خوشبین باشیم یا نباشیم؟
افشین داورپناه انسانشناس و عضو هیات علمی پژوهشکده فرهنگ و هنر تحولات در ارتباط میان ایران و آمریکا، تحولاتی قائم به خود نیست؛ به عبارت دیگر، امکان و ابعاد وقوع چنین تحولاتی، به شدت به متغیرهای متعدد داخلی، منطقهای و بینالمللی پیوند خوردهاست؛ مساله بر سر گفتوگوی دو رییسجمهور با یکدیگر، راه افتادن خطوط مستقیم پرواز بین دو کشور یا بازگشایی سرکنسولگریها یا سفارتخانههای طرفین ـ احتمالا جهت سهولت صدور ویزا یا حتی تسهیل مبادلات تجاری ـ نیست! صحبت از برقراری روابط دیپلماتیک است که از سرگیری و گسترش آن در پیوند با مسائل متعددی چون بحرانهای منطقهای، منافع و مواضع منطقهای و بینالمللی و چالشهای ایدئولوژیک قرار دارد.
افشین داورپناه انسانشناس و عضو هیات علمی پژوهشکده فرهنگ و هنر تحولات در ارتباط میان ایران و آمریکا، تحولاتی قائم به خود نیست؛ به عبارت دیگر، امکان و ابعاد وقوع چنین تحولاتی، به شدت به متغیرهای متعدد داخلی، منطقهای و بینالمللی پیوند خوردهاست؛
مساله بر سر گفتوگوی دو رییسجمهور با یکدیگر، راه افتادن خطوط مستقیم پرواز بین دو کشور یا بازگشایی سرکنسولگریها یا سفارتخانههای طرفین ـ احتمالا جهت سهولت صدور ویزا یا حتی تسهیل مبادلات تجاری ـ نیست! صحبت از برقراری روابط دیپلماتیک است که از سرگیری و گسترش آن در پیوند با مسائل متعددی چون بحرانهای منطقهای، منافع و مواضع منطقهای و بینالمللی و چالشهای ایدئولوژیک قرار دارد. اگر چه هر نوع نزدیکی بین دو دولت ـ حتی در ابعاد احساسی و تشریفاتی ـ میتواند دریچهای امید بخش و حتی تاثیرگذار بر شرایط تقابلی موجود بین دو کشور باشد، اما واقعیت این است که چیزهایی که در طول بیش از سه دهه گذشته، ایران و آمریکا را به شکلی خصمانه در مقابل یکدیگر قرار داده است، همچنان، هم از سوی ایران و هم از طرف بخش عمده هیات حاکمه و سیاستمداران آمریکایی، پا برجا است. باید در نظر داشت که هژمونی آمریکایی، در پیوند با شرایط جهانی شدن و جهانی سازی، همچنان راه خود را میرود؛ به همان اندازه که ایران در راهی که در پیش گرفته است، قاطع است، آمریکا نیز جدی است؛ این «واگرایی» اما به معنای منتفی بودن امکان برقراری سطوحی از ارتباط بین این دو
کنشگر نیست؛ بر همین اساس است که در شرایط کنونی، دو مساله به طور جدی، ایران را به سمت گفتوگو با آمریکا جهت داده است: «تحریمها و در نتیجه فشارهای اقتصادی» و «موضوع سوریه (که در ارتباط عمیق با موضوع فلسطین، اسرائیل و شرایط عمومی خاورمیانه قرار دارد)؛ اما آنچه آمریکاییها را در این شرایط بیشتر از هر وقت دیگر به ایجاد گفتوگو و تعامل با ایران راغب کردهاست، بیش از هر چیز موضوع بحران سوریه است (که برای آمریکاییها نیز در ارتباط عمیق با موضوع فلسطین، اسرائیل و شرایط عمومی خاورمیانه قرار دارد) و همچنین مساله هستهای ایران (که این موضع نیز در وضعیت کنونی بیشتر در ارتباط با موضوع سوریه، لبنان و اسرائیل قرار دارد و در مقایسه وسیعتر، تهدیدی بالقوه برای منافع و نظم مورد نظر آمریکا در خاورمیانه به شمار میآید). علاوه بر آنچه گفته شد، دیگر مسائل تنشزا بین ایران و آمریکا را میتوان در یک تحلیل ساده، شرایطی که گفته شد، بعید به نظر میرسد که ایران، مواضع خود در سوریه و لبنان را به راحتی قربانی برقراری ارتباط با آمریکا کند، بنابراین پیشبینی میشود در این شرایط، از دیدگاه ایران، گفتوگو و تعامل بین ایران و آمریکا، صرفا
تا حدی پیش رفت داشته باشد که برطرف کننده بخشی از فشارهای اقتصادی باشد و بتواند وضعیت بحرانی اقتصاد ایران را تا حدود قابل قبولی، قرار و سامان ببخشد. در واقع، ایران زمانی در بعد سیاسی و نظامی، به طور اساسی و سود بخش بر سر میز مذاکره با آمریکاییها خواهد نشست که مواضع و منافع منطقهای آن تا حدود استراتژیک همچنان حفظ شود! اما آیا حفظ مواضع و حوزه نفوذ ایران در سوریه و لبنان، در توافق با آمریکاییها امکانپذیر خواهد بود؟ آیا وضعیت خاورمیانه به گونهای خواهد شد که منافع و مواضع ایران و آمریکا، هر دو در آن حفظ شود؟ در واقع، آیا آمریکاییها باز به سمت سیاست «موازنه قدرت» در روابط بینالملل پیش خواهند رفت؟ با ذکر این نکته که از نظر آمریکاییها، تاریخ مصرف سیاستهای موازنهای، که به طور مشخص تا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ادامه داشت، بیش از دو دهه است که خاتمه یافته است! از دیدگاه آمریکاییها، رخدادهایی که در دو سال اخیر، خاورمیانه را بیش از پیش دستخوش بحران کرده است، موید چیزی شبیه طرح «خاورمیانه بزرگ» است؛ طرحی که در زمان بوش مطرح و دنبال شد؛ بر اساس این طرح، یکی از ضروریات ایجاد آینده مطلوب در خاورمیانه، وضعیتی
است که در آن برخی از کشورهای خاورمیانه که دارای پتانسیلهای تنشزایی و بحرانزایی به شمار میروند، تجزیه شوند؛ برای مثال 5 کشور عراق، یمن، لیبی، سوریه و عربستان تجزیه و به 14 کشور تبدیل شوند! گذشته از اینکه آمریکاییها تا چه حد در ایجاد یا دامن زدن به بحرانهای اخیر خاورمیانه نقش داشتهاند یا به آن جهت دادهاند، شرایط منطقه در چند سال اخیر به تدریج به سمت مطالبه چنین راهکاری (تجزیه) حرکت کرده است (تجزیه سوریه، عراق، یمن و بحرین، زمزمههایی است که در یک سال گذشته کم کم به وضوح شنیده میشود!) موضوع تجزیه، البته موضوعی جدی است و زمزمههایی درباره آن کم و بیش به گوش میرسد؛ برای مثال، رابین رایت (ROBIN WRIGHT) تحلیلگر روزنامه نیویورک تایمز، چند روز پیش در شماره شنبه 28 سپتامبر این روزنامه، درباره طرح تجزیهطلبانهای درباره خاورمیانه، شبیه به آنچه بوش و همفکران او در سرداشتند، به وضوح سخت گفته است؛ در واقع موضوع تجزیه، از دیدگاه آمریکاییها میتواند راهحل بخشی از موانع ارتباط بین ایران و آمریکا باشد، به این صورت که در این طرح، یا طرحهای تجزیه طلبانهای شبیه به آن، ایران بتواند همچنان مواضع خود را در سوریه و
لبنان و در تقابل با اسرائیل ـ و سایر کشورهایی که به طور بالقوه در مقابل ایران به شمار میورند ـ حفظ کند؛ البته برای تحقق چنین سناریویی، آمریکاییها باید به فکر طرح یا طرحهای جدیدتری برای خاورمیانه مورد نظرشان باشند و تن به اجرای سیاستهای موازنهای در منطقه خاورمیانه بدهند؛ سیاستهایی که بر اساس آن، نظم منطقه در سایه موازنه قوا حفظ خواهد شد ـ اگر چه برخی از قدرتهای دخیل در این موازنه ـ آمریکا و روسیه ـ متعلق به این منطقه نیستند. قرار گرفتن خواسته یا ناخواسته ایران در جبهه «روسیه» و «چین» نیز از متغیرهای تعیین کننده تحولات در رابطه بین ایران و آمریکا به شمار میرود؛ در شرایط کنونی بسیار غیرمحتمل است که ایران در تقابل با چین یا روسیه، به آمریکا نزدیک شود. اما همکاری آمریکا و ایران در مبارزه با تروریسم و افراطیگری، میتواند عامل مهم و تاثیرگذاری در نزدیکی این دو به یکدیگر باشد. در بررسی ظرفیتهای ایجاد تحولات مثبت در روابط ایران و آمریکا، همچنین باید به این نکته توجه داشت که در ایجاد شرایط مناسب برای حل نسبی مناقشات ایران و آمریکا، وضعیت، شخصیت و پرستیژ جهانی باراک اوباما، نقش و تاثیری انکارناپذیر دارد؛ در
واقع، هیچکدام از روسای جمهور آمریکا در سی و چند سال اخیر، چنین مواضع نسبتا مثبتی در قبال ایران نداشتهاند و هیچکدام نیز تا این حد درباره حل مسائل بین این دو کشور نرمش نشان ندادهاند؛ این انعطاف البته اگر چه در سطح بالایی نیست اما به طور نسبی، قابل توجه است. چنین فرصتی از سوی ایران نیز، با رسیدن حسن روحانی به ریاستجمهوری، فراهم شده است اما وضعیت و شرایط نشان میدهد که این فرصت برای طرف ایرانی به مراتب ارزشمندتر است! چندان روشن نیست که فرصت پیش آمده در دوران باراک اوباما در زمان رییسجمهور بعدی آمریکا نیز تداوم داشته باشد؛ هیچ مشخص نیست رییسجمهور بعدی آمریکا تا چه حد تحت تاثیر گروههای فشار، نئوکانها و لابیهای صهیونیستی، وارد فازهای خشنتری نسبت به ایران نشود. بر اساس آنچه گفته شد، نباید چندان انتظار داشت که تحولات اخیر در روابط بین ایران و آمریکا، به سرعت وارد مراحل گسترده و عمیقی شود، زیرا ورود به چنین مراحلی، نیازمند رفع موانعی است که گفته شد و همچنین اراده طرفین برای رفع آنها؛ وضعیتی که شرایط برای وقوع آن هنوز مهیا نیست.
ارسال نظر