فیلسوف عصیان‌گر
دم را غنیمت شمردن خیام به خوانندگان همین را می‌خواست بگوید. دل نبندید و دل خوش نکنید و دم را دریابید تا افسوس نخورید. این یکی از پیام‌های شاعری است که از فلسفه وجودش وام گرفته و در دل رباعی برجای گذاشته است. این‌ها مغز شعر شاعر بدبین است. « دم را دریابیم و خوش باشیم. این دم که رفت دیگر چیزی برایمان نمی‌ماند و رفتن آن به یک چشم برهم زدن است، پس نباید نقد را فدای نسیه کرد و به گردونی اهمیت داد که بود و نبود ما برایش اهمیتی ندارد ...». از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جلال و جاهش نفزود
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
ترانه‌های خیام به‌قدری ساده، طبیعی و به زبان دلچسب ادبی و معمولی گفته شده که هرکسی را شیفته آهنگ و تشبیهات زیبای آن می‌کند و از بهترین نمونه‌های شعر فارسی بشمار می‌آید. خیام قدرت ادای مطلب را به قله‌ای رساند که گیرندگی و تاثیر آن حتمی است و انسان به حیرت می‌افتد که چگونه امکان دارد یک عقیده فلسفی مهمی در قالب یک رباعی بگنجد و چگونه می‌توان چند رباعی گفت که از هرکدام یک فکر و فلسفه مستقل مشاهده بشود و در عین حال با هم همانگ باشد.

ترانه های خیام
این کشش و دلربایی فکر خیام است که ترانه‌های او را در دنیا مشهور کرده، وزن ساده و مختصر شعری خیام خواننده را خسته نمی‌کند و به او فرصت فکر می‌دهد.زبان ساده او به همه اسرار صنعت خودش کاملا آگاه است و با کمال ایجاز، به بهترین نحو شرح می‌دهد. بیان ظریف و بی‌مانند خیام با آهنگ سلیس مجازی کنایه‌دار او مخصوص به خودش است. او قادر است که الفاظ را موافق فکر و مقصود خود انتخاب کند و با یک آهنگ لطیف و طبیعی جاری و بی‌تکلف تشبیهات و استعارات طبیعی و ظریف خود را منتقل کند. این هنر شاعری است که قرن‌ها پیش به‌دنیا آمد و جهان را شگفت‌زده کرد.

خیام؛ الگوی شاعر
خیام با طرز بیان و جهان‌بینی‌اش تاثیر مهمی در ادبیات فارسی داشته است و شعرای بزرگی وامدار او بوده‌اند.
حتی حافظ و سعدی در تقلید از وی در بعضی از ابیات خویش اشاره مستقیمی به مضامین خیامی داشته‌اند و سعی کردند قلم خود را به افکار او نزدیک کنند اما هیچ کدام از آن‌ها نتوانستند در این قسمت به مرتبه خیام برسند چرا که در اشعار آن‌ها خبری از رشادت، شک و شورش فکری نبوده، آن‌ها به قدری مطالب را زیر جملات و تشبیهات وکنایات اغراق آمیز پوشانده‌اند که می‌توان از آن صدگونه تعبیر و تفسیر مختلف کرد اما خیام این شاعر بی‌بدیل پارسی‌گوی با لحن بی‌پروا، ساده و صراحت لهجه خویش به آسانی خود را از سایر شعرای آزاد فکر عصر خویش متمایز می‌کند تا جایی که از بند اصطلاحات صوفیانه پوشیده شده که اجازه تعبیر راه به جهت تصوف و یا هرگونه استنباط خارج را سلب می‌کند خود را رهانیده است. او عصیان‌گر عصر خویش است. ژرف‌نگری، نگاه انتقادی و زیر بار خفت نرفتن و تن ندادن به بلاهت نشانه‌های مشهود اشعار خیام است. همین بس که بخش اعظمی از نوشته‌های وی از قبیل سیاست‌نامه، چهار مقاله و ... از حیث نثر و ارزش ادبی تماما در اختیار اصلاح افکار عامه مردم بوده است. تا جایی که آن‌ها را با تیزترین لحن به کارزار نقد می‌کشانده و هیچ رحمی به آن‌ها نداشته است. این لحن خشک و برنده بی‌تاثیر از نفوذ و تسلط عمر خیام بر ریاضیات و نجوم نبوده و نشانگر عزم راسخ وی بر ایستادن مقابل جهل، نادانی و خرافات عصر خویش است. گویا به قدرت قلم خویش آگاه بوده. چرا که در «نوروزنامه» (یک رساله ادبی گرانبها از خیام که به سعی و اهتمام مجتبی مینوی در تهران در سال ۱۳۱۲به چاپ رسیده است.) در فصل اندر یاد کردن قلم حکایتی می‌آورد که قلم را از تیغ برهنه موثرتر می‌داند و اینگونه نتیجه می‌گیرد: «... و تاثیر قلم صلاح و فساد مملکت را کاری بزرگ است، و خداوندان قلم را که معتمد باشند عزیز باید داشت.»

جهانی شدن خیام
تاثیر خیام در ادبیات انگلیس و آمریکا، تاثیر او در دنیای متمدن امروزه، نشان می‌دهد که گفته‌های خیام با دیگران چقدر فرق دارد. به فیتز جرالد فکر می‌کنم، به روزگاری که ترجمه رباعیات را در دست گرفته بود تا اندیشه شاعر را به همگان نشان دهد. نسخه‌ای که ادوارد کوول استاد زبان فارسی دانشگاه کمبریج برای او فرستاده بدون شک نقطه آغاز یک انفجار است.
پس از بی‌مهری‌های زیادی که به نسخه ترجمه شده جرالد شد ناگهان ویراستاری، کتاب جرالد را در ارزان‌ترین کتاب‌های یک کتاب فروشی می‌یابد، ناخواسته به جرالد برای دیده شدن کتابش کمک می‌کند. شاید آن روز برای قدم زدن کوتاهی بیرون آمده بود، اما نمی‌دانست که قرار است با چه ادبیاتی روبرو شود. درست همان وقتی که ابیات اول را خواند با شگفتی بسیار از کتاب تعریف کرد و چند نسخه برای دوستان خودش فرستاد. انفجار آغاز شده بود. خیام در مدت کوتاهی به همه خانه‌ها رفت و غرب استقبال گرمی از مهمان جرالد داشت. خیام در گوشه‌ای نوشت و جرالد در گوشه‌ای دیگر اندیشه او را با ترجمه فریاد کرد. آن‌ها هر دو یک چیز را می‌خواستند زندگی بهتر و در لحظه زندگی کردن.
منبع: ترانه‌های خیام؛ صادق هدایت


دنیای اقتصاد، عماد نصرآبادی- به خوانندگان فکر می‌کنم، به کسانی که خیام را می‌شناسند. به همه آن‌هایی که در این کره گردان خیام خوانده‌اند و خیام‌وار زندگی کرده‌اند. پیرمردهایی که برای نان یا شاید هم از اعماق جان گوشه و کنار آرامگاه او شعرهایش را با آواز می‌خوانند و کوچک و بزرگ دور آن‌ها جمع می‌شوند تا دقایقی رها شوند. دقایقی زندگی کنند آن هم به معنای واقعی چرا که به دنیا اعتباری نیست و زمان این ماشین ویران‌کننده بدون هرگونه توقفی می‌تازد و جلو می‌رود و همه چیز دوباره تکرار می‌شود و اگر لذت و نعمت نباشد ملال می‌آورد و زندگی کردن سخت. او برای خوانندگانش از وجود خود خرج کرد و شیره تن خود را بر کاغذ جاری کرد و با اینکه از ته دل معتقد به شادی بود اما فکر شادی برای او همواره با فکر عدم و نیستی توامان است. این همان درد فهمیدن است. همان کمتر فهمیدن و بهتر زندگی کردن. همان بهای آگاهی یا به قول سروانتس از زبان دن کیشوت جنون خردمندانه و نه شعور ابلهانه. انسان محکوم است و نمی‌تواند بخشی از زمان را متوقف کند و به امید جبران آن در زمانی دیگر بهره نبرد. گویی از همان جوانی سایه مرگ را دیده بود و تلاش می‌کرد از آن بگریزد و خود را در جایی، در گوشه دنجی، هر جایی که او نباشد پنهان کند. شاید دوست نداشته است از مسافرت برگردد و هنوز شوق ماندن در وجودش می‌درخشیده است.