها ایجاد شده و در دوره صفویان گسترش یافتهاست.
شما میتوانید در محوطه دریاچه آن قایقرانی و همچنین از شهربازی و مسافرخانههای متعددی در داخل این گردشگاه وجود دارد، استفاده کنید.ما پس از دیدن ایل گلی به بازار تاریخی تبریز رفتیم و افتخار این را پیدا کردیم که نخستین بازار جهان را که در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده، از نزدیک ببینیم. زمانی این افتخار برای ما بیشتر شد که متوجه شدیم بسیاری از گردشگران نظیر ابنبطوطه، مارکوپولو، جاکسن، اولیای چلبی، یاقوت حموی، گاسپار دروویل، الکسیس سوکتیکف، ژان شاردن، اوژن فلاندن، جان کارترایت، جملی کاردی، کلاویخو، رابرت گرنت واتسن، حمدالله مستوفی و مقدسی در سفرنامههای خود به صورت مشخص از رونق و شکوه بازار تبریز به نیکی یاد کردهاند. جالب است بدانید رونق این بازار ناشی از قرارگرفتن تبریز بر سر چهارراه جاده ابریشم و گذر روزانه هزاران کاروان از کشورهای مختلف آسیایی، آفریقایی و اروپایی از آن بوده است. این بازار البته سراها، راستهها و تیمچههای تودرتوی بسیاری دارد، با این حال متاسفانه ما تنها توانستیم برخی از آنها را ببینیم.
اما در سفر به شهر تبریز نمیشد دیدن خانه مشروطه را از دست بدهیم. به همین خاطر با همه محدودیت زمانی که داشتیم خود را به خانه مشروطه رساندیم؛ خانهای که در غرب بازار بود و توانستیم با ورود به محله راستهکوچه آن را پیدا کنیم. خانه مشروطه به سبک معماری قاجاریه ساخته شده و ملک شخصی حاج مهدی کوزهکنانی بوده است. حسن حضور در این خانه این است که، آدم را به سالهایی میبرد که دستیابی به مشروطه امری دشوار محسوب میشد؛ بهنوعی سفر در زمان و به سوی سالهایی که جانفشانی مشروطهخواهان توانست بخشی از تاریخ انقلابی ایران را رقم بزند.
گرچه این پایان بازدیدهای ما از جاذبههای تبریز بود اما بد نیست که با نام چند جاذبه مهم دیگر در این شهر آشنا شوید تا اگر شما توانستید زمان بیشتری را در تبریز بگذرانید، این جاذبهها را از دست ندهید: ارگ علیشاه، مقبره شاعران، مسجد کبود، ربع رشیدی، میدان شهرداری، باغ گلستان و …
کوچ جنگلی
اما اصل سفر به منطقه ارسباران تازه از اینجا شروع میشود؛ از جایی که ما به طرف کلیبر حرکت کردیم. این شهر که میگویند پایگاه بابک خرمدین بوده و حالا قلعهای نیز از او در ارتفاعات کلیبر به یادگار مانده، ۴۰ سال پیش تنها ۲ هزار نفر جمعیت داشت و حالا جمعیت آن ۵ برابر شده است. وقتی این را به شما بگویم که جیمز موریه، مولف کتاب «ماجراهای حاجی بابای اصفهانی»، به نقل از یک مهندس انگلیسی که ۲۰۰ سال پیش به قصد جایابی برای ذوب آهن از کلیبر دیدن کرده، شهر را چنین توصیف میکند «کلیبر... قبلا مکانی در خور توجه بوده است. باغهای وسیع جنگلی از درختان میوه درست کرده است، جنگلی که در آن درختان گردو به ابعادی باور نکردنی رشد کردهاند ....»، متوجه میشوید که ما مقصدمان را بیراه انتخاب نکردیم. این شهر به خودی خود تفرجگاه توریستی محسوب میشود و شاید نیاز نباشد که تاکید کنم دمای کلیبر با تبریز دست کم ۱۰ درجه تفاوت داشت و در چله تابستان چنان فضای خنک و مطبوعی داشت که آدم آرزو میکرد میتوانست کمی از این خنکی را با خود به تهران بیاورد!
جالب است نظر یک گردشگر کانادایی را نیز درباره کلیبر بدانید؛ «شهری دورافتاده و خوابآلود در میان کوههای سر به فلککشیدهای که قلههایشان در زیر مه غلیظ از دیده پنهان شدهاند. مکانی است عالی؛ به طراوت و سرسبزی انگلیس و ورای ذهنیت ما از طبیعت کویری و خشک ایران.»
با این اوصاف اما متاسفانه کلیبر غریب مانده و هنوز آنطور که باید سازمان منطقه آزاد ارس نتوانسته از پتانسیل چشمگیر این منطقه برای توسعه گردشگری ارسباران بهره بگیرد.
اما برویم سراغ گشت و گذار در کلیبر؛ تا پایمان به کلیبر رسید، قصد قلعه بابک کردیم. برای اینکه موقع رفتن به قلعه بابک دچار مشکل نشوید این قسمت از مطلب را با دقت بیشتری بخوانید!
قلعه بابک همانطور که گفتیم بر فراز ارتفاعات ارسباران قرار گرفته است. کوهنوردان شرایط بهتری را برای صعود به این قلعه خواهند داشت، اما برای کسانی که بدنشان آمادگی یک کوهنوردی دشوار را ندارد هم راه برای رسیدن به این قلعه وجود دارد.
برای اینکه به اول مسیر پیادهروی تقریبا دشوار قلعه بابک برسید، باید از کلیبر کمی به سمت ارتفاعات حرکت کنید. کمی بعد از اینکه درهسی را پشت سر گذاشتید، به کمپ قلعه بابک و هتل بابک میرسید. از آنجا میتوانید با پرداخت 50 هزار تومان، با جیپ به اول مسیر پیادهروی بروید. البته اگر کوهنورد هستید میتوانید از درهسی با طی یک مسیر تقریبا سه ساعته به قلعه بابک برسید.تجربهای که ما داشتیم این بود؛ متاسفانه وقتی به اول مسیر پیادهروی قلعه رسیدیم، هوا کم کم داشت رو به تاریکی میگذاشت و ما چون چندان به شرایط منطقه واقف نبودیم، نمیخواستیم در مسیر برگشت به تاریکی بربخوریم و به همین دلیل صعودمان نصفه ماند و مجبور شدیم فردای آن روز بار دیگر به سوی قلعه برویم. همچنین این را هم نمیدانستیم که هوا سرد است و باید یک سوئیشرت یا ژاکت یا بادگیر با خود به همراه داشته باشیم. این موضوع نیز ما را از صعود در همان بار اول بازمیداشت.
این تجربهها قطعا به درد شما خواهد خورد؛ پس خوب آنها را به خاطر داشته باشید.
در مسیری که به طرف قلعه بابک میروید، اگر در همین فصل بروید به عشایر شاهسون برخواهید خورد که به ییلاق آمدهاند. دیدن زندگی آنها، نان پختن، شیر دوشیدن از دامها، پختن آش دوغ، استفاده از شیر و ماست و سرشیر محلی و... از بهترین شانسهایی است که ویژگی منحصر به فردی به سفر شما خواهد داد و تا مدتها میتوانید به خود ببالید که عشایر و زندگی عشایر را از نزدیک دیدهاید؛ دست کم ما که خیلی با این تجربه ناب، پیش دوست و آشنا پز دادیم!
اما از دیگر تجربههای جذابی که در کلیبر داشتیم، کمپ زدن شبانه بود. ما دوباره به کمپ قلعه بابک بازگشتیم و با پرداخت ۱۰هزار تومان توانستیم شب را در این کمپ چادر بزنیم تا هم امنیت داشته باشیم و هم از امکانات بهداشتی آن استفاده کنیم. به شما هم پیشنهاد میکنم که کمپ زدن در دل جنگل را در کلیبر تجربه کنید. اگر هم مایل به این کار نیستید، میتوانید به هتل بروید و از پنجره به چهره جنگل بنگرید.
در حاشیه ارس
یک تجربه ناب دیگر برای ما این بود که از جاده مرزی، به طرف جلفا حرکت کردیم. دست کم نزدیک به سه ساعت از کلیبر تا جلفا در راه بودیم اما حتی لحظهای احساس خستگی نکردیم؛ چراکه تمام مدت به رود خروشان ارس چشم دوخته بودیم که کشورمان را از آذربایجان و ارمنستان جدا میکند. برای من که خیلی جالب بود حرکت در جادهای که میتوانستم از فراز آن، کشوری دیگر را ببینم. راننده محلی که ما را از کلیبر به جلفا میبرد، مناطقی را در آن سوی مرز به ما نشان میداد و از ظلمی که در حق مردمان آنها شده بود سخن میگفت.
در مسیر نیز منطقه نوردوز را به ما نشان داد که میتوانستیم تنها با یک پاسپورت از طریق یک پل روی ارس، به ارمنستان برویم.
شهر خرید مرزی
به جلفا رسیدیم، اما هنوز ارس تمام نشده بود. من علاقه شدیدی داشتم که شب را کنار ارس چادر بزنیم؛ غافل از اینکه چون ارس خروشان، مرز ما با ارمنستان است مقامات نظامی این اجازه را به ما نمیدادند. از این رو مجبور شدیم شب را در یک مسافرخانه به صبح برسانیم.
بد نیست این تجربه را نیز با شما درمیان بگذارم؛ اگر به جلفا رفتید پیش از هر کاری محل استقرار خود را مشخص کنید. این شهر کوچک است، اما دو سه هتل خوب دارد که اگر نجنبید (بهخصوص اگر ایام تعطیلات باشد) به زودی اتاقهایشان پر میشود. چند مسافرخانه و خانههای اجارهای نیز میتوانید در جلفا پیدا کنید که این دیگر به انتخاب شما بازمیگردد. اگر هم اهل کمپ زدن باشید، میتوانید به پارک کوهستان بروید و آنجا چادر بزنید؛ پارکی که مشرف به رود ارس است و در غرب جلفا، در مسیر جادهای قرار دارد که به کلیسای سنتاستپانوس میرسد. به هرحال وظیفه داشتم بهتان درخصوص مسئله اقامت هشدار دهم!
حتما جلفا را به اسم بازارچههای مرزی آن میشناسید. اما اگر از من میشنوید، قیمتهای اجناس آن زیاد با تهران و دیگر شهرهای بزرگ فرقی ندارد؛ اما فروشندهها میگویند کیفیت کالاها با آنچه در دیگر شهرها فروخته میشود فرق دارد. با این حال عاشقان شکلات و هلههوله، میتواند خوراکیهای ترکیهای و آذربایجانی نسبتا خوبی در این بازارچههای مرزی پیدا کنند. به هرحال برای من صرف قدم زدن در بازارچه نیز لذتبخش است. حالا دیگر باقیاش دیگر با خودتان!
اما از خرید در جلفا که بگذریم، به هیچ عنوان نباید دیدن کلیسای سنتاستپانوس را از دست دهید. سنت استپانوس، یا کلیسای استفانوس مقدس بهعنوان دومین کلیسای مهم ارامنه ایران شناخته میشود و در سده نهم میلادی ساخته شده است. آرامش موجود در این کلیسا روحیه آدم را تا مدتها شارژ میکند و میتواند آدمی را به عمق تاریخ ببرد.
اما متاسفانه ما زیاد نتوانستیم در عمق تاریخ باقی بمانیم و به جلفا بازگشتیم تا دوباره راهی تهران شویم.
با چه وسایل حملونقلی به این سفر برویم؟
این سوال مهمی است که چگونه میتوانیم به این سفر برویم؟ ما اتومبیل شخصی نداشتیم و برای رفتن به این سفر، از اتوبوس، تاکسی و قطار استفاده کردیم. مثلا برای رسیدن به تبریز، از طریق ترمینال غرب با اتوبوسهای ویآیپی که هر نیم ساعت از تعاونیها مختلف آماده حرکت هستند، راهی شدیم. از تبریز نیز هر روز ساعت ۱۴ و ۱۶ برای کلیبر اتوبوس دارد که مسیری ۲ ساعته را پیش روی مسافر میگذارد. اما از کلیبر به جلفا کار کمی سختتر است؛ چون اتوبوس یا تاکسی مستقیم وجود ندارد و باید دربست بگیرید. برای هزینه تاکسی دربست نیز دست کم ۱۰۰تا ۱۲۰هزار تومان باید کنار بگذارید. اگر هم نخواهید این هزینه را بپردازید، میتوانید با تاکسی از کلیبر به تبریز برگردید و از آنجا نیز با تاکسی به جلفا بروید که کرایه آن روی هم حدود ۷۰هزار تومان میشود.
دست آخر ما برای بازگشت به تهران از قطار جلفا - تهران استفاده کردیم و البته مجبور شدیم که 17-18 ساعت را در مسیر بگذرانیم؛ زمانی که توانستیم مسیر خود را خوب مرور کنیم و لذت ببریم.
حالا زمان آن است که شما هم نقشه بردارید و دل به جاده بزنید. مطمئن باشید خوش میگذرد.
ارسال نظر