فقدان انگیزه کافی
عامل کوچ نخبگان
برای مشاهده دلیل نارضایتی افراد تحصیل کرده نیازی به بررسی آمارهای پیچیده اقتصادی نیست، بارها در اخبار و رسانهها دیده یا شنیدهاید که منصب اعطا شده به برخی مسوولان هیچ انطباقی با تخصص آنها ندارد. این خود گونهای از تخصیص نامناسب منابع در اقتصاد است که اثر آن بهطور سیستمی به اقشار مختلف منتقل شده و زمینهساز خروج بخش متخصص و فرهیخته جامعه میگردد که خواهان ادامه فعالیت سازگار با تخصص اکتسابی خود هستند.
سرمایه انسانی عامل اصلی در پر کردن شکاف تکنولوژیک، افزایش مزیت نسبی در تولید کالاها و گسترش دامنه اقتدار اقتصادی و سیاسی یک کشور است.
برای مشاهده دلیل نارضایتی افراد تحصیل کرده نیازی به بررسی آمارهای پیچیده اقتصادی نیست، بارها در اخبار و رسانهها دیده یا شنیدهاید که منصب اعطا شده به برخی مسوولان هیچ انطباقی با تخصص آنها ندارد. این خود گونهای از تخصیص نامناسب منابع در اقتصاد است که اثر آن بهطور سیستمی به اقشار مختلف منتقل شده و زمینهساز خروج بخش متخصص و فرهیخته جامعه میگردد که خواهان ادامه فعالیت سازگار با تخصص اکتسابی خود هستند.
سرمایه انسانی عامل اصلی در پر کردن شکاف تکنولوژیک، افزایش مزیت نسبی در تولید کالاها و گسترش دامنه اقتدار اقتصادی و سیاسی یک کشور است. بیشترین هزینه صرف شده در اکثر اقتصادهای پیشرفته و در حال توسعه بدون شک هزینه آموزش و درمان است که هر دو بر ایجاد و محافظت از سرمایه انسانی تاکید دارند. اهمیت آموزش مناسب به حدی است که بسیاری از کشورها شاکله اصلی اقتصاد خود را در طراحی و تدوین برنامهها و سیاستهای آموزشی مناسب میدانند. بنابراین افراد تحصیلکرده یک کالای با کیفیت و البته دارای ارزش اقتصادی بالا بهشمار میروند. این امر موجب شده کشورهای پیشرفته ضمن توجه به ایجاد بستر مناسب اشتغال و کسب درآمد برای سرمایه انسانی و افزایش سطح رفاه آنان که در حقیقت ضمانتی برای حفظ این سرمایهها در سیستم اقتصادی است، نگاهی ویژه به جذب این منابع از کشورهای دیگر با کمترین هزینه ممکن داشته باشند.
این یک رویه و سیاست اقتصادی با در نظر گرفتن بهترین الگوی هزینه و منفعت است. افراد تحصیلکرده در سن تحصیلات دانشگاهی و بهخصوص تحصیلات تکمیلی که بهترین مقطع برای انجام فعالیتهای پژوهشی است، یکی از پرهزینهترین بخشهای زندگی خود را سپری میکنند و هزینهای که از این مرحله به بعد به آنها پرداخت میشود، در مقابل منفعت حاصل از طرحها و پژوهشهای آنان که گاه موجب کسب سهم بزرگی از یک بازار جهانی یا کاهش هزینههای این کشورها در زمینههای مختلف میشود، ناچیز خواهد بود. بنابراین خروج نخبگان و افراد متخصص از کشور هزینههای سنگینی را بر پیکر اقتصاد وارد میکند. این هزینهها در کوتاهمدت به شکل از بین رفتن منابع صرف شده برای آنان برای سپری کردن زندگی خود تا این مرحله است اما هزینه بلندمدت آن بهصورت عقبماندگی تکنولوژیک، عدم توانایی حضور در بازارهای جهانی، حجم بالای واردات محصولات مختلف، ورود تورم جهانی و تاثیر شدید نوسانات اقتصادی کشورهای دیگر به کشور مبدا نمود پیدا میکند.
بنابراین شناخت دقیق عوامل موثر بر خروج نخبگان یا به اصطلاح فرار مغزها از کشور برای حفظ این منابع ارزشمند ضروری بهنظر میرسد. چارچوب ادبیات اقتصادی مطرح در این زمینه بهطور عمده فرار مغزها را تابعی از نرخ بیکاری، دستمزد نیروی کار، شکاف شاخص رفاهی و شکاف درآمدی بین اقشار مختلف جامعه، میزان فساد و مکانیزمهای رانتی در دستیابی به منابع میداند. انسان برای دستیابی به نیازهای خود نیازمند کسب درآمد است و بدون داشتن منابع مالی انگیزه انسان تقریبا در تمامی عرصهها عقیم میشود. این پیامد بهخصوص در قشر تحصیلکرده که سطح توقع متفاوتی از افراد عادی دارند با شدت بیشتری نمود پیدا میکند. نرخ بالای بیکاری در کشور سیگنالی از فقدان انواع مشاغل و دامنه محدود شغلهای موجود برای افراد است. حتی در برخی رشتهها دیگر شغلی در کشور وجود ندارد.
اگر تا ۱۰ سال پیش متقاضیان شرکت در کنکور سراسری در سه رشته تجربی، ریاضی و انسانی تقریبا برابر بود اما در طول سالهای گذشته بهخصوص ۴ سال گذشته رفته رفته از متقاضیان رشتههای انسانی و ریاضی کاسته شده و به میزان متقاضیان رشته تجربی افزوده شده است. شاید آمار سال ۹۶ شدت کاهش انگیزه قشر تحصیلکرده به صنعت و علوم پایه را بهگونهای خیرهکننده نشان دهد. اگر متقاضیان رشته ریاضی و انسانی و حتی هنر را با هم جمع کنیم، مجموع متقاضیان این سه رشته، ۶۰ درصد متقاضیان رشته تجربی خواهند بود. این پیامی واضح در تغییر رفتار متقاضیان و بهطور خاص انگیزه تحصیلکنندگان در کشور، ناشی از شرایط حاضر در بازار کار دارد. کاهش این انگیزه در نبود بستر صنعتی و تکنولوژیک در کشور و فضای پژوهشی نامناسب است. در حالی که علوم پایه زیربنای اصلی تبدیل فرآیندهای طبیعی به مکانیزمهای قابل استفاده بشر است در کشور ما توجه چندانی به این رشتهها و پژوهشهای انجام گرفته در آن نمیشود. ریشه اصلی فقر در زمینههای کاربردی صنعتی و علوم پایه ناشی از وفور منابع طبیعی و تکیه بر صادرات نفت در اقتصاد کشور است که تا حد زیادی مسبب اصلی عقبماندگی کشور در این زمینهها است.
بنابراین از عوامل موثر بر انگیزه مهاجرت نخبگان، آینده شغلی آنها است که در حقیقت شالوده اصلی شکلدهی انگیزههای آنان به شمار میرود. اگرچه هر کشوری متناسب با شرایط اقتصادی و اجتماعی خود تعریف متفاوتی از فرد بیکار و بالطبع میزان نرخ بیکاری دارد اما بهطور کلی ایران در بین کشورهای در حال توسعه دارای نرخ بیکاری بالا و دورقمی (حتی در برخی آمارها میزان بالای ۱۵ درصد) است که این میزان در مقایسه با کشورهای مقصد نظیر آمریکا که در آن نرخ بیکاری همواره در دامنه ۴ تا ۷ درصد نوسان دارد، فاصله زیادی داشته و میتواند محرکی قوی در خروج نخبگان از کشور باشد. وضعیت توزیع درآمد و شکاف طبقاتی بهطور ضمنی بیانگر عملکرد نامناسب اقتصاد در توزیع منابع براساس میزان شایستگی افراد است که پیامد آن بروز نارضایتی در افراد و گرایش به خروج از کشور خواهد بود. سالهای متوالی آمارها و ارقام از حجم بالای معوقات بانکی، فساد در سیستم بانکی، تخصیص ناعادلانه منابع مالی بر پایه رویههای رانتی به قشر محدود حکایت دارد.
نباید انتظار داشت نخبگانی که برای به ثمر رسیدن سالها تلاش خود در عرصه تحصیلات دانشگاهی نیازمند حمایت مالی برای اجرای طرحهای خود هستند، در چنین فضایی ماندن را بر رفتن ترجیح دهند یا علاقهمندان علوم انسانی و علوم پایه که برای انجام امور پژوهشی خود نیازمند بودجههای لازم هستند در سایه عدم توجه، رهسپار دانشگاههای خارج از کشور نشوند. بسیاری از نخبگان کشور که اکنون در کشورهای دیگر به مشاهیر جهانی تبدیل شدهاند یا از کارآفرینانی بودهاند که در صف متقاضیان وام و دریافت تسهیلات لازم همواره بینصیب بودهاند یا از عدم توجه نهادهای مختلف در قبال طرحها و پژوهشهای خود نارضایتی داشتهاند. اگر اصل مهم اقتصادی یعنی عقلانیت در تصمیمسازی و انتخاب بین گزینههای مختلف را با بستر موجود در کشورهای مقصد که به انجام امور پژوهشی توجه ویژه داشته و انواع امکانات را در اختیار متقاضیان قرار میدهند، ترکیب کنیم نمیتوان بر خیل عظیم مهاجرین تحصیل کرده کشور خرده گرفت.
ارسال نظر