این چرخه معیوب است
بهنام ناصح مشکلات کتاب و کتابخوانی درد بیدرمان نیست که برای آن چارهای نتوان اندیشید، اما از بس حکما و شبهحکما دور و بر مریض بیچاره را گرفتهاند و هر کدام بر حسب حال یا خدای نکرده، جیب خود نسخهای پیچیدهاند، نه تنها افاقهای نشده، ازدحام و نفس تنگی نیز افزوده و همینروزهاست که محتضر را رو به قبله کنیم. روزهایی در سال هستند که ما را یاد معلولان، سالمندان و ایتام میاندازد. دستهگلی میخریم و شیرینی، به دیدار این بزرگواران میرویم، وجدان خود آسوده میکنیم و فردا روز کار خویش پیش میگیریم؛ در مترو پای سالمند لگد میکنیم، کودک فالفروش را به تحقیر از خود میرانیم و بر معلول وقعی نمینهیم.
بهنام ناصح مشکلات کتاب و کتابخوانی درد بیدرمان نیست که برای آن چارهای نتوان اندیشید، اما از بس حکما و شبهحکما دور و بر مریض بیچاره را گرفتهاند و هر کدام بر حسب حال یا خدای نکرده، جیب خود نسخهای پیچیدهاند، نه تنها افاقهای نشده، ازدحام و نفس تنگی نیز افزوده و همینروزهاست که محتضر را رو به قبله کنیم. روزهایی در سال هستند که ما را یاد معلولان، سالمندان و ایتام میاندازد. دستهگلی میخریم و شیرینی، به دیدار این بزرگواران میرویم، وجدان خود آسوده میکنیم و فردا روز کار خویش پیش میگیریم؛ در مترو پای سالمند لگد میکنیم، کودک فالفروش را به تحقیر از خود میرانیم و بر معلول وقعی نمینهیم. روزهایی در سال هم هستند که ما را یاد کتاب میاندازد؛ کتاب میخریم، کتاب هدیه میدهیم، به نمایشگاه کتاب میرویم و اگر تریبونی بیابیم یا مختصر سوادی داشته باشیم قلمفرسایی میکنیم در باب اهمیت کتاب، فصلی خواهیم نوشت بر فضیلت علم بر ثروت و بعد برمیگردیم به دامن روزمرگیهامان و جز نئون فروشگاهها، آگهی ترحیم روی دیوارها و نتایج بازیهای لیگ برتر بر هیچ خطی نظری نخواهیم انداخت و کتاب و مطالعه را یکباره بر طاق نسیان مینهیم، دست
در جیب سوت میزنیم و بر بیفرهنگی همسایه نفرین میفرستیم.
با این همه گفتهاند که به جای نکو نال و غرولند بر تاریکی، بهتر آن باشد که چراغی بیفروزیم هر چند خُرد. بسیار خوب قبول، فروشگاه و نمایشگاه بینالمللی کتاب خوب است، نمایشگاههای استانی هم خوب است، دور همی نویسندگان و مسوولان در فروشگاهها هم خوب است و اصلا هر کاری که کمی از خمودی این موجود ذیوجود که اسمش را گذاشتهایم «فرهنگ عمومی مطالعه» بکاهد خوب است و هیچ شکی در اهمیت آن وجود ندارد؛ همانطور که خوراندن قنداق و نبات به بیمار سرطانی خوب است و دستکم میتواند جلوی نفخ را بگیرد! همه اینها خوب است به شرطی که دلخوش به این نباشیم که شیوه جالینوسی را عوض سیتیاسکن و رادیوتراپی بهکار بردهایم؛ نه! هر کاری قاعده خودش را دارد.
حالا که از فرهنگزایی خانوادهها دلبریدهایم و میبینیم والدین به جای گذاشتن ساعاتی وقت بهمنظور کتابخواندن برای کودکانشان، زمانی بیشتر برای کفشپاره کردن صرف میکنند تا با پول آن پستانکی به نام «تبلت» تهیه کنند و آن را در دهان باز روح فرزندانشان بچپانند، بیشک امیدی بر این چرخه معیوب نیست، آیا همه اینها مسوولیت مسوولان فرهنگی را دو چندان نمیکند که موقعیتی را فراهم آورند تا کتاب را سیستماتیک از دبستانها و پیشدبستانها به دست بچهها برسانیم و طبق الگویی اصولی، بدون تنگنظریهای ایدئولوژیک لذت مطالعه را به آنها بچشانیم تا مگر هر کدام چون اسبی تروا، فرهنگی را به داخل خانه و خانواده رخنه دهند که به شکستن دروازههای جهل و عناد عمومی با مطالعه منجر شود؟
برادر مسوول فرهنگی که بین دو مکان سخنرانیات بریده جراید میخوانی، خسته نباشی، اوغور بخیر، همه مشکلات نشر از جمله گرانی کاغذ و مشکلات توزیع و نبود ویترین کتاب به جای خود، اما ما مشکل کتابخوان داریم. بس است، خسته شدی، دستمال را از جیب کتات بیرون بیاورم شاید شیشه عینکت نیاز به پاک شدن داشته باشد.
با این همه گفتهاند که به جای نکو نال و غرولند بر تاریکی، بهتر آن باشد که چراغی بیفروزیم هر چند خُرد. بسیار خوب قبول، فروشگاه و نمایشگاه بینالمللی کتاب خوب است، نمایشگاههای استانی هم خوب است، دور همی نویسندگان و مسوولان در فروشگاهها هم خوب است و اصلا هر کاری که کمی از خمودی این موجود ذیوجود که اسمش را گذاشتهایم «فرهنگ عمومی مطالعه» بکاهد خوب است و هیچ شکی در اهمیت آن وجود ندارد؛ همانطور که خوراندن قنداق و نبات به بیمار سرطانی خوب است و دستکم میتواند جلوی نفخ را بگیرد! همه اینها خوب است به شرطی که دلخوش به این نباشیم که شیوه جالینوسی را عوض سیتیاسکن و رادیوتراپی بهکار بردهایم؛ نه! هر کاری قاعده خودش را دارد.
حالا که از فرهنگزایی خانوادهها دلبریدهایم و میبینیم والدین به جای گذاشتن ساعاتی وقت بهمنظور کتابخواندن برای کودکانشان، زمانی بیشتر برای کفشپاره کردن صرف میکنند تا با پول آن پستانکی به نام «تبلت» تهیه کنند و آن را در دهان باز روح فرزندانشان بچپانند، بیشک امیدی بر این چرخه معیوب نیست، آیا همه اینها مسوولیت مسوولان فرهنگی را دو چندان نمیکند که موقعیتی را فراهم آورند تا کتاب را سیستماتیک از دبستانها و پیشدبستانها به دست بچهها برسانیم و طبق الگویی اصولی، بدون تنگنظریهای ایدئولوژیک لذت مطالعه را به آنها بچشانیم تا مگر هر کدام چون اسبی تروا، فرهنگی را به داخل خانه و خانواده رخنه دهند که به شکستن دروازههای جهل و عناد عمومی با مطالعه منجر شود؟
برادر مسوول فرهنگی که بین دو مکان سخنرانیات بریده جراید میخوانی، خسته نباشی، اوغور بخیر، همه مشکلات نشر از جمله گرانی کاغذ و مشکلات توزیع و نبود ویترین کتاب به جای خود، اما ما مشکل کتابخوان داریم. بس است، خسته شدی، دستمال را از جیب کتات بیرون بیاورم شاید شیشه عینکت نیاز به پاک شدن داشته باشد.
ارسال نظر