سفری با طعم حفاظت
غرق در چشمههای چند میلیون ساله
نیوشا امینیان
راهنمای تور
نامش را که میبریم خیلیها نشنیدهاند و خیلیها هم فقط عکسهایش را دیدهاند. «باداب سورت» چشمههای پلکانی کم نظیر، یادگار میلیاردها سال صبر و هنرنمایی زمین هستند؛ حوضچههای آهکی رنگارنگی که دیدن آنها برای لحظاتی میخکوبتان میکند.
چقدر در راهیم؟
خورشید تقریبا به نیمههای آسمان رسیده بود که ما در جاده سمنان روبهروی یک رستوران بین راهی برای صرف صبحانه توقف کردیم. حدود دو ساعت پیش از تهران راه افتاده بودیم.
نیوشا امینیان
راهنمای تور
نامش را که میبریم خیلیها نشنیدهاند و خیلیها هم فقط عکسهایش را دیدهاند. «باداب سورت» چشمههای پلکانی کم نظیر، یادگار میلیاردها سال صبر و هنرنمایی زمین هستند؛ حوضچههای آهکی رنگارنگی که دیدن آنها برای لحظاتی میخکوبتان میکند.
چقدر در راهیم؟
خورشید تقریبا به نیمههای آسمان رسیده بود که ما در جاده سمنان روبهروی یک رستوران بین راهی برای صرف صبحانه توقف کردیم. حدود دو ساعت پیش از تهران راه افتاده بودیم. در جاده از کنار کوههایی جالب، دشتهای گل آفتابگردان و چند شهر کوچک گذشته بودیم و بدون احتساب زمانی که باید صرف صبحانه میکردیم حدود سه ساعت دیگر راه داشتیم. مقصد ما چشمههای رنگی زیبایی بهنام باداب سورت بود که در روستای اورست در منطقه چهار دانگه ساری قرار دارد. باداب سورت دومین اثر طبیعی ملی ایران و از لحاظ زمین شناسی بسیار حائز اهمیت است.
در راه چه دیدیم؟
صبحانه در کنار همسفران بسیار لذتبخش و دوست داشتنی بود. اگر چه بیشتر ما صبحانههای ساده انتخاب کردیم اما همسفر بودن و نقل خاطرات شیرین گوناگون برایمان ساعات خوشی را ساخته بود. بعد از صرف صبحانه به ماشین بازگشتیم و در جاده به راه افتادیم. از جاده سمنان به مهدیشهر رسیدیم؛ شهری بسیار زیبا که آبشار بلند در وسط شهر و درختان تنومندش آن را متفاوت کرده بود. بعد از مهدیشهر، جاده حال و هوای دیگری گرفت. با اینکه استان سمنان پهنههای وسیعی از کویر را در خود جای داده اما اقلیم برخی از شهرهای آن بسیار متفاوت و جالب است. ما در کمتر از دو ساعت، هم گرمای بیاندازه کویر و دشتهای پوشیده از نمک را دیدیم و هم ارتفاعات، جنگلهای انبوه، دشتهای سبز و جادههای مه گرفته!
کمی بعد از مهدیشهر، شاهینهای شکاری در آسمان بالای سر ما پرواز میکردند. ترکیب آبی آسمان، مه در جاده و اوج گرفتن این پرندگان زیبا همه را مجذوب خود کرده بود. اندکی بعد، از سمنان خارج شده بودیم و به ساری رسیدیم. جاده طراوت و زیباییاش لحظه به لحظه بیشتر میشد. با اینکه ما در حرکت بودیم اما پرندگان بسیاری را میتوانستیم در آسمان و در کنار درختان ببینیم. این بهترین فرصت بود تا برای مسافرانم درباره پرندهنگری و جذابیتهای آن بگویم. برایشان توضیح دادم که در مرزهای ایران به اندازه کل قاره اروپا گونههای مختلف و حتی بسیار نادر پرندگان قابل دیدن است؛ پرندگانی که از بعضیهایشان شاید فقط یکی باقی مانده باشد و بعضی با آگاهی و حمایت ما حتما از خطرات زیادی نجات خواهند یافت. در ادامه مسیر درباره پرندگان و محیط زیست با هم صحبت کردیم تا اینکه به «تلمادره» رسیدیم. بعد از آن مسیرمان را به سمت روستای «اورست» ادامه دادیم و کم کم به مقصدمان نزدیک شدیم.
از کوه تا چشمه
ما از روستای اورست هم رد شدیم. تمام جاده به جز حدود یک کیلومتر آخر، آسفالت شده بود. در انتها دیگر امکان رفتن با وسیله نقلیه نبود و باید مسیر را پیاده ادامه میدادیم. از همسفرانم خواستم که وسایل مربوط به ناهار را در ماشین بگذارند و با کولههای سبک مسیر را ادامه بدهند. از ماشین پیاده شدیم و جاده زیبایی را پیش گرفتیم. اول باید از دشت سبز و زیبایی میگذشتیم. بعد از دشت کوهی روبهروی ما بود. پیدا کردن یک مسیر امن و با شیب مناسب وظیفه من بود و باید علاوهبر رعایت تمام نکات ایمنی، شرایطی را ایجاد میکردم که همسفرانم بتوانند از مسیر لذت ببرند.
همانطور که از کوه بالا میرفتیم گلهای رنگارنگ و زیبایی را در مسیر میدیدم. با اینکه اواخر اردیبهشت بود اما هوا همچنان دوست داشتنی باقی مانده بود و پیمودن مسیر را راحتتر میکرد. گاهی مسیرمان تبدیل به جادههای صاف میشد و گاهی باید برای بالا رفتن از صخرهها به هم کمک میکردیم. در مجموع مسیر کوهپیمایی منتهی به باداب سورت را باید با کفش مناسب و کولههای سبک طی کرد اما خود مسیر سختی زیادی ندارد. نزدیک به یک ساعت بالا رفتیم تا به پیچ آخر رسیدیم. میدانستم که با بالا رفتن از آخرین کوه اولین چشمه را میبینیم و حوضچههای رنگی خودشان را به ما نشان خواهند داد. قبل از گذر از آخرین پیچ صبر کردم تا همه برسند. از آنها خواستم قبل از دیدن باداب سورت به حرفهای من گوش کنند.
قدرش را بدانیم تا جان دارد!
بعد از آنکه همه جمع شدند از همسفرانم خواستم تا همه روی زمین بنشینیم و در سکوت به صدای طبیعت گوش کنیم. ما برای کمتر از یک دقیقه این کار را کردیم. بعد از آن به آنها گفتم بعد از این پیچ شما یکی مهمترین آثار طبیعی کشور را میبینید که ارزشمند و زیباست اما ممکن است تا سال دیگر همین موقع دیگر اثری از آن باقی نماند. این حرف بیشتر همسفرانم را ناراحت و نگران کرد. برایشان توضیح دادم این سرنوشتی است که در دستان ماست و فقط ما میتوانیم حافظ چیزهای ارزشمندمان باشیم. از آنها قول گرفتم که به هیچ عنوان وارد حوضچهها نشوند و تنها از زاویه مناسب از دیدن زیبایی آن لذت ببرند. وقتی پیچ آخر را رد کردیم از دور باداب سورت را بیشتر دوستانم دیدند. اولین چیزی که به آنها نشان دادم چشمه کوچکی بود که شبیه یک مار جوان روی خاک و سنگ راهش را باز کرده بود.
حالا با دیدن وضعیت باداب سورت مسافرانم معنی حرفهای من را دانستند. باداب سورت در واقع چشمههایی است که به سبب املاح زیادش طی میلیونها سال روی زمین جاری شده و حوضچههای کوچک و بزرگ رنگارنگی را ساخته است. بعد از آنکه این چشمه برای عموم مردم معرفی شد بسیاری از مسافران یا حتی تورهای گردشگری به این منطقه آمدند. کودکان در گودالهای بزرگتر شنا میکنند و بزرگترها هم روی لبه حوضچهها راه میروند! در اثر این رفتارها لبه حوضها شکسته و آب حوضچه برای همیشه خالی میشود. اگر هر سال به این منطقه سفر کنید متاسفانه شاهد مرگ تدریجی حوضچههای بیشتری خواهید بود. با از بین رفتن حوضچهها اکوسیستم منطقه هم آسیب دیده و حیات گیاهی و جانوری زیادی از بین میرود.
من سعی کردم این توضیحات را با صدایی بلند یکبار دیگر برای همسفرانم بگویم تا کسانی که عواقب رفتارشان را نمیدانند هم با اهمیت موضوع آشنا شوند. اتفاق خوب آن بود که تمام همسفرانم در تمام مدتی که آنجا بودیم تبدیل به سفیران حافظ باداب سورت شده بودند و سعی میکردند به دیگران هم آگاهی بدهند. کمی پایینتر از حوضچهها زاویه بسیار زیبایی برای دیدن باداب سورت پیدا کردیم. از اینجا هم میتوانستیم عکسهای زیبایی بگیریم و هم حضور ما آسیبی به این جاذبه زیبا وارد نمیکرد. ما دورتادور باداب سورت را گشتیم. درباره شکل ساخته شدن آنها طی میلیونها سال، با هم گفتوگو کردیم. برایشان کمی از نمونههای دیگر این چشمهها در نقاط دیگر جهان گفتم و یکی از محلیها هم داستان کشف این حوضچهها توسط یک گردشگر قفقازی را برایمان تعریف کرد. ما کمی بعد فهمیدیم هر کدام از چشمهها املاح متفاوتی دارند و به همین سبب طعم، رنگ و حجم آبی که از آنها خارج میشود متفاوت است. با اینکه فاصله چشمهها از هم زیاد نبود اما هرکدام ویژگیهای خاص خودشان را داشتند.
پیش به سوی ناهار
همسفرانم با اینکه با ایده گذاشتن ناهارهایشان در ماشین و سبک شدن کولههایشان برای کوهنوردی موافق بودند اما حالا حسابی گرسنه شده بودند. برای همین تصمیم به بازگشت گرفتیم. قبل از رفتن یک بار دیگر به باداب سورت نگاه و آرزو کردم که تا سال آینده تمام این حوضچهها سر جایشان باشند و باز هم گردشگران دیگری فرصت دیدن آنها را بهدست آورند. ما در حدود کمتر از یک ساعت از کوه پایین آمدیم. بعد از برداشتن وسایل ناهار و زیراندازها به دشت بازگشتیم. در کنار رود کوچکی که از میانه دشت میگذشت، کنار یکدیگر نشستیم و از تجربه دیدن باداب سورت گفتیم؛ از نگرانیها و امیدهایمان و مردم محلی مهربانی که با غیرت و علاقه خودشان از این میراث نگهداری میکنند.
در شگفتم که چنین در دل مایی
در راه بازگشت برای همسفرانم گفتم که: آثار طبیعی ملی متعلق به همه ماست. آنها ثمره سخاوت و مهربانی مادرمان، زمین هستند؛ غارها، کوهها، چشمهها و حتی گلها، درختان و گیاهان. ما نباید سفر و گردشگری را هیچ وقت از سبد خواستنیهای زندگیمان حذف کنیم. سفر کتابی است که برای خواندنش باید از کوه و دشت و رودخانه بگذریم. در گذر از جاده در کنار کوهستانی زیبا ما به هم قول دادیم که مراقب این مواهب سرزمینمان باشیم و از یاد نبریم، کسی که باید حافظ آنها باشد تنها و تنها خود ما هستیم.
ارسال نظر