وداع با بازمانده از کاروان نسل عاشق

بهنام ناصح

از دست رفتن پیشکسوتان هنر، چون ابراهیم شریف‌زاده، پژمردن گلی از گلخانه‌ هنر بازاری نیست که شاخه‌ای دیگر جایگزین آن شود بلکه به‌خاک افتادن درختی تناور است که سال‌ها ریشه‌اش را در زمین فرهنگ این دیار کهن دوانده و شاخه‌های پرثمرش با آفتاب مردم دیارش بالنده شده است. از این‌رو غم درگذشت چنین هنرمندی تنها نگرانی از محروم شدن از لذت همنشینی با نوایی موزون نیست که می‌نوازد و می‌خواند «نوایی...نوایی»، که وحشت بیابان شدن پهنه‌ای است که قدرشاخسار پرسایه سال‌ها پروردن را نمی‌داند و قلمه‌ای از شاخسار بخشنده‌ این درخت کهنسال، به‌قدری که باید، برای نشاندن نهال‌های آینده برنمی‌گیرد و جز به چشم هیزمی که آتش محافل جشنواره‌ای را ساعتی روشن کند به آن نمی‌نگرد.

اکنون شریف‌زاده در پی کاروان عبدالله سروراحمدی،غلامعلی پورعطایی،ذوالفقار عسکریان و نورمحمد درپور و یار دیرینش، حسین سمندری روان شده و جز آتشی زکاروان چیزی به‌جا نمانده است و قطعاتی چون «سرو خرامان»، «دلبر رعنا» و «دختر عموجان» که در گوش‌جان نسل‌ها باقی خواهد ماند. هر چند اکنون سیل پیام‌های تسلیت از هر سو روان است ولی دردآور است که به‌یاد آوریم استاد سال‌ها در عزلت و کم‌توجهی روزگار گذراند و حتی زمانی که قرار بود در پیری برای اجرای برنامه‌ای در پایتخت دعوت شود، کمینه امکانات مورد انتظار برای مسافرت هم از وی دریغ شد، به نحوی که زهرا شریف زاده، فرزند استاد با ابراز نارضایتی از نبود حمایت لازم از هنرمندان گفت: «استاد در مراسم اختتامیه جشنواره موسیقی مقامی
آینه دار مجبور شد با وجود سن زیاد و کهولت، مسیر تایباد تا تهران را با اتوبوس بپیماید.»۱

عاقبت، پیری، خستگی و بیماری قلبی کار خود را کرد و پس از بازگشت از جشنواره‌ای که سال 94 برگزار شد، استاد به بستر بیمارستان کشانده شد. پس از آن هم دختر استاد از کم لطفی برخی مسوولان گله کرد و گفت: تاکنون مسوولان عیادتی از پدرم نداشتند و لذا انتظار داریم برای ایشان که سال‌ها در خدمت جامعه هنری خراسان بوده قدم‌های بیشتری برداشته شود.» در یک سال اخیر وی زخمه بر زخم جانش زد و دم نزد، حتی تلاش‌های محمدرضا درویشی، آهنگسار و پژوهشگر موسیقی برای بهبود وضع معیشتی وی نتوانست شورای عالی ارزشیابی هنرمندان کشور را متقاعد کند که برای وی که آبروی موسیقی خراسان بود، نشان درجه یک هنری که معادل مدرک دکترا بود صادر کنند بلکه از مزایای آن بهره‌مند شود. استاد شریف‌زاده سرانجام شامگاه 21 آبان به نوای حق پاسخ داد و آخرین آوازش را با معبودش بی صدا فریاد کشید.

پیش از آن‌که بسیاری از پایتخت‌نشینان نامی از شریف‌زاده بشنوند، مهدی اخوان ثالث، شاعر بلندآوازه که اواخر عمر پی به عظمت صدای او و ساز دوست60 ساله ‌اش، استاد سمندری برده بود آن را در کتاب «تو را ‌ای کهن‌ بوم و بر دوست دارم» در قالب قصیده‌ای ذکر کرد که یاد آوری بخشی از آن خالی از لطف نیست چرا که مصداق بارز شناختن گوهر از سوی گوهری است.«برای استاد بزرگ حسین سمندری خوافی و حضرت آقای شریف‌زاده همراه سازش، که هنوز هیچکدامشان را ندیده‌ام، اما ساز و آوازشان را شنیدم. از دوست با ذوق و ارجمندم مرتضی اخوان کاخکی سپاس که در سال نو این عیدی عجیب را آورد.

...آقا شریف زاده که همراه ساز بود

بودش صدا مناسب و اشعار هم نکو

آقای شهر و این همه خوش ذوق و اهل دل

لطفی کن و سلام مرا عرض کن به او

از موی «یار نازک» خود تا چه دیده است

کاین سان به درد نالد، پیری چو من دو مو

چیزی نمانده بود مسلمان شویم باز

ز «الله» و «یار» گفتن آن پیر نیکخو

خنجر کشید بر جگرم زخمه تو مرد

این تیغ را که کرده، بگو؛ در دلت فرو

من زیر و بم شنیده ام از این جهان بسی

زیر و بم تو می‌درد و می‌کند رفو

زآن زیر‌ها به گوش من آمد نهیب زور

چنگیز بود یا دگر، آن ظلم زورگو؟

باران آب و نور روان بود چون جله

خورشید و ابر گشته دوان از هزار سو

کاری هزار سازه کنی، با دو سیم، تو

رودی چنین بزرگ چه‌ سان سازی از دو جو

صد سمفونی به گرد دوتارت نمی‌رسد

اینک کرال ِ بتهوون و نیز صد چنو

باشد نوای «مسجد نور» تو چون دعا

حتی دعا مخوان تو مگر پاک و با وضو

پرواز می‌دهد «پرش ِ جل» دل مرا

تا عرش می‌روم چو دعا پاک و دوست جو

اشکی گرفتی این سر صبحی ز من تو مرد

که م دست رفت بهر صبوحی سوی سبو

پروانه ام من و تو سمندر، کز آتش است

معشوق و قبله ما، سوزان و روبه‌رو

ما و تو نسلمان به یکی اصل می‌رسد

یعنی به عشق، زنده بمانی پسر عمو!» ۲

پانوشت:

۱- خبرگزاری مهر - خرداد ۹۴

۲- مهدی اخوان ثالث- فروردین ۱۳۶۳ از کتاب «تو را‌ ای کهن بوم و بر دوست دارم»