گزارشی از زندگی ساکنان در محدوده کشف انبار مهمات
محله فاطمی، ۴ روز پس از پنجشنبه!
پس از اعلام خبر کشف زاغه مهمات در محله فاطمی تهران، بازار شایعات و گفتههای غیرکارشناسی حسابی داغ شد و حتی شایعاتی از ماجرا منعکس شد که اهالی و ماموران مستقر در محل نیز از آن بیاطلاع بودند، با گذشت زمان برای اکثر این شایعات پاسخ مناسبی پیدا شد اما برخی از آنها به دغدغه شهروندان و بهویژه ساکنان این محل بدل شد، احتمال وجود انبارهای دیگر مهمات، کاهش قیمت ملک در منطقه، وجود عتیفه و زیرخاکی، کشف اجساد سربازان جنگ جهانی دوم و. . . همگی از این دست شایعات هستند که ذهن اهالی را به خود مشغول کرده و آنان امیدوارند پاسخ مناسبی از سوی مسوولان بگیرند.
پس از اعلام خبر کشف زاغه مهمات در محله فاطمی تهران، بازار شایعات و گفتههای غیرکارشناسی حسابی داغ شد و حتی شایعاتی از ماجرا منعکس شد که اهالی و ماموران مستقر در محل نیز از آن بیاطلاع بودند، با گذشت زمان برای اکثر این شایعات پاسخ مناسبی پیدا شد اما برخی از آنها به دغدغه شهروندان و بهویژه ساکنان این محل بدل شد، احتمال وجود انبارهای دیگر مهمات، کاهش قیمت ملک در منطقه، وجود عتیفه و زیرخاکی، کشف اجساد سربازان جنگ جهانی دوم و... همگی از این دست شایعات هستند که ذهن اهالی را به خود مشغول کرده و آنان امیدوارند پاسخ مناسبی از سوی مسوولان بگیرند. آنچه در ادامه آمده است روایتی است از دغدغه ساکنان محله فاطمی از آنچه که طی هفت روز بر محله شان گذشته است. کسی فکرش را هم نمیکرد که انتهای چاه فاضلاب یک ساختمان در حال ساخت به زاغهای از مهمات ختم شود و محلهای از تهران را به شهرتی دوچندان برساند. اما این ماجرا رخ داد و امروز بن بست غزنی و دو کوچه دیدار و عالمی را میتوان از معروف ترین کوچههای شهر دانست که شهرتشان را نه مدیون مراکز خرید و رستورانها هستند و نه وجود بافتی تاریخی آن را معروف کرده است، بلکه میراث جنگ جهانی دوم
آنها را به صدر اخبار کشانده است.
معروفیتی که چندان هم برای اهالی خوشایند نیست، اغلب آنها معتقدند که احتمال وجود زاغه مهمات در زیر خانههایشان قیمت املاک این محدوده را به شدت کاهش داده است و دیگر کسی حاضر به خرید یا حتی اجاره آپارتمان در این محله نیست. کیومرث از اهالی قدیم محله فاطمی است و از دغدغهاش اینطور میگوید: «هر محله به یک چیز شهرت دارد و احتمالا از این به بعد اسم محله ما هم به جنگ جهانی و گلوله و بمب معروف شود، خدا میداند که قیمت ملک چقدر دراینجا افت پیدا کند، اما در همین چند روز حسابی قیمتها کم شده است. مردم هم حق دارند آدم عاقل مگر خانهاش را روی بمب میسازد؟!»
یکی دیگر از اهالی محل کاملا مخالف کیومرث فکر میکند، مرتضی پیش از آنکه نظر کیومرث را درباره حادثه بپرسم مشغول صحبت با او بود و پس از شنیدن حرفهای او اینطور نظرش را اعلام میکند: «اتفاقا برعکس قیمت ملک حسابی بالا کشید، الان خیلیها فکر میکنند میتوانند در زیر خانههایشان گنج پیدا کنند و به نظر من اکثر کلکسیون دارها و... برای خرید خانه به اینجا میآیند، روزنامه نوشته بود که این مهمات برای 80 سال پیش است،
خب همینها عتیقه هستند.»
خیابان فکوری خلوت است و اتوبوس آمبولانس پارک شده نشانه خوبی است برای تشخیص رسیدن به کوچه دیدار، اطراف کوچه شلوغ است، چند سرباز در کانکسی که از روز شنبه به محل آورده شده مشغول استراحتند، مینیبوسی که روی آن عنوان پلیس تهران بزرگ نقش بسته مقابل کانکس پارک کرده و علاوه بر اتوبوس آمبولانس چند کامیون آتشنشانی و یک خودروی سمند هم در محل توقف کرده است، چند مرد بی سیم به دست در اطراف کوچه حضور دارند و گاهی به وسیله بی سیم اطلاعاتی را رد و بدل میکنند، برخی از اهالی محل و عابران سوالاتی را از ماموران میپرسند و عمدتا با جوابی سربالا بدرقه میشوند.
امکان ورود به کوچه دیدار یا حتی توقف مقابل آن از خیابان فکوری وجود ندارد و هر کنجکاوی با واکنش مردان بیسیم به دست روبهرو میشود...در شمال خیابان فکوری و به موازات آن کوچهای به نام عالمی قرار دارد و کوچه دیدار رابط آنهاست، شاید از آنجا بشود راهی برای رفتن به محل ممنوعه پیدا کرد، اما سطل مکانیزهای که راه کوچه را سد کرده است نشان میدهد که تعدادی از خانههای این کوچه هم در مجاورت انبار زیرزمینی مهمات هستند، روی سطل مکانیزه کاغذی چسبانده و رویش نوشته شده کوچه مسدود است! تا میانهها وارد کوچه میشوم تا به نوارهای زرد رنگ آتشنشانی تهران میرسم، سرباز جوان بیحوصلهتر از آن است که جواب سوالهایم را بدهد فقط میگوید «ورود ممنوع است و اگر میخواهی به آن سوی کوچه بروی باید از کوچه بالایی بروی و از طرف دیگر وارد شوی.»
آقای ن ساکن قدیمی محله است و خاطراتی هم از دهه 60 دارد، او هم مقابل نوارهای زرد ایستاده و شروع به تعریف ماجرا میکند: «روز پنجشنبه که مامورها آمدند فکر کردم خانه تیمی زدهاند، اواخر جنگ هم یک خانه تیمی در کوچه آونگ (کوچه بالایی) زدند و تعداد زیادی سلاح از آنها کشف کردند، اما بعد یکی از ماموران به من گفت که یک کارگر در چاه سقوط کرده که من گفتم مرد حسابی مگر برای یک کارگر ده مرد سیاهپوش از پلیس میآورند؟! خلاصه بالاخره فهمیدیم به انبار مهمات رسیدهاند و تعداد زیادی گلوله در زیرزمین کشف شده است.»
آقای ن ادامه داد: «وقتی گفتند گلوله و مهمات کشف شده باز هم فکرمس پیش همان خانههای تیمی رفت، اما بالاخره گفتند که گلولهها مربوط به جنگ جهانی دوم است، به نظرم واقعیت هم همین باشد، این منطقه قبلا پادگان بوده و آنطور که میدانم زاغه مهمات پادگان قزل قلعه و اسب دوانی همین حوالی بوده که تاریخ فعالیتش به همان جنگ جهانی برمیگردد.»
راهی برای رفتن به طرف دیگر کوچه عالمی نیست، باید آخرین شانس را امتحان کنم و از سوی دیگر کوچه وارد شوم، زنی با چند نان در دستش وارد کوچه میشود، خودم را معرفی میکنم و از او میخواهم اگر چیزی میداند بگوید، او هم از ماجرا بیاطلاع است و میگوید هرچه میداند از روزنامهها خوانده است. خانهشان در سر کوچه عالمی قرار دارد و به خاطر فاصله زیاد تخلیه نشده، زن جوان از اینکه هیچ چیزی به آنها گفته نمیشود گله دارد و میگوید: فردای آن روز شوهرم رفت تا از ماموران بپرسد چه اتفاقی افتاده اما آنها جواب سربالا دادند و گفتند چیز مهمی نیست؟ اگر چیز مهمی نیست پس چرا نصف کوچه را تخلیه کردهاید؟ ما بهعنوان ساکن محله حق نداریم بدانیم چه چیزی در بیخ گوشمان میگذرد؟!
از سوی دیگر وارد کوچه عالمی شدم، باز هم از چند متر مانده به تقاطع کوچه دیدار راه را با نوارهای زرد رنگ آتشنشانی بستهاند، سه سرباز مراقبند تا کسی وارد محل نشود، یکی از ساکنان از خانه خارج میشود و دو نفر را برای خرید ملکش به داخل محدوده ممنوعه هدایت میکند، کار مرد بهانهای میشود تا سر صحبت را با سرباز جوان باز کنم:
مگر خانهها تخلیه نشده؟، پس این آقا چرا این دو نفر را به خانهاش برد!
تخلیه شده، اما زوری که نیست اگر کسی بخواهد با تعهد خودش میتواند در خانه بماند، چند نفری هم ماندهاند اما اکثرا رفتهاند. این آقا هم مانده و انگار خانهاش را برای فروش گذاشته، چون چند ساعت پیش هم چند مشتری برای
خرید خانه وارد اینجا شدند.
تا کی باید اینجا بمانید؟
معلوم نیست، اما انگار چند تونل هم پیدا شده.
خودت تونلها را دیدهای؟
خودم که نه، اما صبح جلسه بود و بعد تصمیم گرفتند چند روزی اینجا بمانیم، گفتند باید زیرزمین کامل بررسی شود و بعد از اینجا برویم. مثل اینکه زیرزمین به زیر چند خانه راه دارد و تنها گوشهای از آن در زیر این خانه بوده است.
از روز جمعه باز هم گلولهای خارج کردهاند؟
نه، اما همه آماده باشند.
مردی از پنجره طبقه دوم ساختمانی در حال ساخت سرش را بیرون میآورد، نگاهی به من میاندازد و با حرکت آرام سرش به سرباز میفهماند که به سوالاتم پاسخ ندهد، همسایه کناری با سوالش به کمکم میآید و به سرباز میگوید همسایهها را که به هتل فرستادید، خب یک خانه اینورتر را هم تخلیه میکردید تا ما هم الان چند شب در هتل میماندیم...
سرباز با نگاه به اطراف رد صدای زن را پیدا میکند و بعد به او جواب میدهد: هتل کجا بود، کسی به هتل نرفته، اهالی که تخلیه شدهاند یا به خانه فامیلهایشان رفتهاند یا به سفر. برای کسی هتل نگرفتهاند. شما هم اگر میخواهید
خودتان بروید سفر!
چند نفر دیگر هم میآیند و سوالاتی میپرسند، از زنی که میگوید سالها ساکن این محل بوده درباره مالک ساختمان میپرسم: «اینجا را بسازبفروشی میساختند، روح مالکش هم از این زیرزمین خبر نداشته، اگر میدانست که
اینطور نمیشد.»
چند جوان دیگر همزمان سوالاتی را از سربازها میپرسند، پسری با کولهای بر پشت درباره گور سربازان جنگ جهانی میپرسد و میگوید شنیده است که از اینجا چند استخوان هم خارج کردهاند، دختری وسط حرفش میپرد و ادعا میکند که از زیر زمین اجساد مومیایی خارج شده، یکی از همسایهها هم میگوید: « اگر اینجا انبار مهمات است باید کوزه و سکه هم باشد، قدیمیها در کنار مهمات عتیقه هم میگذاشتند...»
سرباز جوان با لبخند تمام اینها را تکذیب میکند و میگوید نه جسد و نه عتیقه از زیر زمین خارج نشده است، مافوقش اجازه ادامه صحبت را به او نمیدهد و او را به همراه دو سرباز دیگر برای کاری به مرکز کوچه میفرستد، خودش جای او میایستد و از همه میخواهد محل را ترک کنند.
آخرین تلاش برای ورود به محل ممنوعه هم با شکست روبهرو شد، مشاوران املاک یا همان بنگاهداران شاید بهتر بتوانند از تاثیر میراث جنگجهانی بر خانههای این محله صحبت کنند.
تاثیر انبار مهمات روی قیمت املاک
مغازهای روبهروی کوچه عالمی است که مردی با موهای سپید در آن حضور دارد، خودم را معرفی میکنم و از تاثیر کشف انبار مهمات بر قیمت املاک محله میپرسم، مرد میانسال استقبال و خودش را بازنشسته ارتش معرفی میکند. او افزایش یا کاهش قیمت واحدها در پی کشف انبار مهمات را اظهارنظری نادرست میداند و میگوید: تازه چهار روز از کشف این انبار گذشته است و نمیشود به این زودیها در این مورد اظهار نظر کرد اما قیمتها تغییری نکرده است، اینجا یک واحد آپارتمان نوساز از متری 6 و نیم میلیون تا متری 7 میلیون تومان معامله میشود.
او اطلاعات بیشتری هم از محله دارد: «اینجا پادگان بود و من که ارتشی بودهام به شما میگویم که مهمات را در انبارهای مختلف و جدا از هم در زیرزمین دفن میکنند که با یکسری تونل به هم وصل میشوند، اینجا هم همینطور است و اگر هنوز ماموران از اینجا نرفتهاند به خاطر این است که دنبال تونلهای دیگرند تا شاید انبار مهمات دیگری هم کشف شود. یکی از همکاران ارتشی به من میگفت که شورای تامین استان تهران در این خصوص نظر نهایی را صادر خواهد کرد.»
مردی دیگر در مغازه مجاور که آژانس املاک دیگری است، نشسته، او نظرش درباره قیمت املاک متفاوت از نظر همکارش است و میگوید: احتمالا کمی افت قیمت داشته باشیم، اما موقتی است و بعد از چند ماه دوباره به نرخ روز بر میگردد، همین الان یکی از اهالی تصمیم به فروش ملکش گرفته اما نمیشود گفت که کشف مهمات باعث افت قیمت منطقه شده است.» او قدمت محل را حدود 50 تا 60 سال اعلام میکند و میگوید: از همان زمانی که پارک لاله را ساختند کم کم اینجا هم آباد شد و از بعد انقلاب به این شکل درآمد.»
حالا یک هفته از کشف انبار مهمات گذشته است، تخلیه واحدها همچنان به قوت خود باقی است و گروههایی مشغول تحقیق در محل هستند، اما این سوال در اذهان وجود دارد که چند نقطه دیگر از پایتخت روی انباری از باروت
بنا شده است؟
معروفیتی که چندان هم برای اهالی خوشایند نیست، اغلب آنها معتقدند که احتمال وجود زاغه مهمات در زیر خانههایشان قیمت املاک این محدوده را به شدت کاهش داده است و دیگر کسی حاضر به خرید یا حتی اجاره آپارتمان در این محله نیست. کیومرث از اهالی قدیم محله فاطمی است و از دغدغهاش اینطور میگوید: «هر محله به یک چیز شهرت دارد و احتمالا از این به بعد اسم محله ما هم به جنگ جهانی و گلوله و بمب معروف شود، خدا میداند که قیمت ملک چقدر دراینجا افت پیدا کند، اما در همین چند روز حسابی قیمتها کم شده است. مردم هم حق دارند آدم عاقل مگر خانهاش را روی بمب میسازد؟!»
یکی دیگر از اهالی محل کاملا مخالف کیومرث فکر میکند، مرتضی پیش از آنکه نظر کیومرث را درباره حادثه بپرسم مشغول صحبت با او بود و پس از شنیدن حرفهای او اینطور نظرش را اعلام میکند: «اتفاقا برعکس قیمت ملک حسابی بالا کشید، الان خیلیها فکر میکنند میتوانند در زیر خانههایشان گنج پیدا کنند و به نظر من اکثر کلکسیون دارها و... برای خرید خانه به اینجا میآیند، روزنامه نوشته بود که این مهمات برای 80 سال پیش است،
خب همینها عتیقه هستند.»
خیابان فکوری خلوت است و اتوبوس آمبولانس پارک شده نشانه خوبی است برای تشخیص رسیدن به کوچه دیدار، اطراف کوچه شلوغ است، چند سرباز در کانکسی که از روز شنبه به محل آورده شده مشغول استراحتند، مینیبوسی که روی آن عنوان پلیس تهران بزرگ نقش بسته مقابل کانکس پارک کرده و علاوه بر اتوبوس آمبولانس چند کامیون آتشنشانی و یک خودروی سمند هم در محل توقف کرده است، چند مرد بی سیم به دست در اطراف کوچه حضور دارند و گاهی به وسیله بی سیم اطلاعاتی را رد و بدل میکنند، برخی از اهالی محل و عابران سوالاتی را از ماموران میپرسند و عمدتا با جوابی سربالا بدرقه میشوند.
امکان ورود به کوچه دیدار یا حتی توقف مقابل آن از خیابان فکوری وجود ندارد و هر کنجکاوی با واکنش مردان بیسیم به دست روبهرو میشود...در شمال خیابان فکوری و به موازات آن کوچهای به نام عالمی قرار دارد و کوچه دیدار رابط آنهاست، شاید از آنجا بشود راهی برای رفتن به محل ممنوعه پیدا کرد، اما سطل مکانیزهای که راه کوچه را سد کرده است نشان میدهد که تعدادی از خانههای این کوچه هم در مجاورت انبار زیرزمینی مهمات هستند، روی سطل مکانیزه کاغذی چسبانده و رویش نوشته شده کوچه مسدود است! تا میانهها وارد کوچه میشوم تا به نوارهای زرد رنگ آتشنشانی تهران میرسم، سرباز جوان بیحوصلهتر از آن است که جواب سوالهایم را بدهد فقط میگوید «ورود ممنوع است و اگر میخواهی به آن سوی کوچه بروی باید از کوچه بالایی بروی و از طرف دیگر وارد شوی.»
آقای ن ساکن قدیمی محله است و خاطراتی هم از دهه 60 دارد، او هم مقابل نوارهای زرد ایستاده و شروع به تعریف ماجرا میکند: «روز پنجشنبه که مامورها آمدند فکر کردم خانه تیمی زدهاند، اواخر جنگ هم یک خانه تیمی در کوچه آونگ (کوچه بالایی) زدند و تعداد زیادی سلاح از آنها کشف کردند، اما بعد یکی از ماموران به من گفت که یک کارگر در چاه سقوط کرده که من گفتم مرد حسابی مگر برای یک کارگر ده مرد سیاهپوش از پلیس میآورند؟! خلاصه بالاخره فهمیدیم به انبار مهمات رسیدهاند و تعداد زیادی گلوله در زیرزمین کشف شده است.»
آقای ن ادامه داد: «وقتی گفتند گلوله و مهمات کشف شده باز هم فکرمس پیش همان خانههای تیمی رفت، اما بالاخره گفتند که گلولهها مربوط به جنگ جهانی دوم است، به نظرم واقعیت هم همین باشد، این منطقه قبلا پادگان بوده و آنطور که میدانم زاغه مهمات پادگان قزل قلعه و اسب دوانی همین حوالی بوده که تاریخ فعالیتش به همان جنگ جهانی برمیگردد.»
راهی برای رفتن به طرف دیگر کوچه عالمی نیست، باید آخرین شانس را امتحان کنم و از سوی دیگر کوچه وارد شوم، زنی با چند نان در دستش وارد کوچه میشود، خودم را معرفی میکنم و از او میخواهم اگر چیزی میداند بگوید، او هم از ماجرا بیاطلاع است و میگوید هرچه میداند از روزنامهها خوانده است. خانهشان در سر کوچه عالمی قرار دارد و به خاطر فاصله زیاد تخلیه نشده، زن جوان از اینکه هیچ چیزی به آنها گفته نمیشود گله دارد و میگوید: فردای آن روز شوهرم رفت تا از ماموران بپرسد چه اتفاقی افتاده اما آنها جواب سربالا دادند و گفتند چیز مهمی نیست؟ اگر چیز مهمی نیست پس چرا نصف کوچه را تخلیه کردهاید؟ ما بهعنوان ساکن محله حق نداریم بدانیم چه چیزی در بیخ گوشمان میگذرد؟!
از سوی دیگر وارد کوچه عالمی شدم، باز هم از چند متر مانده به تقاطع کوچه دیدار راه را با نوارهای زرد رنگ آتشنشانی بستهاند، سه سرباز مراقبند تا کسی وارد محل نشود، یکی از ساکنان از خانه خارج میشود و دو نفر را برای خرید ملکش به داخل محدوده ممنوعه هدایت میکند، کار مرد بهانهای میشود تا سر صحبت را با سرباز جوان باز کنم:
مگر خانهها تخلیه نشده؟، پس این آقا چرا این دو نفر را به خانهاش برد!
تخلیه شده، اما زوری که نیست اگر کسی بخواهد با تعهد خودش میتواند در خانه بماند، چند نفری هم ماندهاند اما اکثرا رفتهاند. این آقا هم مانده و انگار خانهاش را برای فروش گذاشته، چون چند ساعت پیش هم چند مشتری برای
خرید خانه وارد اینجا شدند.
تا کی باید اینجا بمانید؟
معلوم نیست، اما انگار چند تونل هم پیدا شده.
خودت تونلها را دیدهای؟
خودم که نه، اما صبح جلسه بود و بعد تصمیم گرفتند چند روزی اینجا بمانیم، گفتند باید زیرزمین کامل بررسی شود و بعد از اینجا برویم. مثل اینکه زیرزمین به زیر چند خانه راه دارد و تنها گوشهای از آن در زیر این خانه بوده است.
از روز جمعه باز هم گلولهای خارج کردهاند؟
نه، اما همه آماده باشند.
مردی از پنجره طبقه دوم ساختمانی در حال ساخت سرش را بیرون میآورد، نگاهی به من میاندازد و با حرکت آرام سرش به سرباز میفهماند که به سوالاتم پاسخ ندهد، همسایه کناری با سوالش به کمکم میآید و به سرباز میگوید همسایهها را که به هتل فرستادید، خب یک خانه اینورتر را هم تخلیه میکردید تا ما هم الان چند شب در هتل میماندیم...
سرباز با نگاه به اطراف رد صدای زن را پیدا میکند و بعد به او جواب میدهد: هتل کجا بود، کسی به هتل نرفته، اهالی که تخلیه شدهاند یا به خانه فامیلهایشان رفتهاند یا به سفر. برای کسی هتل نگرفتهاند. شما هم اگر میخواهید
خودتان بروید سفر!
چند نفر دیگر هم میآیند و سوالاتی میپرسند، از زنی که میگوید سالها ساکن این محل بوده درباره مالک ساختمان میپرسم: «اینجا را بسازبفروشی میساختند، روح مالکش هم از این زیرزمین خبر نداشته، اگر میدانست که
اینطور نمیشد.»
چند جوان دیگر همزمان سوالاتی را از سربازها میپرسند، پسری با کولهای بر پشت درباره گور سربازان جنگ جهانی میپرسد و میگوید شنیده است که از اینجا چند استخوان هم خارج کردهاند، دختری وسط حرفش میپرد و ادعا میکند که از زیر زمین اجساد مومیایی خارج شده، یکی از همسایهها هم میگوید: « اگر اینجا انبار مهمات است باید کوزه و سکه هم باشد، قدیمیها در کنار مهمات عتیقه هم میگذاشتند...»
سرباز جوان با لبخند تمام اینها را تکذیب میکند و میگوید نه جسد و نه عتیقه از زیر زمین خارج نشده است، مافوقش اجازه ادامه صحبت را به او نمیدهد و او را به همراه دو سرباز دیگر برای کاری به مرکز کوچه میفرستد، خودش جای او میایستد و از همه میخواهد محل را ترک کنند.
آخرین تلاش برای ورود به محل ممنوعه هم با شکست روبهرو شد، مشاوران املاک یا همان بنگاهداران شاید بهتر بتوانند از تاثیر میراث جنگجهانی بر خانههای این محله صحبت کنند.
تاثیر انبار مهمات روی قیمت املاک
مغازهای روبهروی کوچه عالمی است که مردی با موهای سپید در آن حضور دارد، خودم را معرفی میکنم و از تاثیر کشف انبار مهمات بر قیمت املاک محله میپرسم، مرد میانسال استقبال و خودش را بازنشسته ارتش معرفی میکند. او افزایش یا کاهش قیمت واحدها در پی کشف انبار مهمات را اظهارنظری نادرست میداند و میگوید: تازه چهار روز از کشف این انبار گذشته است و نمیشود به این زودیها در این مورد اظهار نظر کرد اما قیمتها تغییری نکرده است، اینجا یک واحد آپارتمان نوساز از متری 6 و نیم میلیون تا متری 7 میلیون تومان معامله میشود.
او اطلاعات بیشتری هم از محله دارد: «اینجا پادگان بود و من که ارتشی بودهام به شما میگویم که مهمات را در انبارهای مختلف و جدا از هم در زیرزمین دفن میکنند که با یکسری تونل به هم وصل میشوند، اینجا هم همینطور است و اگر هنوز ماموران از اینجا نرفتهاند به خاطر این است که دنبال تونلهای دیگرند تا شاید انبار مهمات دیگری هم کشف شود. یکی از همکاران ارتشی به من میگفت که شورای تامین استان تهران در این خصوص نظر نهایی را صادر خواهد کرد.»
مردی دیگر در مغازه مجاور که آژانس املاک دیگری است، نشسته، او نظرش درباره قیمت املاک متفاوت از نظر همکارش است و میگوید: احتمالا کمی افت قیمت داشته باشیم، اما موقتی است و بعد از چند ماه دوباره به نرخ روز بر میگردد، همین الان یکی از اهالی تصمیم به فروش ملکش گرفته اما نمیشود گفت که کشف مهمات باعث افت قیمت منطقه شده است.» او قدمت محل را حدود 50 تا 60 سال اعلام میکند و میگوید: از همان زمانی که پارک لاله را ساختند کم کم اینجا هم آباد شد و از بعد انقلاب به این شکل درآمد.»
حالا یک هفته از کشف انبار مهمات گذشته است، تخلیه واحدها همچنان به قوت خود باقی است و گروههایی مشغول تحقیق در محل هستند، اما این سوال در اذهان وجود دارد که چند نقطه دیگر از پایتخت روی انباری از باروت
بنا شده است؟
ارسال نظر