«پوپولیسم» به زبان ساده
امیرحسین خالقی
دکترای سیاستگذاری عمومی دانشگاه تهران
جرج سانتایانا زمانی با بیانی تند در تحقیر عوام گفت تودههای مردم ذهن کرم و چنگال اژدها دارند. او با بدبینی به «مردم» مینگریست، به باور او «مردم» اسیر احساسند و میتوان آن را به سادگی برانگیخت، «مردمی» که اندیشه نمیکنند، ولی قدرت تغییر دارند و باید از آنها هراسید. پوپولیسم (به معنای رایج) همان استفاده از «مردم» برای رسیدن به اهداف سیاسی است. هرچند با چنین تعریف گستردهای، دشوار بتوان سیاستورزی را بدون درجاتی از پوپولیسم تصور کرد!برای خواننده ایرانی که پوپولیسم در این چند سال اخیر زیاد به گوشش خورده است، شاید این واژه تفاوت زیادی با ناسزا نداشته باشد.
امیرحسین خالقی
دکترای سیاستگذاری عمومی دانشگاه تهران
جرج سانتایانا زمانی با بیانی تند در تحقیر عوام گفت تودههای مردم ذهن کرم و چنگال اژدها دارند. او با بدبینی به «مردم» مینگریست، به باور او «مردم» اسیر احساسند و میتوان آن را به سادگی برانگیخت، «مردمی» که اندیشه نمیکنند، ولی قدرت تغییر دارند و باید از آنها هراسید. پوپولیسم (به معنای رایج) همان استفاده از «مردم» برای رسیدن به اهداف سیاسی است. هرچند با چنین تعریف گستردهای، دشوار بتوان سیاستورزی را بدون درجاتی از پوپولیسم تصور کرد!برای خواننده ایرانی که پوپولیسم در این چند سال اخیر زیاد به گوشش خورده است، شاید این واژه تفاوت زیادی با ناسزا نداشته باشد. پوپولیسم در زبان سیاسی رایج مترادف با عوامفریبی (demagogy) است، یک رهبر سیاسی برای بالا رفتن از نردبان قدرت خود را «از جنس مردم» نشان میدهد، دست بر کمبود و نداشتههای آنان میگذارد، شکافها را پررنگ میکند و مقصر را نخبگانی (elites) میداند که با نادیده گرفتن منافع «مردم» کار خود را پیش بردهاند. با این حال این رهبران «سیاسی - مردمی» هیچ راهکار مشخصی پیشنهاد نمیدهند و روشن نیست برای آن همه دشواریها چه خواهند کرد.
در یک معنا، مفهوم کانونی پوپولیسم «فساد» و «انحراف» نخبگان است، خطاب آن هم «مردم» عادی بهویژه ساکنان روستاها و شهرهای کوچک و البته نابرخوردارهای شهری است. برجسته کردن دوگانههایی مانند «فقیر- غنی»، «شهر -روستا»، «ملی-اجنبی» یا حتی «بالای شهر- پایین شهر» در گفتار پوپولیسم بسیار شنیده میشود. پوپولیسم در واقع رمانتیسیسم سیاسی است، حس نفرت را بر میانگیزد تا «مردم» متحد شوند. فهم منطق کار، چندان دشوار نیست؛ بخشی از جامعه علیه بخش دیگر شورانده میشود و اهالی سیاست هم با سواری بر روی امواج احساس «مردم» و با حمایت آنها کار را پیش میبرند. نقد سیاستهای پوپولیستی هم دشوارترین کارهاست، هر نقدی میتواند با اتهام ضدیت با «مردم» نواخته شود. در پوپولیسم کمیت بر کیفیت غلبه میکند، اهالی سیاست در پناه تودههای پرشمار مردم میتوانند از انتقادها در امان بمانند، ناگفته پیداست که پوپولیسم تا چه اندازه یک جامعه را مستعد خشونتهای آشکار و پنهان میسازد.
پوپولیسم را میتوان در دموکراسیها مورد توجه قرار داد و پایه استدلالها این است که دموکراسی به معنای «حکومت مردم بر مردم» برقرار نشده است و باید «انحراف» را تصحیح کرد. در نوع حکومتهای اقتدارگرا نیز پوپولیسم به شیوهای متفاوت بروز میکند، یک سیاستمدار فرهمند (charismatic) همچون نماینده تودههای مردم ظاهر میشود، از فراز تمام نهادهای رسمی «مردم» را خطاب قرار میدهد، احزاب و گروههای سیاسی و سازوکارهای رسمی را تحقیر میکند و در تماس «مستقیم» با «مردم» به آنها وعده میدهد که از حقشان در برابر «غیرمردم» دفاع خواهد کرد. پوپولیسم بیشتر از آنکه یک ایده مشخص سیاسی تلقی شود، راهبرد و خط مشیای است که چپ و راست سیاسی گاه آن را بهکار میگیرند.پامروزه گروههای سیاسی اغلب خودشان را پوپولیست نمینامند، پوپولیسم بیشتر نوعی ناسزای سیاسی است که «میانهروها» و «واقعگراها» رقبای خود را که دیدگاههای رادیکال دارند، نقد میکنند. اما دستکم در یک نمونه تاریخی در ایالات متحده در سالهای پایانی قرن نوزدهم حزب پوپولیست (مردم) به وجود آمد، اعضای آن بیشتر از کشاورزان بودند و به دیدگاههای مخالف سرمایه داری شهرت داشتند. از آن زمان به بعد پوپولیسم با همین مایه مخالفت با نخبگان حاکم و بازگشت به مردم اصیل بارها و بارها بهکار گرفته شد. با این حال از کاربردهای منفی اخیر که بگذریم، پوپولیسم در معنای مثبتتری هم بهکار گرفته میشود و گریز از نخبه گرایی و اولویت محبوبیت بر تخصص در سیاست از آن مراد میشود و در چنین معنایی پوپولیسم در فرهنگ سیاسی بسیاری از کشورهای جهان بهویژه ایالات متحده آمریکا بسیار پررنگ است.
اما اجازه دهید روی نکتهای تاکید کنم که به نظرم بسیاری از نمونههای پوپولیسم در معنای منفی رایج، خود را نشان میدهد و برای فهم این پدیده در کشور ما هم اهمیت دارد: پوپولیسم، آشکارا یا پنهان، نوعی حسرت و نوستالژی گذشته است؛ بازگشت به دوران خوبی که همه چیز بهتر بود. عجیب نیست اگر پوپولیسم بعد از تحولات چشمگیر اقتصادی و اجتماعی در میان شهروندان اقبال پیدا کند. با بالا رفتن سرعت دگرگونیها بسیاری دوست دارند به دوران امن و باثبات گذشته بازگردند و سنتهای از یاد رفته را زنده کنند. چنین گذشتهای حتی اگر وجود نداشته باشد، اختراع میشود تا برای مقاصد سیاسی استفاده شود. در دورههایی مانند مراحل آغازین صنعتی شدن یا باز شدن اقتصاد که وضعیت جامعه دچار تغییر شگرف میشود، کسانی از اهل سیاست هم پیدا میشوند که از نمد نارضایتی برای خود کلاهی بدوزند. اگر گفتمان یک گروه سیاسی بر پایه ستایش «دوران شیرین و خوب گذشته» شکل گرفته باشد باید خیلی هوشیار بود؛پوپولیسم آن هم از نوع ضد توسعه آن، بلای کوچکی نیست.
https:/ / mises.org/ blog/ populism-not-ideology
https:/ / www.britannica.com/ topic/ populism
http:/ / www.adamsmith.org/ blog/ coming-out-as-neoliberals
ارسال نظر