گفتوگو با احمدعلی هراتینیک، پیرامون چالشها و موانعِ توسعة صنعتی در ایران :
سازمان توسعهای میتواند جلوی توسعة نامتوازن را بگیرد
احمدعلی هراتینیک یکی از باسابقهترین مدیران کشور در حوزة صنعت و معدن است. او سابقة بیش از ۳۰ سال خدمت در مسئولیتهایی همچون مدیرعاملی شرکت ملی فولاد، مدیرعاملی فولاد خوزستان و. . . را در کارنامة خود دارد و در حال حاضر رئیس هیأت مدیرة فولاد کاوه جنوب است. هراتی نیک که دانشآموختة مهندسی متالوژی (استخراج و ذوب فلزات) از دانشگاه علم و صنعت تهران است، از سال ۸۴ تا ۸۹ رئیس سازمان توسعه و نوسازی معادن و صنایع معدنی ایران (ایمیدرو) بوده و سابقة همکاری با سه رئیسجمهور پیشین (هاشمی، خاتمی و احمدینژاد) را داشته است.
احمدعلی هراتینیک یکی از باسابقهترین مدیران کشور در حوزة صنعت و معدن است. او سابقة بیش از 30 سال خدمت در مسئولیتهایی همچون مدیرعاملی شرکت ملی فولاد، مدیرعاملی فولاد خوزستان و... را در کارنامة خود دارد و در حال حاضر رئیس هیأت مدیرة فولاد کاوه جنوب است. هراتی نیک که دانشآموختة مهندسی متالوژی (استخراج و ذوب فلزات) از دانشگاه علم و صنعت تهران است، از سال 84 تا 89 رئیس سازمان توسعه و نوسازی معادن و صنایع معدنی ایران (ایمیدرو) بوده و سابقة همکاری با سه رئیسجمهور پیشین (هاشمی، خاتمی و احمدینژاد) را داشته است. در گفتوگویی که پیش رو دارید، از او دربارة وضعیت صنعت امروز ایران و فرصتها و تهدیدهایی که در مسیر توسعة صنعتی کشور وجود دارد، پرسیدهایم. به اعتقاد او، مهمترین چالش پیش رو برای توسعة صنعتی کشورمان، جا انداختن فرهنگ کار است. هراتینیک میگوید که حوزة صنعت و معدن باید خالی از مباحث سیاسی شود و صرفاً کار و کارشناسی مد نظر قرار بگیرد. به اعتقاد او، توسعة صنعتی در ایران تا به امروز نامتوازن بوده و این عدم توازن باید اصلاح شود؛ آن هم با در نظر گرفتن شرایط بومی و اقلیمی هر منطقه. برای مثال، اگر اصفهان به خاطر
شرایط زیربناییای که دارد، به قطب فولاد کشور تبدیل شده، نباید از استان ایلام یا دیگر استانهای محرومتر غافل شد. این به آن معنا نیست که در همة این استانها صنعت فولاد را گسترش بدهیم، بلکه در هر استانی باید با توجه به شرایط و پتانسیلهایی که دارد، فرآیند توسعه را پیش ببریم. برای مثال، اگر در شمال، پتانسیل خدمات توریستی وجود دارد، در ایلام هم پتانسیل دامداری هست که باید روی آن سرمایهگذاری کرد. به اعتقاد هراتینیک، مطالعة این پتانسیلها و تعریف پروژههای امکانپذیر باید به عهدة سازمان مدیریت، دانشگاهها و وزارتخانههای مربوطه باشد. سازمان توسعهای در گام بعدی، حاصل این تحقیقات را دریافت میکند و آنگاه، ایدرو یا ایمیدرو به عنوان سازمانهای اجرایی در کنار بخش خصوصی کار را عملیاتی میکنند. در ادامه، مشروح این گفتوگو را از نظر خواهید گذراند. به عنوان یکی از مدیران باسابقه و همچنین یکی از صاحبنظران در حوزة صنعت، روند توسعة صنعتی و استراتژی راهبردی آن در کشور را چگونه ارزیابی میکنید؟ در دوره آقای مهندس جهانگیری در وزارتخانه، که من مدیرعامل شرکت فولاد بودم و در جلسات مشاورین مسئولان وزارت خانه شرکت میکردم، بحثِ
توسعة استراتژیک صنعت کشور به دکتر نیلی و گروهی از دانشگاه صنعتی شریف واگذار شده بود که در واقع یک کار تحقیقاتی بلند مدت بود. یکی از دستاوردها و نتایج آن تحقیقات این بود که بخش صنعت و معدن و بهخصوص معادن و صنایعِ زیربنایی و وابسته به معادن، باید محور توسعه کشور باشد. معادن بزرگی در کشور ما وجود دارد، به خصوص معادن سنگ آهن. بحث نفت جدا بود. بخش معدن و صنایع معدنی یکی از محورهای برجسته آن گزارش بود. این گزارش چاپ شد، گزارش خیلی خوبی هم بود. خب، متاسفانه یا خوشبختانه، چند گزارش دیگرِ استراتژیکِ توسعة صنایع بعداً هم درآمد، ولی من فکر نمیکنم هیچ کدام به قوت کاری بود که دکتر نیلی در آن زمان مطرح کرد. بیشتر یک کار کارشناسی بود و آقای جهانگیری مأموریتی به ایشان دادند و خیلی هم کار مفصلی انجام شد. به هر حال، بخش معدن و صنایع معدنی بهخصوص در ایمیدرو هم که بودم و پیگیری هم کردم، میتواند یکی از محورهای توسعه اساسی کشور باشد. به چندین دلیل این را میگویم. یکی اینکه ما معادن و ذخایر خیلی خوبی در کشور داریم. معادن متفرق و کوچک خیلی زیاد داریم. ولی عمدتاً معادن سنگ آهن و مس و تا اندازهای هم سرب و روی می تواند پایههای
اساسی توسعه کشور باشد. دراین زمینه، در زمان من و قبل از من در ایمیدرو کارهای زیادی انجام شده بود و شرکت ملی فولاد کارهای سنگینی انجام داده بود، ولی به اعتقاد من، متأسفانه، زمانی که بحثهای صنعتی و کارهای زیربنایی در میان است، به هر دلیلی، ازجمله عوض شدن رئیسجمهور، بحث از مدارکارشناسیاش منحرف میشود و دیگر از منظر کارشناسی و نقادانه بررسی نمیشود. من هیچوقت اعتقادی نداشتم که کارهای اجرایی و بهخصوص کارهای کلان کشور در معرض بحث های سیاسی قرار بگیرد. بلکه معتقدم باید کارِ کارشناسی انجام شود. نمونه آن بحث توسعه فولاد در کشور است. کار سیاسی که فایدهای برای کسی ندارد. یکی میتواند بگوید این توسعه درست است یا غلط. میشود این بحث را مطرح کرد، ولی واقعیت این است که بایداز دید کارشناسی مشخص شود که ما برای توسعه کشور فرضاً همچنان روی صنایع سنگین کار کنیم یا روی IT یا چیز دیگر؟ مثلاً یکی میگوید که آقا، این همه سرمایه و بحث مالی را چرا در بخش فولاد هزینه کنیم، فولاد در دنیا دارد از بین میرود و صنعتِ کثیف و خشنی است و بازده سرمایهگذاری آن هم زیاد نیست، دنیا به سمت تکنولوژیهای نوین ارتباطی رفته و ما هم برویم آن
سمت. آقای غضنفری وزیر صنعت، معدن و تجارت نیز اخیرا گفته اند که اولویت برنامه پنجم را باید برای توسعه معادن بگذاریم. آیا معادن در کشور ما اینقدر مهم است و اهمیت دارد و برای توسعه و پیشرفت پتانسیل دارد؟ خب، این امر نسبی است. من نمیخواهم معادن ایران را مثلاً با روسیه مقایسه کنم. ما به نسبت در معادن - بدونِ نفت و گاز- هم قوی هستیم، ولی به اندازهای که باید سرمایه گذاری نمیکنیم. ما به اندازة کافی، یعنی میزانی که مثلاً سنگ آهن در کشور داریم، ظرفیت سازی برای تولید فولاد نکردهایم و جا دارد که این کار را انجام بدهیم. البته من خودم، از نظر فکری، قائل به این هستم که اگر بیش از ظرفیتِ سنگ آهن موجود در کشور هم سرمایهگذاری کنیم، ایرادی ندارد، چون برای توسعة کشور قابل قبول است. به همان اندازه، مثلاً اگر حدود 65 تا 70 میلیون تن تولید سالانه از طریق سنگ آهن داشته باشیم، که البته الان به همان اندازه هم نرسیدهایم، باز هم میتوانیم ظرفیت فولاد را توسعه بدهیم. در برنامة 1404 تا 55 میلیون تن تولید فولاد در نظر گرفته شده است و بعد از آن هم آلومینیوم با یک ونیم میلیون تن و مس با 1 میلیون تن تولید در نظر گرفته شده. درحال حاضر
امکانات زیر بنایی برای انجام این کارها وجود دارد و باید سرمایهگذاری روی آنها انجام شود تا به آن توسعة پایدار که قرار است ایجاد شود، برسیم. بحث از جایی شروع شد که گفتید آقای نیلی پژوهشی را انجام دادند تا سندی در بیاید و مدل توسعه شود. این مدل در دولت آقای هاشمی و آقای خاتمی انجام شد. زمانی که دولت آقای خاتمی آمد، تیم اقتصادی را زیاد تغییر ندادند و شانزده سال به طور نسبی برنامة توسعة اقتصادی داشتیم. آیا با روی کار آمدن دولت های نهم و دهم آن روند دچار آسیب و وقفه شد؟ اگر شد، به چه میزان؟ به نظر من سازمان برنامه و بودجة قدیم و سازمان مدیریت بعدی یک سری اشکالاتی داشت. مثلاً پروژههایی که ما در سازمان میبردیم ، آنقدر در سیکلهای بروکراتیک گیر میکرد که گاهیوقتها اصلاً یادمان میرفت که طرحی را بردهایم که یا به آن بودجه نمیدادند یا اینقدر طول میکشید که بعد از دو سال دیگر آن طرح عملی نبود و دیگر اقتصادی نبود که بخواهیم آن را پیگیری کنیم. اما در عین حال واحدی که در کل کشور تمامِ دادهها و ستاندهها را با هم جمع میکرد و میتوانست براساس تواناییها و بودجه و دارایی کشور اینها را به مجلس‑ ارائه بدهد و کار
کارشناسی بکند، ناگهان مغفول شد. البته سازمان و تیم آن وجود داشت، ولی چون آن نقش را دیگر نداشتند و حالت حسابرسی پیدا کرده بودند. شما گفتید که استراتژی توسعة صنعتی در دولت آینده باید معدن را به عنوانِ یکی از اولویتهای جدی مد نظر داشته باشد. احیای سازمان برنامه و بودجه هم میتواند برای کل اقتصاد و این بخش که بخش مهمی است مفید باشد و در عین حال رویکرد خصوصی سازی که اصل 44 می گوید و مقام معظم رهبری هم برآن تأکید دارند، باید مضاعف شود و از طریق قانونی و از طریق مجلس و فرهنگ سازی دنبال شود. برای توسعة منابع معدنی هم باید تامین منابع کنیم.امااین کارها سرمایههای عظیمی میخواهد که در توان بخش خصوصی ما نیست و باید بسترهای آن فراهم شود. با این اوصاف، عملکرد سازمانهای توسعهای در این سالها را چگونه میبینید؟ چون سازمانهای توسعه در یک سری از کشورها هست و در یک سری نیست. این به بحث اول من برمیگردد؛ بحث نیازها و بحث پتانسیلهای اجتماعی. در آلمان و فرانسه شاید به سازمانهای توسعهای نیازی نباشد، ولی در کشورهای کمتر توسعه یافته نیاز است. بحث سازمان توسعهای ابتدا که ایجاد شد، ما همین مشکل را داشتیم که سرمایة بخش خصوصی
به صورت کلان وجود نداشت و دولت اگر میخواست توسعه بدهد و در بخشهایی مثل فولاد و معادن بتواند خودش را قوی کند، لاجرم مجبور بود خودش سرمایهگذاری کند. بعد بحث سازمان توسعهای مطرح شد و بیشتر هدفش این بود که توسعه فقط در مناطق خاصی انجام نشود، مثلاً الان که تمرکز فولاد در اصفهان و خوزستان و جاهای دیگر است، این را گسترش دهد که در سرتاسر کشور یک توسعهای انجام شود. حالا سرمایهگذاری در بخش فولاد علیرغم اینکه در سطح کلان هنوز اتفاق نیفتاده ، ولی کمترش هست. ولی همان سرمایهگذارها به خاطر جاذبه و بازگشت سرمایه و علاقة شخصی که دارند، حاضر نیستند به نقاط محروم بروند و این کار را انجام دهند. یعنی طرف دارد سرمایهگذاری میکند و میخواهد از تمام توانمندیها و امکانات استفاده کند. مثلاً میخواهد از بانک پول بگیرد، میخواهد برق و گازش آماده باشد. طبیعی است که این آقا میل ندارد برود در سیستان و بلوچستان، ایلام یا کرمانشاه سرمایهگذاری کند و وظیفة سازمان توسعهای اینجا بود که قرار شد برود در نقاط محروم کشور و در نقاط کمتر برخوردار و در آن مناطق ایجاد ظرفیت کند و بتواند به آنجا هم پتانسیل بدهد که توسعة متوازن در کشور انجام
شود و اگر این کار انجام نشود، همین اتفاقی که الان در کشور افتاده است شکل میگیرد، که تهران میشود 20 میلیون نفر و کمی آنطرفتر میبینید که 10 نفر آدم هم در آنجا زندگی نمیکنند. به دلیل اینکه فرهنگ اجتماعی آن ایجاد نشده است و منابع ندادهاند. هدف قانون گذار در اصل 44 این بود که این مکانیزم باعث نشود که دوباره یک مدل دولتی در مناطق مختلف شکل بگیرد. در واقع میگویید به خاطر نبود منابع، یک بخشی از سازمان توسعه که کارش توسعه در کشور بوده، عمل نکرده است و توسعه در برخی مناطق اتفاق نیفتاده. بله، درست است، اتفاق نیفتاده. آیا مادة 152 برنامه پنجم میخواهد این موانع سرمایه گذاری را حذف کند. الان یکی از اشکالاتی که در کشور ایجاد شده، همین است. دولت دهم آقای احمدی نژاد میخواست توسعه را ببرد به سمت مناطق کمتر برخوردار، ولی متأسفانه این کار انجام نشد، چون زیر ساختها در آن مناطق فراهم نبود. اگر ما موفق نشویم که در ایرانِ یک میلیون و ششصد هزار کیلومتر مربعی یک توسعة متوازن ایجاد کنیم، شما مطمئن باشید کشور مثل یک کشتی میشود که یک طرفش میرود پائین و یک طرفش میرود بالا. یعنی وقتی جمعیت را توی تهران یا اصفهان یا مشهد و
تبریز و شیراز جمع میکنید، پس بقیة شهرها چه می شوند؟ من خیلی سفر کردهام؛ از 52 هفته سال، من 40 هفته در سفر بودهام و این توسعة نامتوازن را به عینه در کشور دیدهام. شما اگر مدیر عامل ایمیدرو شوید و بخواهید به این توسعة متوازن و پایدار، که اصل مهمی است، جامة عمل بپوشانید، فکر میکنید در کدام مناطق ایران ظرفیتهایی است که اولویت داشته باشد؟ باید بر اساس شرایط منطقهای مطالعه کرد. عرض من این است که در همة نقاط کشور ظرفیتهایی هست. کویر هم خودش کلی امکانات دارد. مثلاً ما در منطقة خور و بیابانک طرح فسفات و نمک را داشتیم، که طرح بسیار عظیمی بود که از آبهای داخل کویر متبلور خالص در میآوردیم که بعد از آن پتاس و فسفات در میآمد. همه جای مملکت پتانسیل دارد، اما باید این پتانسیل را با شرایط منطقه جور در بیاورید. مثلاً اگر در شمال پتانسیل خدمات توریستی وجود دارد، در ایلام هم پتانسیل دامداری هست که باید روی آن سرمایهگذاری کرد. مطالعة اینها را سازمان توسعهای نمیتواند انجام دهد، چراکه سازمان توسعه ای یک سازمان اجرایی است. مطالعة این پتانسیلها را باید همین سازمان مدیریت، دانشگاهها و خود وزارتخانه انجام بدهند و حاصل
آن را به ایمیدرو یا ایدرو بگویند، مثلاً بگویند که برو اینجا این کار را انجام بده، آنوقت ما هم به عنوان سازمان توسعهای منابع را تأمین کنیم. با این توضیحات نتیجه میگیریم که سازمان توسعهای برای توسعة صنعتی در تمام کشور لازم است و مشکلات اساسی اولاً نیازمند کار کارشناسی و ثانیاً تأمین منابع مالی است. در مورد حمایتهای دولت و نقش بخش خصوصی در این میان، نظر شما چیست؟ وظیفه سازمان توسعهای این است که سرمایهگذاری کند، اما خودکفا نیست و باید منابع در اختیارش قرار بگیرد.آن موقع که ما در ایمیدرو بودیم، قرار بود 20 درصد سهام مس سرچشمه و فولاد مبارکه در ایمیدرو جمع بشود و از محل آنها، سرمایهگذاری لازم انجام شود. به هرحال، سازمان توسعهای باید 49 درصد از سرمایهگذاری پروژه را خودش تأمین کند، اگر آن 49 درصد را نتواند بیاورد، توسعه دیگر معنایی ندارد. امابر طبق اصل 44 پروژههای انجام شده توسط سازمان توسعهای باید واگذار شود. بله، باید واگذار شود، ولی بحثی که وجود دارد، حتی در ایمیدرو مارا متهم میکردند که اینها نمیخواهند واگذار کنند. واگذاری بایدانجام شود، ولی کی؟ زمانی که پروژهای را دست میگیرید، باید آن را آماده
کنید، بعد یک بخش خصوصی پیدا کنید که آن را اداره کند، ولی کدام بخش خصوصی میخواهد کار انجام نشده را شروع کند؟ دولت بهره بردار نیست، توسعه یعنی پروژه وقتی که انجام شد، واگذار شود. فضای اقتصادی پیش رو را با توجه به تغییراتی که در سطوح بالای سیاسی کشور ایجاد شده، چطور ارزیابی میکنید؟ من همیشه خوشبین هستم. هر امکانی که ایجاد شود، برای کشور فرصت خوبی است. تهدیدها را باید مرتفع کرد، همه این تهدیدها میتواند فرصت باشد. دولت آقای احمدی نژاد فرصت بوده، دولت آقای روحانی هم فرصت بهتری است. شاید این بحثی که خود ایشان کردند که اعتدال را رعایت کنند، بهترین کار است. نه چپ روی، نه راست روی، بلکه در تمام کارها حالت میانهروی باید داشت. اگر عقلانیت و منطق در کشور حاکم شود، روند همة کارها بهبود پیدا میکند. امروز با توجه به اینکه دولت جدید با جناحهای مختلف کشور تعامل دارد و تقریباً همة بخشها به نحوی قبولش دارند و حاضر به تعامل و همکاری با آنند، همچنین ظرفیت مدنی خوبی نیز در میان جامعه و مردم شکل گرفته، شما چه اُفقی را پیش روی ایران میبینید؟ اینها درست، اما به نظر من، نکتة اساسی کار است. درست است که مردم اُمیدوار شدهاند و
از نتیجة انتخابات خوشحالند، صعود ایران به جام جهانی هم مردم را خوشحالتر کرده، اما این فضا زودگذر است. یعنی آقای روحانی که مردم این همه برای پیروزیاش شادی میکنند، اگر بعد از شش ماه نتوانست سیستم را کنترل کند، دوباره نارضایتی ها شروع میشود. منتهی حل این مشکلات با کار میسر است، یعنی با تلاش و کار مضاعف. اگر قرار شد تلاش و کار مضاعف کنیم، مشکلات حل میشود، اما اگر همه بنشینیم و توقع داشته باشیم که همه چیز خودش درست شود، نه! فرهنگ کار باید درست شود، آن وقت بحثهای اقتصادی قابل حل است. فرهنگ کار که درست شود، توانمندیها و انگیزهها هم پیش میآیند. مثلاً ژاپنیها را ببینید، واقعاً کار میکنند، به مافوقشان احترام میگذارند و کار میکنند. اگر ما میخواهیم صنعت و اقتصادمان را نجات بدهیم، باید کار کنیم.
ارسال نظر