تولید یا مصرف؟
سحر باقری کارشناس‌ارشد‌برنامه‌ریزی‌و‌توسعه صفحه اینستاگرام «بچه پولدارهای تهران» به نمایش سبک متفاوت زندگی گروهی از جوانان تهرانی در قالب تصاویری از ماشین‌ها، ویلاها، میهمانی‌ها، لوازم شخصی گران‌قیمت و مارک و حتی کادوهایشان می‌پردازد. در مدت زمان کوتاهی، این صفحه افراد زیادی را به خود جذب کرد که البته با انتقادات شدیدی هم از جانب مردم مواجه شد؛ اما موضوع صرفا به اشتراک گذاشتن تصاویر یک زندگی لوکس نیست و این‌گونه پنداشتن نشان از افتادن در دام عقلانیت توجیه‌شده از جانب سرمایه‌داری است. این گروه از افراد که درصد بالایی از جامعه را به خود اختصاص نمی‌دهند و البته می‌شود گفت فراطبقه هستند، آن‌گونه که نشان داده‌اند تلقی خاصی از خود دارند، طوری که انگار در ایران زندگی نمی‌کنند. تعریف عامی که از طبقه ارائه می‌شود عبارت است از: بخشی از جامعه که به لحاظ داشتن ارزش‌های مشترک، منزلت اجتماعی معین، فعالیت‌های دسته‌جمعی مشترک، میزان ثروت و دیگر دارایی‌های شخصی و آداب معاشرت، با دیگر بخش‌های جامعه متفاوت باشد. اقتصاددان و فیلسوفی همچون کارل مارکس در میان ویژگی‌های طبقه به سه نکته جالب اشاره می‌کند: یک اینکه در جریان تولید، موقعیت همه آنها یکسان است. دو اینکه به مرحله آگاهی طبقاتی رسیده باشند و سه به مرحله خصومت طبقاتی رسیده باشند. نشر این تصاویر تا حدی می‌تواند نشات‌گرفته از دو ویژگی آخر و البته تبلور «قدرت» که ماکس وبر در وجه تمایز طبقات مطرح می‌کند، باشد. اما سوال اینجاست که این طبقه یک‌درصدی از جامعه با میلیاردها تومان سرمایه که صرفا صرف کالاهای مصرفی می‌شود، چه جایگاهی در تولید دارند؟ آیا در تولید ناخالص داخلی مشارکت دارند؟ اصل این سرمایه در داخل کشور است یا در خارج؟ چه فعالیت‌های اقتصادی و در چه مدت زمانی این چنین بازده مالی دارد؟ سرمایه‌گذاری در کدام بخش خصوصی یا دولتی سودی این چنین هنگفت برای «بچه پولدارهای تهران» به جای می‌گذارد؟ مهم اینکه سیستم مالیات چه نقشی در این میان داشته است؟ چنین ثروتی چه نرخ مالیاتی تصاعدی‌ای به خود اختصاص داده است؟ چند روز پیش تصویری از یک آگهی با عنوان «بچه‌مان را می‌فروشیم تا صاحبخانه شویم» بر دیوارهای شهر، فضای مجازی را پر کرده بود. هر دوی این رویدادها تلخ و به یک اندازه در جامعه واقعی‌اند. و البته که، اینکه فقر و آسیب مهارشدنی نیست؛ بدان دلیل است که نباید سراغ آن را از حلبی‌آبادها گرفت، بلکه در ساختار اجتماعی-اقتصادی لانه کرده است. طبقه پیامد و محصول سرمایه‌داری است و این طبقه مسلط نه تنها از لحاظ سیاسی و اقتصادی جامعه را زیر نظر دارد، بلکه شیوه خاص‌نگر خویش به جهان و انسان و روابط اجتماعی را چنان همه‌گیر می‌کند که به‌صورت عقل سلیم درمی‌آید و آنانی که زیر سلطه هستند این نگرش را همچون پاره‌ای از نظم طبیعی جهان می‌پذیرند. همین افراد با بی‌مسوولیتی و بی‌تفاوتی تمام می‌زیند که نمود آن را در واکنش صاحبان عکس‌های صفحه «بچه پولدارها» می‌توان دید که در پاسخ به واکنش مردم گفته‌اند: از مردم می‌خواهیم کمی ما را درک کنند، ما برای سرگرمی این عکس‌ها را گذاشته‌ایم، همه چیز را جدی نگیرید! آنها دنیای متفاوت زندگی و مصرف خود را در قالب آزادی، سلیقه و حق انتخاب تعریف می‌کنند.
اما اینها از کجا نشات می‌گیرد؟ چه ساختار اقتصادی-سیاسی چنین پیامد اجتماعی را به دنبال دارد؟ نقش دولت این میان چیست؟ نفت تا چه حد به فلاکت و شکاف طبقاتی موجود کمک کرده است؟
ما در دورانی اقتصادی زندگی می‌کنیم که قدرت خرید عامه مردم روزبه‌روز ضعیف‌تر می‌شود، تورم زنجیرشده کمک چندانی به اوضاع معیشتی مردم نکرده است. توسعه مرکزگرای کشور بیکاری سنگینی به استان‌ها و شهرهای محروم تحمیل کرده، میلیاردها تومان سرمایه که باید در چرخه تولید ناخالص داخلی، ایجاد اشتغال، بهبود شبکه خدمات و درمان قرار می‌گرفت، تبدیل به املاک و دارایی‌های قشر خاصی می‌شود. مساله به غایت مهمی برای کشور است. حساب آنها در اینستاگرام فیلتر شد، اما چه کسی پاسخگوی اثرات این تصاویر بر روان مردم است؟
فقر واقعی یک اسطوره است که در برابر آن اسطوره رشد به تمجید از خود می‌پردازد و وانمود می‌کند که علیه آن سرسختانه در حال مبارزه است و برخلاف میل خود و براساس اهداف پنهانی‌اش آن را احیا می‌کند. تلاش‌ها برای حذف فقر با برخی سازوکارهای نظام اقتصادی برخورد می‌کند که به صورت کارکردی در هر مرحله از تکامل مانند نوعی عامل کندکننده رشد و نوعی محرک ضروری برای ثروت کلی بازتولید می‌شود. این تجملات است که ثروت یک جامعه و در عین حال ساختار اجتماعی آن را تعیین می‌کند که همواره در تصرف و تملک یک طبقه خاص می‌باشد و کارکرد آن دقیقا بازتولید مزایای طبقاتی است. ضرورت حفظ نظم اجتماعی نابرابر و ساختار اجتماعی امتیازات است که رشد را به عنوان عنصر استراتژیک خود تولید و بازتولید می‌کند. درواقع استدلال رشد ضعیف است و در مقایسه با تعیین‌کنندگی ساختار اجتماعی عاملی ثانوی محسوب می‌شود. ساختار اقتصادی خود را از یک ساختار خشن به یک ساختار غیرخشن (به‌طور نسبی) درمی‌آورد و فراوانی و مصرف را جایگزین جنگ و استثمار می‌کند. میزان بالای واردات کالاهای لوکس دلیلی بر این مدعی است، چنان‌که در سال ۲۰۱۱، تهران بیشترین تقاضا را برای ماشین پورشه در خاورمیانه داشته است. تمایل به داشتن خودرو‌های گران‌قیمت و اقامتگاه‌های دوم درواقع بهانه‌هایی بیش نیستند و در پشت آنها عوامل تعیین‌کننده بسیار بنیادی‌تری وجود دارند. این نشان دادن اوقات فراغت، کیفیت این اوقات آزاد، آهنگ و محتوای آنها در رابطه با الزامات کاری چه از قبل بازمانده باشند و چه مستقل به علامت مشخصه یک فرد یا یک قشر تبدیل می‌شود.تغییر الگوی مصرف مردم و گرایش به سمت مصرف نمایشی چرخ‌های تولید اقتصادی را کند می‌کند، نشر این تصاویر تقاضای جدید و کاذب ایجاد کرده و به نوبه خود اثرگذاری سیاست‌های کلان اقتصادی را ضعیف می‌کند، چرا که تولید نیاز به سرمایه دارد، جدای از اینکه بازار امنی برای سرمایه‌گذاران خارجی وجود ندارد، به‌دلیل تحریم‌ها و مسائل سیاسی مربوط به آن، سرمایه بخش داخلی هم این‌طور که نشان دادند به مصرف و کالاهای مصرفی اختصاص می‌یابد که دور منفی اقتصادی آن منجر به کاهش تولید، کاهش تقاضا برای نیروی کار، کاهش دستمزد یا اخراج نیروی کار، کاهش قدرت خرید و تبعات اجتماعی منفی می‌شود که به فقر عمومی می‌انجامد. پیدایش طبقه جدید این چنینی پرسش از ساختار و نقش دولت درست می‌کند، چراکه دولت حجم بالایی در اقتصاد دارد، همه منابع را در اختیار گرفته و بخش خصوصی آنقدر قوی نیست که توانایی رقابت با بخش دولتی را داشته باشد، هرچند بیشتر نیمه‌خصوصی است. حضور درآمدهای نفتی در سبد دارایی‌های دولت به نوبه خود سبب تضعیف سیستم مالیاتی شده و این روند منجر به عدم شفافیت درآمدها و دارایی‌ها می‌شود و این سوال بزرگ را در اذهان بر جای می‌گذارد که: پشتوانه مالی «بچه پولدارهای تهران» چه کسانی هستند؟