سرپوش نهادن بر ناهنجاریهای جامعه
دکترآرش حیدری مدرسدانشکدهعلوماجتماعی دانشگاهعلامهطباطبایی در سالهای ۱۲۷۰ تا ۱۳۱۰ ه. ق (معادل ۱۲۳۰-۱۲۷۱ ه. ش) چندین وبای عالمگیر ایران را درنوردید و انبوهی از تلفات بر جای گذاشت. در آن برهه طبیبان ایرانی وبا را محصول هوای آلوده میدانستند و تنفس هوای وبایی را عامل بروز وبا. در همان برهه آب آلوده و فقدان قرنطینه کارآمد در مرزها وبا را به همهجا سرایت میداد. حکایت رسانه ملی در برخورد با آسیبهای اجتماعی، حکایت همان طبیبان است که به جای آب، هوا را عامل بیماری میدیدند.
تکانههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی عظیمی که بر وضعیت روانی مردم تاثیرات چشمگیری داشته، ذائقه مصرف برنامههای رسانهها را نیز تغییر داده است.
تکانههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی عظیمی که بر وضعیت روانی مردم تاثیرات چشمگیری داشته، ذائقه مصرف برنامههای رسانهها را نیز تغییر داده است.
دکترآرش حیدری مدرسدانشکدهعلوماجتماعی دانشگاهعلامهطباطبایی در سالهای 1270 تا 1310 ه.ق (معادل 1230-1271 ه.ش) چندین وبای عالمگیر ایران را درنوردید و انبوهی از تلفات بر جای گذاشت. در آن برهه طبیبان ایرانی وبا را محصول هوای آلوده میدانستند و تنفس هوای وبایی را عامل بروز وبا. در همان برهه آب آلوده و فقدان قرنطینه کارآمد در مرزها وبا را به همهجا سرایت میداد. حکایت رسانه ملی در برخورد با آسیبهای اجتماعی، حکایت همان طبیبان است که به جای آب، هوا را عامل بیماری میدیدند.
تکانههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی عظیمی که بر وضعیت روانی مردم تاثیرات چشمگیری داشته، ذائقه مصرف برنامههای رسانهها را نیز تغییر داده است. در این بین نظام برنامهسازی مبتنی بر سرگرمی در رسانه ملی، به سوی نوع دیگری از تفکر چرخش کرده است که همان روانشناسیگری است. در این تلقی جدید، جامعه مخاطب برنامهسازی آماج انبوهی از گزارههای روانشناسی عامیانه قرار میگیرد که «چیزی به نام جامعه وجود ندارد، جامعه تشکیل شده از تک تک افراد است، خودت را بشناس، ذهنت را تغییر بده تا جهانت تغییر کند». این عرفان لایت، زمانی که لشکر فرودستان و آسیبدیدگان حاصل از همان
تکانه های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی را خطاب میکند -در قالب برنامههایی چون ماه عسل - همهچیز را به شناخت خود و اراده فردی فرومیکاهد و از منظر فرادست به فرودست تلاش میکند تمامی مسائل و نابهنجاری های را به حفره اراده فردی، تغییر نگرش و روانشناسی خود محور فروبکاهد. از دیگرسو زمانی که طبقه فرادست را خطاب میکند برالگویی از روانشناسی عوامانه متکی است که فریاد میزند؛ «لبخند بزن، شاد باش، غم را فراموش کن، بخند تا دنیا به رویت بخندد!» این الگوی برنامهسازی چیزی نیست جز سرپوش گذاردن بر ریشههای اجتماعی بروز معضلات. خطر عمده این روند، ذرهای کردن جامعه و اتمیزه کردن افراد است. در پرانتز نهادن امر اجتماعی و تبدیل کردن آسیبدیدگان جسته از چنبره رنج، به تابلوهایی از موفقیت؛ گونهای مجازات قربانی؛ پیشکشیدن استثنا بهعنوان قاعده، در فضایی که دولتها به واسطه اجرای اصل 44 هر روز بیشتر از دیروز ارائه خدمات اجتماعی را محدود میکنند، رسانه ملی نیز با این تیپ برنامهسازی - که برنامه ماه عسل نمونه نوعی آنها است و حجم انبوه از برنامههای مشاوره و روانشناسی و اخلاق و... را باید به این لیست افزود- تبدیل به دم و دستگاه اقناع عمومی و سرپوش نهادن بر ساختارهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی شده است. تابلو رسانه، موفقیت و شادکامی را تبدیل به امری یکسر ذهنی و بیارتباط با جامعه میکند و جامعه بهعنوان کلیتی بر فراز و بیش از تک تک افراد،در محاق این الگوی بازنمایی فرو میرود. در این بین قربانی ساختار اجتماعی، خودش مسوول شادی و اندوه خودش است و تنها کاری که باید بکند این است که ذهنش را عوض کند!چنین رویهای در برنامهسازی هیچ اثری بر بحرانهای اجتماعی نخواهد داشت و در بهترین حالت مسکنهایی نه چندان قوی تولید میکند که هچ اثری بر باکتریها و ویروسهای تولید مرض ندارند. ریشه بحرانها روی زمیناند؛ نه در عمق روان و روی هوا!
تکانههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی عظیمی که بر وضعیت روانی مردم تاثیرات چشمگیری داشته، ذائقه مصرف برنامههای رسانهها را نیز تغییر داده است. در این بین نظام برنامهسازی مبتنی بر سرگرمی در رسانه ملی، به سوی نوع دیگری از تفکر چرخش کرده است که همان روانشناسیگری است. در این تلقی جدید، جامعه مخاطب برنامهسازی آماج انبوهی از گزارههای روانشناسی عامیانه قرار میگیرد که «چیزی به نام جامعه وجود ندارد، جامعه تشکیل شده از تک تک افراد است، خودت را بشناس، ذهنت را تغییر بده تا جهانت تغییر کند». این عرفان لایت، زمانی که لشکر فرودستان و آسیبدیدگان حاصل از همان
تکانه های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی را خطاب میکند -در قالب برنامههایی چون ماه عسل - همهچیز را به شناخت خود و اراده فردی فرومیکاهد و از منظر فرادست به فرودست تلاش میکند تمامی مسائل و نابهنجاری های را به حفره اراده فردی، تغییر نگرش و روانشناسی خود محور فروبکاهد. از دیگرسو زمانی که طبقه فرادست را خطاب میکند برالگویی از روانشناسی عوامانه متکی است که فریاد میزند؛ «لبخند بزن، شاد باش، غم را فراموش کن، بخند تا دنیا به رویت بخندد!» این الگوی برنامهسازی چیزی نیست جز سرپوش گذاردن بر ریشههای اجتماعی بروز معضلات. خطر عمده این روند، ذرهای کردن جامعه و اتمیزه کردن افراد است. در پرانتز نهادن امر اجتماعی و تبدیل کردن آسیبدیدگان جسته از چنبره رنج، به تابلوهایی از موفقیت؛ گونهای مجازات قربانی؛ پیشکشیدن استثنا بهعنوان قاعده، در فضایی که دولتها به واسطه اجرای اصل 44 هر روز بیشتر از دیروز ارائه خدمات اجتماعی را محدود میکنند، رسانه ملی نیز با این تیپ برنامهسازی - که برنامه ماه عسل نمونه نوعی آنها است و حجم انبوه از برنامههای مشاوره و روانشناسی و اخلاق و... را باید به این لیست افزود- تبدیل به دم و دستگاه اقناع عمومی و سرپوش نهادن بر ساختارهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی شده است. تابلو رسانه، موفقیت و شادکامی را تبدیل به امری یکسر ذهنی و بیارتباط با جامعه میکند و جامعه بهعنوان کلیتی بر فراز و بیش از تک تک افراد،در محاق این الگوی بازنمایی فرو میرود. در این بین قربانی ساختار اجتماعی، خودش مسوول شادی و اندوه خودش است و تنها کاری که باید بکند این است که ذهنش را عوض کند!چنین رویهای در برنامهسازی هیچ اثری بر بحرانهای اجتماعی نخواهد داشت و در بهترین حالت مسکنهایی نه چندان قوی تولید میکند که هچ اثری بر باکتریها و ویروسهای تولید مرض ندارند. ریشه بحرانها روی زمیناند؛ نه در عمق روان و روی هوا!
ارسال نظر