اینجه ممد
در اولین روز هفته‌ای که حالا به پایان رسید، ادبیات جهان یکی از نویسندگان خوبش را از دست داد. یاشار کمال در سن 91 سالگی درگذشت و به همین بهانه در بخش معرفی رمان‌های هفته یکی از خواندنی‌ترین رمان‌های او یعنی «اینجه ممد» را معرفی کرده‌ایم که سال‌ها از انتشارش در ایران می‌گذرد اما هنوز در بازار کتاب پیدا می‌شود و بی‌تردید چاپ‌های جدید آن هم در روزهای آینده منتشر خواهد شد. این کتاب معروف‌ترین رمان یاشار کمال، نویسنده ترکیه‌ای است که سال‌ها پیش از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر شد. در این رمان جذاب و خواندنی ممد که پدرش درگذشته است و با یتیمی پیش مادرش «دونه» زندگی می‌کند، با ارباب خشنی روبه‌روست به نام ارباب عبدی که راه زندگی سعادتمند را به روی او و دیگر روستایی‌ها بسته است. گرچه برخی معتقدند که دعوای روستاییان امروز برای خواننده‌ای در جهان جذاب نیست اما کتاب «اینجه ممد» که نخستین سه‌گانه از سه‌گانه زبانزد این نویسنده ترکی به‌شمار می‌رود، به بیش از 50 زبان ترجمه شده است. یاشار کمال بارها کاندیدای نوبل ادبیات شد اما هرگز دستش به این جایزه نرسید.
هنگامی که «اینجه ممد» یاشار کمال به قلم ثمین باغچه‌بان به فارسی ترجمه می‌شود، این نویسنده ترک نامه‌ای بلند بالا برای مترجم ایرانی می‌نویسد و در آن نامه می‌آورد: «ما و شما تشابهات فرهنگی بسیاری با هم داریم. می‌دانم که شما عضو قانون کپی‌رایت نیستید و اگر هم بودید بازهم پولی برای ترجمه کتاب از شما نمی‌خواستم. خیلی خوشحالم که کتابم به فارسی ترجمه شده و صرفا و حتی‌الامکان چند نسخه از برگردان فارسی «اینجه ممد» برایم کافی است.»
ترجمه کتاب «اینجه ممد» با اینکه مربوط به سال‌ها پیش است، ترجمه‌ای روان و به‌یادماندنی و بی‌نقص است. ممد در ابتدای این رمان به خانه‌ یکی از کشاورزان در نزدیکی‌های روستایشان پناه می‌برد و مدتی چند از دیدرس ارباب عبدی پنهان می‌شود. رمان با وصف طبیعت وحشی زادگاه اینجه ممد آغاز می‌شود. یاشار کمال از معدود نویسندگانی است که در وصف طبیعت قلمی توانا دارد و چنان جذاب می‌نویسد که هر خواننده با خواندن چند صفحه از کتاب او دیگر نمی‌تواند اثر یاشار کمال را زمین بگذارد.
در روند داستان ارباب عبدی می‌خواهد خدیجه دختری زیبا از همان روستا را به عقد خواهرزاده‌اش درآورد اما خدیجه نیمه‌شب با اینجه ممد فرار می‌کند و «علی رد زن» که به علی شله معروف است راه آنها را پیدا می‌کند و در غاری که جلوی آن گلی با پا له شده رد ممد را می‌زند و او را در غار می‌یابد. ممد در دو شلیک خواهرزاده ارباب عبدی را می‌کشد و عبدی را مجروح می‌کند. در آخر رمان «اینجه ممد» ارباب عبدی را از پای درمی‌آورد اما با رفتن ارباب عبدی چیزی تغییر نمی‌کند. با خواندن دومین سه‌گانه این رمان یعنی «شاهین آناوارزا» می‌بینیم که با کشته شدن ارباب عبدی و حذف علی صفابیگ نیز چیزی تغییر نمی‌کند و ارباب‌هایی سر از تخم در می‌آورند که صدهزاربار از عبدی و علی صفابیگ بدترند.