جامعه‌ای که مردمانش هنوز «ما» نشده‌اند
سید مهدی میربد
دکترای علوم سیاسی از دانشگاه تهران
در راستای شناخت و فهم منابع هویت ایرانی تحقیقات و پژوهش‌های بسیار انجام و کتاب‌های متعددی نوشته شده است.

در این راستا روایت معروف الگویی است که از منابع چهارگانه هویت ایرانی می‌گوید. آن‌گونه که دکتر فرهنگ رجایی در کتاب «مشکل هویت ایرانیان امروز» می‌نویسد الگوی مناسب برای فهم هویت، استعاره رودخانه است که هم ثابت است و هم گذرا. این جریان پویا از بسترهای متعددی می‌گذرد که درباره هویت ایرانی چهار بستر عمده آن عبارتند از: ایران، دین و اسلام، سنت و بالاخره تجدد و روزآمدی. این چهارپایه هرکدام حامل بخشی از هویت ایرانیان هستند و در کنار یکدیگر هویت جامعه‌ای را شکل می‌دهند که همچون موزائیکی چند تکه، طیف رنگارنگی از اقوام و اقلیت‌های دینی گوناگون را در خود جای داده است. سالیان درازی است که فارس‌ها، ترک‌ها، لرها، کردها و ترکمن‌ها و... همه در کنار یکدیگر در قالب کشور ایران زندگی می‌کنند.

در این بین اقلیت‌های دینی و مذهبی مختلف همچون ارامنه، اهل سنت، کلیمیان، زرتشتیان و... نیز در کنار اکثریت شیعیان در کشورمان به زیست خود مشغولند. چنین وضعیتی سبب شده که مسائل هویتی به یک مولفه حائز اهمیت در بررسی مسائل ایران بدل شوند و مقولات مرتبط با هویت قومی و مذهبی از یکسو و دیالکتیک سنت و مدرنیته از سوی دیگر، از شایع‌ترین زمینه‌های مورد توجه در مطالعات سیاسی ایران باشند. بخشی از شکاف‌ها همواره موجود به ویژه میان جامعه نخبگانی حوزه‌های مختلف هویتی بر سر کیفیت تاثیرگذاری و نقش‌آفرینی انگاره‌های هویت ساز گروه‌های اجتماعی و فرهنگی گوناگون در نظام تصمیم‌سازی و نیز الگوهای رایج فرهنگی و اجتماعی کشور بوده و بخشی از مولفه‌های شکل‌دهنده تحولات سیاسی اجتماعی کشور حول و حوش همین اصطکاک‌ها شکل گرفته است.

به موازات مسائل یاد شده اما کیفیت درونی شدن هویت ملی در نظام اجتماعی کشور شاید یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های صاحب نظران مسائل ایران باشد چنانکه بازتاب‌های این موضوع بر روندهای خرد و کلان پیشرفت و توسعه کشور، بر اهمیت آن افزوده است. از افزایش معضلات در زندگی اجتماعی ایرانیان گرفته همچون بی نظمی و نابسامانی در زندگی شهری و رفتارهای مدنی مردم تا نابسامانی‌های فرهنگی همچون عدم ایجاد مفهوم «میراث فرهنگی» و تخریب فیزیکی آن به دلیل عدم احساس مسوولیت عمومی یا مصرف بی‌رویه منابع عمومی کشور و آسیب به منابع طبیعی همگی در قالب همین موضوع یعنی فقدان یک درک عمومی از «ایران» در جامعه ریشه گرفته‌اند.
در این زمینه برخی صاحب‌نظران به مسائلی چون کاهش اعتماد افراد جامعه نسبت به یکدیگر، کاسته شدن شرکت در روابط اجتماعی و عدم تعامل با دیگران و نارضایتی از شرایط اجتماعی و اقتصادی و وضع موجود اشاره می‌کنند که موجب شده افراد در رابطه با یکدیگر به تقدم نفع فردی بر منافع جمعی بیندیشند.

برای درک علل و عوامل این موضوع می‌توان به زمینه‌های متعدد دیگر نیز اشاره کرد اما علت‌ها هرچه باشند این روند به گسست بین چشم‌انداز فردی و جمعی و نیز شکاف میان آمال افراد و جامعه انجامیده و به نهادینه شدن فقدان تفکر جمعی در ذهنیت مردمان جامعه منجر شده است. نکته قابل تامل اینکه اگر چه تعلق خاطر مردم به این آب و خاک و درصد بالای وفاداری مردم به ایران و ملیت ایرانی غیرقابل انکار است اما این باورها و گرایش‌های فردی درباره ایران در قالب اجتماعی ظهور و بروز چندانی ندارد. در حقیقت احساس تعلق خاطر مشترک و احساس تعهد افراد به اجتماع ملی یا «ما»ی ملی که صاحب‌نظران از آن به عنوان بعد اجتماعی هویت ملی یاد می‌کنند دچار ضعف اساسی است. برای مطالعه بعد اجتماعی هویت ملی از شاخص‌هایی همچون پذیرش تقدم منافع و مصالح جمعی بر فردی، کیفیت اعتماد و برقراری روابط دوستانه و عاطفی در جامعه، میزان رضایت عمومی از جامعه و کیفیت مشارکت نیروهای مختلف اجتماعی در پیشبرد و حل و فصل مسائل جامعه استفاده می‌شود که علاوه بر مشاهدات میدانی، غالب پیمایش‌ها از ضعف های جدی جامعه ایرانی در این زمینه خبر می‌دهند.

در کتاب‌های متعددی که در نقد خلقیات ایرانیان نوشته شده نیز برخی ویژگی‌های سیرتی و رقتاری جامعه ایرانی که در تغییر و تحولات توسعه‌ای به‌عنوان مانع جدی عمل می‌کنند به چالش کشیده شده و از همین منظر روحیاتی همچون خودمحوری و ضعف فرهنگ کار جمعی مورد انتقاد قرار گرفته است.

در نهایت آنچه مورد اتفاق نظر صاحب نظران با رویکردهای نظری متفاوت بوده نوعی وفاق بر سر «ضعف اخلاق جمعی» ایرانیان و آسیب به تعهد اجتماعی مردمان جامعه بوده که بازتاب خود را در کمرنگ شدن بعد اجتماعی هویت ملی و ضعف تعلق خاطر مردمان به سرنوشت سرزمین خود نشان می‌دهد. اگر چه شادی جمعی جامعه در پیروزی‌های مقطعی و هیجانات عمومی بازتاب می‌یابد اما روحیه عمل و همکاری جمعی و نیز احساس مسوولیت برای غلبه بر موانع و معضلات پیش رو و ساختن جامعه‌ای بهتر کمتر به چشم می‌آید. اینکه راه اصلاح وضع موجود کدام است اما نیازمند بازگشت عمیق‌تر و دقت نظر هرچه بیشتر در عواملی است که از آنها به‌عنوان عوامل سوق‌دهنده افراد به فدا کردن سرنوشت جمعی در قبال مقدورات فردی یاد می شود؛ نوعی فردگرایی خودخواهانه که از تمامی تبعات و بازتاب‌های خوب و بد فردگرایی، تنها معضلات و مصیبت‌های آن را برای جامعه ایرانی به همراه داشته است.