گفتوگو با سعید معیدفر؛ جامعهشناس:
اپیدمی رقابت بر سر کلاسهای تابستانه فرزندان!
سعید معیدفر نام آشنایی در بررسی جامعهشناختی تحولات جامعه ایران است. او همچون دیگر اندیشمندان جامعهشناسی افزایش اقبال قشر متوسط شهری به کلاسهای تابستانی و تنوع این کلاس را در بستری بزرگتر میبیند. با او درباره چرایی این اقبال، پیامدهای آن و تبعیض در دسترسی به امکانات آموزشی و تاثیرات آن صحبت کردیم. او بیش از هر چیز بر گریزناپذیر بودن تحولات جامعه ایران و سبک زندگی تاکید دارد و سبک زندگی قشر متوسط شهرنشین را سبک زندگی مرجع برای تمام اقشار میداند که باید به استقبال آن رفت و ارزیابی درستی از پیامدهای آن داشت.
سعید معیدفر نام آشنایی در بررسی جامعهشناختی تحولات جامعه ایران است. او همچون دیگر اندیشمندان جامعهشناسی افزایش اقبال قشر متوسط شهری به کلاسهای تابستانی و تنوع این کلاس را در بستری بزرگتر میبیند. با او درباره چرایی این اقبال، پیامدهای آن و تبعیض در دسترسی به امکانات آموزشی و تاثیرات آن صحبت کردیم. او بیش از هر چیز بر گریزناپذیر بودن تحولات جامعه ایران و سبک زندگی تاکید دارد و سبک زندگی قشر متوسط شهرنشین را سبک زندگی مرجع برای تمام اقشار میداند که باید به استقبال آن رفت و ارزیابی درستی از پیامدهای آن داشت. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید: به نظر میرسد فرستادن فرزندان به کلاسهای تابستانی هم تبدیل به یک پز اجتماعی در قشر متوسط و مرفه شهرنشین شده است. آیا شما هم با این نظر موافق هستید؟ چرا چنین اتفاقی افتاده است؟ بله. میتوان این مد یا شاید بشود گفت پز اجتماعی را در قشر متوسط شهری دید که البته این موضوع خود، متاثر از تغییر سبک زندگی است. البته در ایران این مساله، مسالهای خانوادگی است اما در غرب بیشتر فردگرایانه است. در ایران میتوان گفت به هر دو شکل فردگرایانه و خانوادگی متبلور شده است. این موضوع
که خانوادهها بر سر آموزش فرزندان با هم رقابت میکنند،؛ آنها را در بهترین مدارس ثبتنام میکنند، به انواع و اقسام کلاسهای درسی، زبان، ورزشی و هنری میفرستند و حتی شاید بتوان گفت به شکل مسابقه میان والدین درآمده است، در دیگر موارد از جمله خرید تلفن همراه برای فرزندان، لوازم پیشرفته صوتی و تصویری، فراهم کردن زمینههای استفاده از فنآوریهای نو برای آنها و... دیده میشود. همه اینها نشاندهنده شکلگیری یک مد اجتماعی است که خانوادهها را وادار به تن دادن به آن میکند. اینها همه سبب شده است بهرغم اینکه خانوادهها گرفتار نیازهای معیشتی اولیه هستند به هرشکل ممکن حتی با استقراض، وام گرفتن و گرفتار کردن خود به انواع و اقسام بدهیها سعی در تامین این نیازهای رقابتجویانه داشته باشند و همانطور که گفته شد این موضوع تقریبا دارد به یک اپیدمی اجتماعی تبدیل میشود. ریشههای این اپیدمی اجتماعی را باید در کجا جستوجو کرد؟ ریشه این اپیدمی اجتماعی در جنبش سبک زندگی است. جامعه ایران در اشکال فردگرایانه و خانوادگی درحال پوستاندازی است. جامعه از اشکال سنتی خود که در آن اساسا رقابت، خود را نشان دادن، به رخ کشیدن و... پدیدههایی
نکوهیده بود فاصله میگیرد و این اتفاق از طریق فراگیر شدن فرهنگ مدرن صورت میگیرد. در این فرهنگ مدرن همه تاکیدات گذشته رنگ میبازد. افراد تشویق میشوند به اینکه خود را در اشکال فردی و خانوادگی نشان بدهند. در نتیجه خانوادهها تلاش میکنند تا آنجا که میتوانند با تحصیلات بیشتر فرزندانشان خود را نمایان کنند و با استفاده از دیگر ابزارها، به رخ دیگران بکشانند. به این ترتیب انواع و اقسام کلاسها، مدارس غیرانتفاعی با شهریههای هنگفت، رفتن به سفرهای خارجی و داخلی و انجام تفریحات متعدد مد میشود. تمام اینها صورتهایی از سبک زندگی است که جامعه ایران به سوی آن پیش میرود. ممکن است حالا این تغییرات در صورتبندیها و شعارها نفی شوند اما در عمل این اتفاق در حال وقوع است و نمادها و نشانههای زندگی مدرن درحال تصویب در جامعه است. یکی از اتفاقهایی که در نتیجه رواج یافتن این کلاسها افتاده این است که دیگر فرزندان وقت خود را در خانواده و در کنار والدین خود سپری نمیکنند. این جدا افتادن فرزند از والدین چه تاثیراتی را در آینده به دنبال دارد؟ این جدا افتادن یکی از نشانههای زندگی مدرن است، چرا که گذراندن وقت فرزندان در خانواده
یکی از وجوه زندگی سنتی است. در شکل مدرن زندگی اگرچه فرزندان عضو خانواده هستند، اما در اصل هویت خود را از شرکت در گروههای سنی و جنسی پیدا میکنند. در گذشته همه گروههای سنی و جنسی از پدربزرگ و مادر بزرگ تا کودکان در یک خانواده در کنار هم بودند. آنها در ردههای سنی مختلف در خانواده با هم محصور بوده و تعامل داشتند. سلسله مراتب سنی و جنسی رعایت میشد و پدر و مرد رئیس خانواده بود، اما زندگی مدرن افراد را به این سوق میدهد که خانواده را صرفا مکانی برای استراحت میدانند. مکانی که افراد برای خواب به آن وارد میشوند و حتی ممکن است با هم غذا نخورند. در این نهاد هر کس رسانه خود را دارد، یک نوع غذا میخورد، یک مدل پوشش دارد، یک شیوه تفریح دارد، طرز فکر و هویتی متفاوت از دیگر اعضا دارد و... همه اینها نشانههای رنگ باختن شیوه زندگی سنتی و جایگزین شدن شیوه زندگی مدرن است. در این زندگی هر فرد عضو گروه سنی و جنسی خاصی است. فرزندان وقت خود را با گروههای سنی همسان خود در مدرسه یا گروههای همسان و همسن در تابستان سپری میکنند. همه اینها تبلور یک نوع پوستاندازی است. در این پوستاندازی تحولات شگرف اجتماعی اتفاق افتاده و
خانواده سنتی جای خود را به نهادهای اجتماعی مدرن داده است. این تحولات را مثبت ارزیابی میکنید یا منفی؟ به لحاظ جامعهشناختی نمیتوان گفت این تحولات مثبت یا منفی است؛ چرا که هر شکلی از زندگی، پیامدهای مثبت و منفی به دنبال دارد. خانواده سنتی مزایا و معایبی داشته است. در خانواده سنتی مردان حرف آخر را میزدند. تبعیضهای جنسی و سنی اتفاق میافتاد، اما در سبک جدید هر فرد خانواده متناسب با استعدادهایش اجازه ابراز نظرش را دارد. البته شکل جدید هم محاسن و معایبی دارد؛ از جمله معایب آن شکاف نسلی و تضادهای جنسیتی است، اما شاید اینها هم از نظر برخی چندان منفی نباشند، چرا که زندگی جدید آزادیهای بیشتری را به افراد در هر گروه سنی و جنسی میدهد که در زندگیهای گذشته افراد از آن بیبهره بودند، اما آنچه ناگزیر است این است که زندگی امروز و این آزادیها منجر به از خودبیگانگی، گسست آدمها و دوری گروههای هویتی میشود. هرچند برخی میگویند میشود این تعادل را در درون گروههای سنی و جنسی جدید ایجاد کرد. چطور میشود این تبعات را کاهش داد؟ با تبیین شرایط اجتماعی و پیشبینی مشکلات ناشی از آن میتوان تبعات را کاهش داد. من تصور میکنم
فعلا زود است که بگوییم درگیر تبعات منفی آن شدهایم، ضمن اینکه نباید از آنها غافل شد؛ چرا که در حال حاضر در مرحله انتقال هستیم و باید نیم نگاهی به آینده داشته باشیم. اگر این تحولات را بپذیریم و بر واقعیت آن صحه بگذاریم، ممکن است بتوانیم برای پیامدهای آن چارهای بیندیشیم، اما در حال حاضر سیاستگذران و برنامهریزان اهتمامشان در انکار این تحولات است. باید باور داشت که قبول این تحولات غربی شدن نیست. مدرن شدن پدیدهای عمومی و جهانشمول است که ربطی به غرب ندارد، هرچند که غربیها پیشتر از ما به آن گام گذاشتهاند و در بازهای از زمان محل رشد مدرن شدن، غرب بوده است. اگر ما به عنوان واقعیتی جهانی آن را بشناسیم، براساس تجربیات جوامع دیگر و محتویات ارزشی جوامع خودمان با آن رفتار کنیم و سیاستگذاران و برنامهریزان ما آن را انکار نکنند، میتوانیم این مرحله را سپری کنیم. در این میان ضروری است که دولت در نخستین گام از جامعهشناسان و افرادی که تجربه این تحولات در دیگر کشورها را دارند استفاده کند. نباید پیامدهای منفی این تحولات باعث شود آن را انکار کنیم، بلکه گام اول قبول واقعیت این تحولات است، سپس باید در گامهای بعدی پیامدها را
بررسی کرد. تمام این تحولات در زندگی قشر متوسط و مرفه در حال وقوع است و درحال حاضر شاهد تبعیض در بهرهمندیها هستیم. بهعنوان مثال فرزندان خانوادههای حاشیهنشین یا شهرستانی از این امکانات بیبهره هستند و ما تفاوتهای زیادی در سبکهای زندگی افراد جامعه میبینیم. این تفاوتها و تبعیضها چه اثراتی در جامعه میتواند داشته باشد؟ درحال حاضر الگوی زندگی قشر متوسط شهری به سمت مدرن شدن پیش میرود. این الگو در حال تبدیل شدن به الگوی مرجع برای تمام اقشار جامعه است. یکی از دلایل فراگیر نشدن این الگو در اقشاری که اشاره کردید، مشکلات و محدودیتهای اقتصادی است، چرا که به محض فراهم شدن شرایط اقتصادی آنها هم به سمت این الگو پیش میروند، حتی شاید بشود گفت بسیاری از آنها حسرت آن را دارند. درست است که شرایط زندگی مدرن در دیگر اقشار به اندازه طبقه متوسط تعمیم یافته نیست، اما آنها هم در اشتیاق آن هستند و حتی برخی ظواهر آن حتی در شهرستانهای کوچک افراد را جذب میکند. علت روی آوردن به آموزش عالی و استقبال از آن، دایر شدن دانشگاهها در شهرستانها و اینهمه استقبال از کلاسهای آموزشی هم همین موضوع است، چرا که دیگر اقشار از این طریق
فاصله خود را با فاصله متوسط شهری کم میکنند. امروز آرمان رفتن به دانشگاه یک مقدمه برای وارد شدن به شیوه زندگی مدرن است و حتی در مناطق محروم هم این گرایش دیده میشود. البته اقتضائات و محدودیتهای اقتصادی مانع از سرعت تحرک اجتماعی شده است، اما گرایش به آن حفظ شده است. اینها همه دنباله همان مدرنیزاسیونی است که در دهههای مختلف در جامعه ما دیده میشود و اتفاق افتاده است و ما خواسته یا ناخواسته وارد آن شدهایم. جامعه ما بیش از 100 سال است که در آرمان تحول از جامعه سنتی به مدرن فرو رفته و اقدامات فراوانی انجام داده است، حتی انقلابهای صورت گرفته هم سرعت این مدرنیزاسیون را افزایش داده و پس باید گفت این تغییر و تحولات گریزناپذیر است.
ارسال نظر