تیپ شخصیتی عزلتطلب چه ویژگیهایی دارد؟
میترا فتحی
مربی بینالمللی هوش هیجانی و اجتماعی
info@MitraFathi. com
افرادی که در کودکی تحت زور و قدرت و فشار قرار گیرند یا متوجه محبتی شدهاند که به طریقی بوده که در آنها احساس تنفر ایجاد کرده است، در بزرگسالی دچار عزلتطلبی میشوند. عدم توجه پدر و مادر به نیازهای روانی خاص کودک و تظاهرشان به دوست داشتن او باعث تقویت شخصیت عزلتطلب در فرد میشوند. پدر و مادری که یک روز فرزند خود را دوست دارند و روز دیگر با او بد رفتاری میکنند و ثبات روانی ندارند خشم فراوانی را در فرزند بهوجود میآورند که موجب به هم خوردن تعادل شخصیتی کودک میشود.
میترا فتحی
مربی بینالمللی هوش هیجانی و اجتماعی
info@MitraFathi.com
افرادی که در کودکی تحت زور و قدرت و فشار قرار گیرند یا متوجه محبتی شدهاند که به طریقی بوده که در آنها احساس تنفر ایجاد کرده است، در بزرگسالی دچار عزلتطلبی میشوند. عدم توجه پدر و مادر به نیازهای روانی خاص کودک و تظاهرشان به دوست داشتن او باعث تقویت شخصیت عزلتطلب در فرد میشوند. پدر و مادری که یک روز فرزند خود را دوست دارند و روز دیگر با او بد رفتاری میکنند و ثبات روانی ندارند خشم فراوانی را در فرزند بهوجود میآورند که موجب به هم خوردن تعادل شخصیتی کودک میشود. پدر و مادری که شدیدا فرزند خود را سرزنش میکنند، او را در معرض دلزدگی از زندگی قرار میدهند. در چنین محیطی کودک از یک طرف محبت اطرافیان را میخواهد و از طرف دیگر از قید و بندهایی که دیگران برایش فراهم میکنند بیزار است، بنابراین، بعد از مدتی برای رفع این تضاد از دیگران فرار میکند و دیگر نه محبتشان را میخواهد نه جنگ و دعوایشان را. زمین خوردنهای پی در پی و عدم موفقیت در دستیابی به نیازهای اساسی نیز شخصیت عزلتطلب را در افراد تقویت میکند.
در این مقاله میخواهیم برخی از ویژگیهای این تیپ شخصیتی را برای شما شرح دهیم:
شاید بتوان گفت شخصیت عزلتطلب شخصیتی است که از برتری طلبی و مهرطلبی سرخورده و دلسرد شده است زمانی که امیال برتری طلبانه و مهرطلبانه ما ارضا نشود در نهایت مجبور به عزلتطلبی میشویم. عزلتطلب شخصیتی است که دنیا را ترک کرده است و از همه چیز و همه کس دلزده شده است. او به دلیل دلزدگی از خیلی از افراد و مسائل فاصله میگیرد. به دلیل ترس و تنبلی هیچ هدفی را برای خود در زندگی تعیین نمیکند. در اوج ناتوانی و ضعف، در نهایت، برای سرپوش گذاشتن بر کاستیها مجبور است تظاهر به روشن فکری پوچ گرایانه کند!
در اینجا ما شاهد این قضیه هستیم که عدم تعادل در تیپهای شخصیتی ما هم ناشی از خشم، ترس، اضطراب و شرم است و همچنین خشم، ترس، اضطراب و شرم بیشتری را نیز تولید میکند. در نهایت انرژی پتانسیل منفی هر کدام از این احساسات رفته رفته روی هم جمع میشود و افسردگی ناشی از آن تمام وجود فرد را در بر میگیرد. در این تیپ شخصیتی، فرد برای فرار از تضادها گوشهگیری و فرار از زندگی و جامعه را بهعنوان یک راه حل اساسی انتخاب کرده است و از نظر او افراد عادی کارهای بیهودهای در زندگی اجتماعی انجام میدهند. این فرد با پوچ جلوه دادن اجتماعپذیری دیگران، فعالیت هایشان و بالاتر جلوه دادن خود، دیدگاهها و عملکردش در زندگی سعی میکند که تضادها و کمبودهایش را پنهان کند. نگاه او نسبت به زندگی و مسائل آن نگاهی بیتفاوت است. این فرد از دیدن تضادهای درونی اش نیز فرار میکند.
شخصیت عزلتطلب بر خلاف شخصیتهای دیگر که آرزوها و اهداف زیادی دارند، برای موفقیت و پیشرفت خود تلاش نمیکند. او نه چیزی را آرزو میکند نه میل به کوشش و تلاش دارد. او تمایلات و آرزوهای خودش را محدود میکند و تمایل شدیدی به فرار از شناخت و باور استعدادها و تواناییهای خود دارد. این شخصیت سر خود را در زندگی به باورهای فلسفی افراطی و پوچ گرایانه خود گرم کرده و از واقعیت زندگی فاصله میگیرد. او برای موجه جلوه دادن فرار خود از کار و کوشش و هدفسازی استعداد خاصی دارد. یکی از جملات پرکاربرد او این است که «این کار چه ارزشی دارد که من برایش این همه زحمت بکشم؟»
عزلتطلب ها، در قوی ترین حالت خود، اصلا نمیدانند از زندگی چه میخواهند و حاضر نیستند که یک قدم مثبت و موثر در جهت بهبودی خود و تغییر بردارند. آنها شدیدا از تلاش کردن فرار میکنند، بنابراین، طبق باورشان، نباید هیچ آرزو و هدفی را در سر بپرورانند که احیانا مجبور به تلاش و کوشش برای دستیابی به آن شوند. ترس او از تلاش در زندگی باعث شده است که این باور را در خود تقویت کند که «هیچ چیزی نباید آنقدر برایش مهم باشد که نتواند بدون آن سر کند»، پس نسبت به چیزی نباید وابستگی یا حتی دلبستگی پیدا کند. دوست داشتن خوب است ولی نباید نسبت به چیزی آنقدر وابستگی یا دلبستگی پیدا کند که به زحمت بیفتد. بهطور کلی، استاد سرکوب احساسات و هیجانات است و اگر علاقه به چیزی پیدا کند احساسش را در خود خفه میکند.
آنها اغلب روابط جنسی زودگذری برقرار میکنند و از ترس اینکه مبادا به کسی وابسته شوند، خیلی زود رابطه خود را قطع میکنند. آنها اجازه نمیدهد رابطه جنسی تبدیل به رابطه عاطفی شود و البته برخی از آنها مسائل جنسی را کلاً از زندگی خود حذف میکنند. او همیشه خود را مستقل، بینیاز و جدا از دیگران میداند. عزلتطلبها از ازدواج فرار میکنند و اگر این اتفاق برایشان بیفتد دچار چنان ترس و اضطرابی میشوند که ممکن است تعادل خود را در مراسم ازدواج از دست بدهند. آنها از فشار، اجبار، محدودیت گریزانند. هرنوع توقعی از قبیل نوشتن جواب نامه یا آداب و رسوم اجتماعی و سنتها او را دچار احساس فشار شدیدی میکند. آنها نسبت به هر نوع توقعی از جانب دیگران و جامعه واکنش منفی نشان میدهند و تلاش میکنند که این فرار خود را با کلمات و بیانات فلسفی پنهان کنند.
این تیپ شخصیتی، ضعفهای خود را به شکل صفات ممتاز و غرور آمیز جلوه میدهد. مثلا بیرغبتی خود به کار و کوشش را به این صورت توجیه میکند که من مافوق رقابتهای مبتذل و مخرب معمولی هستم. به قول اریک فروم طالب «آزادی برای» انجام کاری نیست بلکه «آزادی از» چیزها را میخواهد. آنها فکر میکنند که عزلتطلبی و بیتفاوتیشان نسبت به زندگی بهخاطر درک بالا از زندگی و نشانه خرد و روشن فکری آنها است. بیانات و توجیهات آنها در جمع رگههایی از جلبتوجه و ایجاد تمایز نیز دارد. شخصیت عزلتطلب اگر به برتری طلب نزدیک باشد، خود را برتر و بالاتر از دیگران میبیند. اگر به مهرطلب نزدیک باشد، خیلی خود را دستپائین میگیرد و احساس کمارزشی میکند که در این صورت دچار اضطراب و ترس بیشتر میشود. بنابراین او سعی میکند که این شخصیتها را در خود خفه کند تا به زحمت نیفتد و زندگی آرام و یکنواخت خود را داشته باشد.
عزلتطلب کمتر به دنبال افزایش کیفیت زندگی خود است، آنها فقط زندگی میکنند. همین که کسی کاری به کارشان نداشته باشد، هدف و زحمتی در زندگی نداشته باشند، کافی است. آنها غالبا خسته و تنبل هستند و انتظار زیادی از خود در زندگی ندارند. بیشتر دوست دارند در گوشه عزلت خود باشند و کسی مزاحمشان نشود. این افراد غالبا هیچ چیزی را قابل تغییر نمیدانند و اگر شما حرفی از تغییر بزنید، نهایت تلاش خود را میکنند که به شما ثابت کنند که دنیا فانی، بیهوده و تغییرناپذیر است. عزلتطلب وقتی خود را مجبور به انجام کاری میبیند، نسبت به آنها بیعلاقه میشود مثل شرکت در مهمانی، مطالعه کتاب، غذاخوردن، کارکردن، روابط جنسی و غیره. او برخلاف برتری طلب و مهرطلب در انجام خدماتش توقع هیچگونه پاداش و عوض هم ندارد زیرا از هر دو این واکنشها دلزده شده است. گاهی عزلتطلب که اساسا از انسانها بیزار است به ظاهر خود را آدمی معاشرتی نشان میدهد. در این صورت تلاش میکند هیچوقت تنها نباشد اما در معاشرتهایش از هرگونه بحث و صحبت جدی دوری میکند. البته برای اینکار دلیل تراشیهایی هم میکند، مثلا میگوید: ای بابا دنیا مسخره است. هیچچیز جدی در دنیا وجود ندارد. این حرفهایی که مردم عادی میزنند بیارزش است و به این ترتیب، با نفی ارزشها خود را روشنفکر و با وسعت نظر جلوه میدهد.
ارسال نظر