رویکردی مغفول در مطالعات کاربردی فقر در ایران

سحر سلطانی*

رفاه و فقر، مفاهیم چند بعدی‌ای درنظر گرفته می‌شوند که نمی‌توانند صرفا به‌صورت پولی ارزیابی شوند. رهیافت قابلیتی آمارتیاسن با تاکید بر افزایش آزادی افراد برای عمل کردن و به‌دست آوردن آنچه ارزشمند می‌پندارند، حتی از این نیز فراتر رفته است. افراد ممکن است احساس فقر کنند اما فقیر شناخته نشوند یا ممکن است فقیر شناخته شوند اما چنین احساسی نداشته باشند. در واقع، فقر یک وضعیت تکاملی، چندبعدی، فاقد قطعیت و بدون هدف است که شامل هیچ عددی نیست، بلکه تنها احساس افرادی است که از آن رنج می‌برند.

محققان مختلف تاکید کرده‌اند که فقر تنها جنبه درآمدی ندارد، بلکه رکن بسیار مهم دیگری وجود دارد که از آن به‌عنوان هراس از آینده و ترس و نگرانی فقرا از سقوط بیشتر و از دست دادن همین حداقل‌ها یاد می‌شود. به این ترتیب فقر دو جزء دارد: یکی درآمد و دیگری آسیب‌پذیری برای سقوط بیشتر به دامان فقر. به‌زعم آمارتیاسن، هرکس موفق به رسیدن به سطح مطلقی برای کسب حداقل قابلیت‌های مادی متناسب با جامعه نشود، بدون توجه به موقعیت نسبی‌اش در مقابل دیگران فقیر خواهد بود. بسیاری از نویسندگان، رهیافت قابلیتی سن برای ارزیابی چگونگی توزیع رفاه در میان جمعیت مورد مطالعه را ابزاری مناسب می‌دانند به این دلیل که این رهیافت تنوع ارتباطات میان افراد و کالاها، روابط پیچیده میان خود افراد (روابط اجتماعی) و افراد یا محیط‌شان (نهادها، عرف‌ها، فرهنگ‌ها) را پررنگ می‌کند. بحث اصلی‌ که رهیافت قابلیتی بر آن بنا شده این است که کالاها (کالاها یا خدمات) برای ارزیابی و توصیف وفادارانه رفاه افراد، ناکافی به‌نظر می‌رسند. به‌عنوان مثال افراد ممکن است با وجود برخورداری از منابع مالی یکسان (به‌عنوان مثال ۳۵۰۰ دلار آمریکا) آرزوی داشتن اقلام مختلفی برحسب رفاه (دریافتی از کالاها) داشته باشند. به این دلیل بود که سن در سال ۱۹۸۵ تمایز وسیعی میان علایق یک فرد و عملکرد آن‌ها که به ترتیب رفاه و مزیت نامیده می‌شود، معرفی کرد. سن بیان کرد که رفاه با دستاوردهای فردی و به‌عبارت دیگر کیفیت زیست او مرتبط است و مزیت به فرصت‌های واقعی که فرد خصوصا در مقایسه با دیگران دارد، برمی‌گردد. این اصل، کالاها را به‌عنوان ابزاری برای بهبود کیفیت زندگی افراد در نظر می‌گیرد و از تمرکز بر اینکه چگونه این افراد این منابع را استفاده خواهند کرد جانبداری می‌کند. این مساله سن را به بحث گسترده‌ای در خصوص تمایز میان کالاها، ویژگی‌ها، عملکردها و قابلیت‌ها رهنمون کرد. با وجود اهمیت رویکرد فقر قابلیتی از منظر آمارتیاسن، این رویکرد در مطالعات کاربردی حوزه فقر در کشور ایران بسیار مغفول مانده است. به‌عنوان مثال، مطالعات انجام شده در حوزه فقر در استان‌های خراسان، تنها به جنبه درآمدی فقر پرداخته‌اند و شاخص‌هایی نظیر برخورداری از تغذیه مناسب، سواد، آموزش و سلامتی در این مطالعات کاملا مغفول مانده است. مساله دیگر که ضرورت انجام این مطالعات در استان‌های خراسان را پررنگ می‌کند این است که طی دوره ۱۰ ساله ۹۳-۱۳۸۳، در میان استان‌های شرق کشور (شامل استان‌های گلستان، کرمان، یزد، سیستان و بلوچستان، خراسان رضوی، خراسان شمالی، خراسان جنوبی و سمنان)، استان خراسان جنوبی بیشترین افزایش خط فقر را در دوره‌ مورد مطالعه داشته است و استان‌های یزد و خراسان رضوی نیز در رتبه‌های بعدی قرار داشتند. بدیهی است که این درجه از رشد فقر درآمدی در این استان‌ها، بر قابلیت‌های فردی گروه‌های کم‌درآمد تاثیرگذار بوده و لذا فقر قابلیتی را نیز متاثر کرده است. با درنظر گرفتن این موارد و این نکته که سیاست‌های مقابله با فقر درآمدی، کوتاه‌مدت و سیاست‌های مقابله با فقر قابلیتی، بلندمدت هستند، انجام مطالعاتی در حوزه فقر قابلیتی در استان‌های خراسان ضروری به‌نظر می‌رسد، زیرا هدف از مقابله با فقر در رویکرد قابلیتی، رسیدن فرد به حق خود است.

*عضو هیات علمی گروه پژوهشی اقتصاد جهاددانشگاهی خراسان رضوی