چگونه با طالبان گفتوگو کنیم؟
هتتریک باراک اوباما
پیش از اینکه طالبان در افغانستان بزرگترین عملیات خونین خود را در این کشور به اجرا درآورد، نسخه چاپی مجله آتلانتیک گزارشی منتشر کرد که در آن از احیای مذاکرات صلح بین طالبان و افغانها سخن به میان آورده است.
طالبان پس از اینکه ملاعمر، رهبر خود را از دست داد، حالا با ملا اختر دست بیعت داده است. گفتهمی شود ملا اختر بیشتر از ملاعمر به گزینه صلح با دولت مرکزی افغانستان میاندیشد. به نوشته مجله آتلانتیک مذاکرات صلح، اگر نه خود صلح، هماینک در دسترس افغانیها قرار گرفته است. در چند ماه گذشته، طالبان، پاکستان و افغانستان گامهای غیرمنتظرهای برای گفتوگو برداشتهاند.
طالبان پس از اینکه ملاعمر، رهبر خود را از دست داد، حالا با ملا اختر دست بیعت داده است. گفتهمی شود ملا اختر بیشتر از ملاعمر به گزینه صلح با دولت مرکزی افغانستان میاندیشد. به نوشته مجله آتلانتیک مذاکرات صلح، اگر نه خود صلح، هماینک در دسترس افغانیها قرار گرفته است. در چند ماه گذشته، طالبان، پاکستان و افغانستان گامهای غیرمنتظرهای برای گفتوگو برداشتهاند.
پیش از اینکه طالبان در افغانستان بزرگترین عملیات خونین خود را در این کشور به اجرا درآورد، نسخه چاپی مجله آتلانتیک گزارشی منتشر کرد که در آن از احیای مذاکرات صلح بین طالبان و افغانها سخن به میان آورده است.
طالبان پس از اینکه ملاعمر، رهبر خود را از دست داد، حالا با ملا اختر دست بیعت داده است.گفتهمی شود ملا اختر بیشتر از ملاعمر به گزینه صلح با دولت مرکزی افغانستان میاندیشد. به نوشته مجله آتلانتیک مذاکرات صلح، اگر نه خود صلح، هماینک در دسترس افغانیها قرار گرفته است. در چند ماه گذشته، طالبان، پاکستان و افغانستان گامهای غیرمنتظرهای برای گفتوگو برداشتهاند. در اوایل ماه مه، برخی از اعضای طالبان با مقامات افغانی در قطر دیدار و گفتوگو میکنند و به این ترتیب نخستین قدم رسمی برای مذاکرات صلح برداشته میشود.
از سال 2001، فرصتهای مذاکرات بیشماری پیش آمده و از دست رفته است. در برخی مواقع این فرصتها به دلایل سیاسی، مانند سکوت ایالاتمتحده برای تعامل با طالبان از دست رفته است. در برخی دیگر از مواقع، ادامه گفتوگوها به دلیل فقدان«زمین مشترک» یا فقدان اراده سیاسی از بین رفته است. این موضوع تا سال 2010 کجدار و مریز پیش میرفت تا اینکه در این سال ایالاتمتحده اعلام کرد بهترین راه برای خاموش کردن خشونتها در افغانستان گفتوگو با این گروه است. اما با تغییر رویه آمریکا همچنان روند این گفتوگوها کُند و شکننده بوده است.
اما اینبار ممکن است با سایر دفعات پیشین فرق داشته باشد. اشرف غنی، رئیسجمهوری جدید افغانستان، گفتوگو با گروه طالبان را در مرکز برنامههای کاری خود قرار داده است. پاکستان و چین هم نشان دادهاند که مایل به ادامه این گفتوگوها هستند. خود طالبان نیز در این اواخر برای از سرگیری مجدد گفتوگوها چراغ سبز نشان داده و اعلام کرده است که مایل به متوقف کردن خشونتها است. ایالاتمتحده باید به این لحظه تاریخی چنگ بیندازد. باید هر کاری که از دستش برمیآید برای از سرگیری این گفتوگوها انجام دهد. واشنگتن باید سیاست چماق و هویج را برای ادامه گفتوگوها در افغانستان در پیش بگیرد، آنچنان که نشان دهد هنوز موضوع امنیت در این کشور برای آمریکا مهم است.
اگر گاهی چماق را به گروههای افراطی نشان میدهد، در مقابل قائل به برخی امتیازات نیز شود. این سیاست موجب میشود تا نیروهای افغانی در میادین جنگ ناامید نشوند و پاکستان نیز همچنان این فشار را بر روی خود احساس کند که نباید موضوع طالبان را از روی میز خود بردارد و در نهایت بپذیریم که اعطای برخی امتیازات لازم است. نکته مهم اما در این گفتوگوها، نیاز به منعطف بودن در بازه زمانی است. همچنین این مذاکرات باید نشان دهد که از سال 2017 به بعد نیز، آمریکا همچنان به تامین امنیت افغانستان متعهد باقی خواهد ماند.
البته باید در نظر داشت که ثمره این مذاکرات حتما صلح نخواهد بود. در سال ۲۰۰۷، جیمز فیرون، دانشآموخته سیاسی آمریکایی در مقالهای مینویسد تنها ۱۶ درصد از جنگهای داخلی و شورشها به صلح ختم شده است. اما اگر گفتوگوها حتی فرصت اندکی فراهم میکنند تا به صلح ختم شود، هنوز برای مقامات افغانستان و ایالاتمتحده بهترین فرصت خواهد بود.
اولویت دادن به یک جنگ داخلی و افغانستان را به یک جنگ فرسایشی سپردن، میزان ویرانیها را از مقدار فعلی نیز بیشتر خواهد کرد و در نتیجه میزان ثبات در منطقه کمتر و فشار به ایالاتمتحده بیشتر خواهد شد.
گامهای لرزان صلح
در دسامبر سال ۲۰۰۱، یک گروه از مقامات بلندپایه طالبان با حامد کرزی، رئیسجمهوری وقت افغانستان که خود روزگاری از جنگجویان ضدطالبان به حساب میآمد، دیدار داشتند. با توجه به ادعاهای آناند گوپال و سد بث، دو ژورنالیستی که به محتوای جلسه آن روز دست یافته بودند، طالبان گفته بود حاضر است در ازای مصونیت، سلاحهای خود را زمین بگذارد. اندکی پس از آن، این گروه به کرزای نامهای نوشت که در آن پرده از جزئیات زمین گذاشتن این سلاحها برداشت. این نامه به امضای رهبر این گروه، یعنی ملاعمر رسیده بود. فرصتی بود که دیگر شاید تکرار نشود. ایالاتمتحده ضمن رد مصونیت ملاعمر در شهر قندهار که پایگاه اصلی آنان بود دست به پیشروی زد. چه به این دلیل و چه به دلایل دیگر از روز پس از حمله، طالبان دوباره سلاح به دست گرفت و تاکنون نیز این اسلحهها را زمین نگذاشته است. خشم حاصل از حملات ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ و پیروزیهای آمریکا در میادین نبرد موجب شد آمریکا طالبان را در فردای اشغال افغانستان چندان هماورد جدی تلقی نکند.
در سال ۲۰۰۲، طالبان دوباره یک سفیر نزد حامد کرزی فرستاد. کرزی نیز این موضوع را به اطلاع آمریکاییها رساند. رئیسجمهوری سابق افغانستان پس از مذاکره با آمریکاییها دوباره دلسرد شد و نتوانست با طالبان به توافق برسد. در همان سال، سربازان آمریکایی، «وکیل احمد متوکل» وزیر امور خارجه طالبان را که برای گفتوگو با مقامات افغان وارد کابل شده بود دستگیر و روانه زندان کردند. از سال ۲۰۰۳، طالبان فعالیتهای خود را روی گرفتن اراضی متمرکز کرد. از سال ۲۰۰۶ نیز آنها تاکتیکهای جنگی خود را خشنتر کرده و دیگر صحبتی از مذاکره و صلح نمیشد. این موضوع تا آخرین ماههای دولت بوش ادامه داشت تا اینکه یک فرصت طلایی دیگر به وجود آمد. در درون طالبان، جریان ملایمتری وجود داشته که دوباره به موضوع گفتوگوهای صلح علاقهمند میشود. در سال ۲۰۰۸، «ملا عبدالغنی برادر»، معاون ملاعمر اجازه پیدا میکند که با حضور مقامات سعودی با مقامات افغانستانی دیدار کند. او همچنین با اعضای خانواده کرزی بهطور مستقیم ارتباط برقرار کرد. چرا که اعضای خانواده با وی هم قبیلهای محسوب میشدند. در حوالی همان زمان، نماینده طالبان در دوبی با «کایی عید»، نماینده سازمان ملل در افغانستان دیدار و گفتوگو کرد. اما همه آن گفتوگوها از اواسط ماه فوریه سال ۲۰۱۰ قطع شد، زیرا ملا برادر در همین سال در کراچی دستگیر میشود. حرکتی که پاکستان انجام داد به گفته بسیاری از کارشناسان به نوعی وتو کردن مذاکرات صلح بین مقامات افغانستان با طالبان بوده است. یکی از مقامات پاکستانی میگوید: «ما در سال ۲۰۱۰، برادر را دستگیر کردیم زیرا گفتوگوهای صلح بین طالبان و افغانستان بدون حضور پاکستان در حال پیگیری بود. ما از طالبان حفاظت کردیم. طالبان به ما وابسته است. ما اجازه نمیدهیم که طالبان بدون پاکستان با کرزای و هندیها به توافق برسد.»
در ماه مه سال 2010، کرزی از واشنگتن دیدار کرد و باراک اوباما تمامی ممنوعیتهای مذاکره با طالبان را که در عصر بوش وضع شده بود، لغو کرد. در نتیجه، یک ماه بعد کرزی در جلسات لویی جرگه (جلسه بزرگان افغانی) حضور پیدا کرد و در مورد امکان گفتوگو با طالبان سخنرانی کرد و در ماه سپتامبر وی شورای صلح افغانستان را به وجود آورد که قلب تمامی تلاشهای وی برای مذاکره با طالبان بوده است. این شورا 70 نفر عضو داشت که رهبر آن برهانالدین ربانی بود و باقی نفرات نیز از مجاهدین افغان و فرماندهان سابق این کشور و حتی نفرات سابق طالبان تشکیل شده بودند.
در همان زمان، کاخ سفید، براهیمی، نماینده سابق سازمان ملل در کابل و توماس پیکرینگ یکی از نمایندگان وزیر امور خارجه وقت خودش را برای مذاکره با طالبان تشویق و دلگرم کرد.
آنها رهبری یک گروه بینالمللی را برای سفر به افغانستان و پاکستان به عهده گرفتند و با اعضای سابق و نمایندگان فعال طالبان دیدار و گفتوگو کردند. آنها زمانی که به واشنگتن بازگشتند اعلام کردند طالبان مایل به گفتوگو با ایالاتمتحده شده است.
این سیب چرخید و چرخید تا به نوامبر سال 2010 رسید. برای نخستین بار نمایندگان طالبان با مقامات آمریکایی در آلمان دیدار و گفتوگو کردند. در فوریه سال 2011، هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه وقت آمریکا اعلام کرد که بهطور رسمی آمریکا آماده است تا مذاکرات صلح را با طالبان آغاز کند. البته وزیر امور خارجه آمریکا همان زمان گفت: این گفتوگوها با یک پیش شرط عملی خواهد شد؛ طالبان باید سلاحهای خود را زمین بگذارد و قوانین اساسی افغانستان را به رسمیت بشناسد و از همکاری با القاعده دست بکشد.
تا اواخر همین سال و اوایل سال 2012 این گفتوگوها ادامه داشت اما کمکم طالبان این گفتوگوها را با آمریکا نپذیرفت و با خود کابل بهطور مستقیم در تماس بود. این یک شکست بزرگ در مذاکرات بود. گفتوگوها بین دو طرف به اوج خود رسید اما به نتیجه مشخصی ختم نشد.
همه طرفهای درگیر در این مذاکرات قابل سرزنش هستند. در میدان افغانها، حامد کرزی در نقش یک مانع بزرگ عمل کرد. زیرا میترسید ادامه این مذاکرات دولت وی را به حاشیه براند و خود او در این مذاکرات نقش چندانی ایفا نکند. طالبان نیز گفت تنها به شرطی حاضر به گفتوگو است که آمریکا چندین تن از مقامات طالبانی را که در گوانتانامو در اسارت آمریکاییها هستند آزاد کند. ایالاتمتحده آمریکا نیز به نوبه خود مقصر است: تردیدهای بیش از حد، دودلی و کشمکشهای طولانی از جمله عواملی بود که تیم آمریکایی را در این باخت بزرگ سهیم میکند. وزارت دفاع با وزارت امور خارجه درگیر بود که بهطور مستقیم روی این مذاکرات تاثیر منفی گذاشته بود. برای مثال ژنرال دیوید پترائوس، که از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۱ رهبری گروه ناتو را در افغانستان به عهده داشت میگفت تا زمانی که یک پیروزی اساسی به دست نیامده است، گفتوگوهای صلح با طالبان باید به تاخیر بیفتد. برخی دیگر از مقامات آمریکایی در داخل پنتاگون هم میگفتند باید آمریکا برخی از نیروهای طالبان را در ازای رهایی «بووی برگدال»، سرباز آمریکایی آزاد کند. مذاکرهکنندگان آمریکایی نیز به قدری کند حرکت میکردند که این فرصت طلایی بهطور کل از بین رفت.
این بازی «آنها میخواهند، آنها نمیخواهند» تا همین اواخر ادامه داشته است. اما از فوریه سال جاری میلادی فرکانسهای این رادیو روی موج صلح افتاده است. ژنرال راحیل شریف از پاکستان گفته است کشورش از هرگونه مذاکرهای دفاع میکند. چین نیز به جمع طرفداران این صلح پیوسته است. دولت جدید پاکستان نیز برنامه اصلی خود را بر روی مذاکرات صلح بنا کرده است. دیدار آشکار طالبان و مقامات افغانستان در ماه مه در دوحه قطر همگی حکایت از به جریان افتادن این مذاکرات داشته و دارد.
در این دور از مذاکرات ما یک پیام متفاوت شنیدیم: مقامات طالبانی به مقامات قطری گفتهاند گروهشان به از سرگیری قوی مذاکرات صلح علاقهمند است.
آخرین اپیزود از تریلوژی اوباما
پس از سالها سکوت بازی دوباره به جریان افتاده است. ژنرال راحیل شریف از پاکستان به رئیسجمهوری جدید افغانستان میگوید کشورش مایل است تا مذاکرات صلح از سرگرفته شود. طالبانیها نیز در پیغامی مخفیانه به پاکستانیها گفتهاند دیگر بیش از این نمیتوان جنگ را تحمل کرد و باید گفتوگوها از سر گرفته شود. گفته میشود ماههاست که گروه متعادل و افراطیون این گروه در حال همکاری با یکدیگر هستند تا در مورد محتوای مذاکرات به توافق برسند. در آن سوی میدان نیز مقامات افغان با مقامات طالبان در دوحه قطر آشکارا با هم دیدار داشتهاند. تفاوت این دیدار با دیدارهای سابق مشتمل بر رسانهای شدن این دیدار بوده است. عواملی از این دست موجب میشود تا با قاطعیت بگوییم یک فرصت طلایی برای احیای مذاکرات به وجود آمده است؛ حضور رهبری تازه در کاخ ریاستجمهوری افغانستان که در برنامه کاری خود، مذاکرات و صلح با طالبان را قرار داده است. غنی به عکس کرزی که رابطه خود را در اواخر دوران ریاستجمهوری خود با ایالاتمتحده تلخ کرده بود، رابطه بهتری با آمریکا دارد. بهرغم اینکه کرزی برای مدت ۱۰ سال به دنبال صلح با طالبان بوده است، اما زمانی که احساس کرد آمریکا وی را از دور مذاکرات با طالبان خارج کرده است، تبدیل به دشمن آنها شد. در آمریکا نیز گفتوگو در راس دیپلماسی این کشور قرار گرفته است. در دیپلماسی باراک اوباما، اولویت با گفتوگو است. مذاکره با تهران بر سر برنامه اتمیاش، مذاکره با کوبا و در نهایت باز شدن سفارتخانههای دو کشور پس از نیم قرن موجب شده است تا نسبت به احیای این مذاکرات خوشبین بود. در این راستا باید پرسید: آیا توافق با طالبان سهگانه باراک اوباما را تکمیل خواهد کرد.
طالبان پس از اینکه ملاعمر، رهبر خود را از دست داد، حالا با ملا اختر دست بیعت داده است.گفتهمی شود ملا اختر بیشتر از ملاعمر به گزینه صلح با دولت مرکزی افغانستان میاندیشد. به نوشته مجله آتلانتیک مذاکرات صلح، اگر نه خود صلح، هماینک در دسترس افغانیها قرار گرفته است. در چند ماه گذشته، طالبان، پاکستان و افغانستان گامهای غیرمنتظرهای برای گفتوگو برداشتهاند. در اوایل ماه مه، برخی از اعضای طالبان با مقامات افغانی در قطر دیدار و گفتوگو میکنند و به این ترتیب نخستین قدم رسمی برای مذاکرات صلح برداشته میشود.
از سال 2001، فرصتهای مذاکرات بیشماری پیش آمده و از دست رفته است. در برخی مواقع این فرصتها به دلایل سیاسی، مانند سکوت ایالاتمتحده برای تعامل با طالبان از دست رفته است. در برخی دیگر از مواقع، ادامه گفتوگوها به دلیل فقدان«زمین مشترک» یا فقدان اراده سیاسی از بین رفته است. این موضوع تا سال 2010 کجدار و مریز پیش میرفت تا اینکه در این سال ایالاتمتحده اعلام کرد بهترین راه برای خاموش کردن خشونتها در افغانستان گفتوگو با این گروه است. اما با تغییر رویه آمریکا همچنان روند این گفتوگوها کُند و شکننده بوده است.
اما اینبار ممکن است با سایر دفعات پیشین فرق داشته باشد. اشرف غنی، رئیسجمهوری جدید افغانستان، گفتوگو با گروه طالبان را در مرکز برنامههای کاری خود قرار داده است. پاکستان و چین هم نشان دادهاند که مایل به ادامه این گفتوگوها هستند. خود طالبان نیز در این اواخر برای از سرگیری مجدد گفتوگوها چراغ سبز نشان داده و اعلام کرده است که مایل به متوقف کردن خشونتها است. ایالاتمتحده باید به این لحظه تاریخی چنگ بیندازد. باید هر کاری که از دستش برمیآید برای از سرگیری این گفتوگوها انجام دهد. واشنگتن باید سیاست چماق و هویج را برای ادامه گفتوگوها در افغانستان در پیش بگیرد، آنچنان که نشان دهد هنوز موضوع امنیت در این کشور برای آمریکا مهم است.
اگر گاهی چماق را به گروههای افراطی نشان میدهد، در مقابل قائل به برخی امتیازات نیز شود. این سیاست موجب میشود تا نیروهای افغانی در میادین جنگ ناامید نشوند و پاکستان نیز همچنان این فشار را بر روی خود احساس کند که نباید موضوع طالبان را از روی میز خود بردارد و در نهایت بپذیریم که اعطای برخی امتیازات لازم است. نکته مهم اما در این گفتوگوها، نیاز به منعطف بودن در بازه زمانی است. همچنین این مذاکرات باید نشان دهد که از سال 2017 به بعد نیز، آمریکا همچنان به تامین امنیت افغانستان متعهد باقی خواهد ماند.
البته باید در نظر داشت که ثمره این مذاکرات حتما صلح نخواهد بود. در سال ۲۰۰۷، جیمز فیرون، دانشآموخته سیاسی آمریکایی در مقالهای مینویسد تنها ۱۶ درصد از جنگهای داخلی و شورشها به صلح ختم شده است. اما اگر گفتوگوها حتی فرصت اندکی فراهم میکنند تا به صلح ختم شود، هنوز برای مقامات افغانستان و ایالاتمتحده بهترین فرصت خواهد بود.
اولویت دادن به یک جنگ داخلی و افغانستان را به یک جنگ فرسایشی سپردن، میزان ویرانیها را از مقدار فعلی نیز بیشتر خواهد کرد و در نتیجه میزان ثبات در منطقه کمتر و فشار به ایالاتمتحده بیشتر خواهد شد.
گامهای لرزان صلح
در دسامبر سال ۲۰۰۱، یک گروه از مقامات بلندپایه طالبان با حامد کرزی، رئیسجمهوری وقت افغانستان که خود روزگاری از جنگجویان ضدطالبان به حساب میآمد، دیدار داشتند. با توجه به ادعاهای آناند گوپال و سد بث، دو ژورنالیستی که به محتوای جلسه آن روز دست یافته بودند، طالبان گفته بود حاضر است در ازای مصونیت، سلاحهای خود را زمین بگذارد. اندکی پس از آن، این گروه به کرزای نامهای نوشت که در آن پرده از جزئیات زمین گذاشتن این سلاحها برداشت. این نامه به امضای رهبر این گروه، یعنی ملاعمر رسیده بود. فرصتی بود که دیگر شاید تکرار نشود. ایالاتمتحده ضمن رد مصونیت ملاعمر در شهر قندهار که پایگاه اصلی آنان بود دست به پیشروی زد. چه به این دلیل و چه به دلایل دیگر از روز پس از حمله، طالبان دوباره سلاح به دست گرفت و تاکنون نیز این اسلحهها را زمین نگذاشته است. خشم حاصل از حملات ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ و پیروزیهای آمریکا در میادین نبرد موجب شد آمریکا طالبان را در فردای اشغال افغانستان چندان هماورد جدی تلقی نکند.
در سال ۲۰۰۲، طالبان دوباره یک سفیر نزد حامد کرزی فرستاد. کرزی نیز این موضوع را به اطلاع آمریکاییها رساند. رئیسجمهوری سابق افغانستان پس از مذاکره با آمریکاییها دوباره دلسرد شد و نتوانست با طالبان به توافق برسد. در همان سال، سربازان آمریکایی، «وکیل احمد متوکل» وزیر امور خارجه طالبان را که برای گفتوگو با مقامات افغان وارد کابل شده بود دستگیر و روانه زندان کردند. از سال ۲۰۰۳، طالبان فعالیتهای خود را روی گرفتن اراضی متمرکز کرد. از سال ۲۰۰۶ نیز آنها تاکتیکهای جنگی خود را خشنتر کرده و دیگر صحبتی از مذاکره و صلح نمیشد. این موضوع تا آخرین ماههای دولت بوش ادامه داشت تا اینکه یک فرصت طلایی دیگر به وجود آمد. در درون طالبان، جریان ملایمتری وجود داشته که دوباره به موضوع گفتوگوهای صلح علاقهمند میشود. در سال ۲۰۰۸، «ملا عبدالغنی برادر»، معاون ملاعمر اجازه پیدا میکند که با حضور مقامات سعودی با مقامات افغانستانی دیدار کند. او همچنین با اعضای خانواده کرزی بهطور مستقیم ارتباط برقرار کرد. چرا که اعضای خانواده با وی هم قبیلهای محسوب میشدند. در حوالی همان زمان، نماینده طالبان در دوبی با «کایی عید»، نماینده سازمان ملل در افغانستان دیدار و گفتوگو کرد. اما همه آن گفتوگوها از اواسط ماه فوریه سال ۲۰۱۰ قطع شد، زیرا ملا برادر در همین سال در کراچی دستگیر میشود. حرکتی که پاکستان انجام داد به گفته بسیاری از کارشناسان به نوعی وتو کردن مذاکرات صلح بین مقامات افغانستان با طالبان بوده است. یکی از مقامات پاکستانی میگوید: «ما در سال ۲۰۱۰، برادر را دستگیر کردیم زیرا گفتوگوهای صلح بین طالبان و افغانستان بدون حضور پاکستان در حال پیگیری بود. ما از طالبان حفاظت کردیم. طالبان به ما وابسته است. ما اجازه نمیدهیم که طالبان بدون پاکستان با کرزای و هندیها به توافق برسد.»
در ماه مه سال 2010، کرزی از واشنگتن دیدار کرد و باراک اوباما تمامی ممنوعیتهای مذاکره با طالبان را که در عصر بوش وضع شده بود، لغو کرد. در نتیجه، یک ماه بعد کرزی در جلسات لویی جرگه (جلسه بزرگان افغانی) حضور پیدا کرد و در مورد امکان گفتوگو با طالبان سخنرانی کرد و در ماه سپتامبر وی شورای صلح افغانستان را به وجود آورد که قلب تمامی تلاشهای وی برای مذاکره با طالبان بوده است. این شورا 70 نفر عضو داشت که رهبر آن برهانالدین ربانی بود و باقی نفرات نیز از مجاهدین افغان و فرماندهان سابق این کشور و حتی نفرات سابق طالبان تشکیل شده بودند.
در همان زمان، کاخ سفید، براهیمی، نماینده سابق سازمان ملل در کابل و توماس پیکرینگ یکی از نمایندگان وزیر امور خارجه وقت خودش را برای مذاکره با طالبان تشویق و دلگرم کرد.
آنها رهبری یک گروه بینالمللی را برای سفر به افغانستان و پاکستان به عهده گرفتند و با اعضای سابق و نمایندگان فعال طالبان دیدار و گفتوگو کردند. آنها زمانی که به واشنگتن بازگشتند اعلام کردند طالبان مایل به گفتوگو با ایالاتمتحده شده است.
این سیب چرخید و چرخید تا به نوامبر سال 2010 رسید. برای نخستین بار نمایندگان طالبان با مقامات آمریکایی در آلمان دیدار و گفتوگو کردند. در فوریه سال 2011، هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه وقت آمریکا اعلام کرد که بهطور رسمی آمریکا آماده است تا مذاکرات صلح را با طالبان آغاز کند. البته وزیر امور خارجه آمریکا همان زمان گفت: این گفتوگوها با یک پیش شرط عملی خواهد شد؛ طالبان باید سلاحهای خود را زمین بگذارد و قوانین اساسی افغانستان را به رسمیت بشناسد و از همکاری با القاعده دست بکشد.
تا اواخر همین سال و اوایل سال 2012 این گفتوگوها ادامه داشت اما کمکم طالبان این گفتوگوها را با آمریکا نپذیرفت و با خود کابل بهطور مستقیم در تماس بود. این یک شکست بزرگ در مذاکرات بود. گفتوگوها بین دو طرف به اوج خود رسید اما به نتیجه مشخصی ختم نشد.
همه طرفهای درگیر در این مذاکرات قابل سرزنش هستند. در میدان افغانها، حامد کرزی در نقش یک مانع بزرگ عمل کرد. زیرا میترسید ادامه این مذاکرات دولت وی را به حاشیه براند و خود او در این مذاکرات نقش چندانی ایفا نکند. طالبان نیز گفت تنها به شرطی حاضر به گفتوگو است که آمریکا چندین تن از مقامات طالبانی را که در گوانتانامو در اسارت آمریکاییها هستند آزاد کند. ایالاتمتحده آمریکا نیز به نوبه خود مقصر است: تردیدهای بیش از حد، دودلی و کشمکشهای طولانی از جمله عواملی بود که تیم آمریکایی را در این باخت بزرگ سهیم میکند. وزارت دفاع با وزارت امور خارجه درگیر بود که بهطور مستقیم روی این مذاکرات تاثیر منفی گذاشته بود. برای مثال ژنرال دیوید پترائوس، که از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۱ رهبری گروه ناتو را در افغانستان به عهده داشت میگفت تا زمانی که یک پیروزی اساسی به دست نیامده است، گفتوگوهای صلح با طالبان باید به تاخیر بیفتد. برخی دیگر از مقامات آمریکایی در داخل پنتاگون هم میگفتند باید آمریکا برخی از نیروهای طالبان را در ازای رهایی «بووی برگدال»، سرباز آمریکایی آزاد کند. مذاکرهکنندگان آمریکایی نیز به قدری کند حرکت میکردند که این فرصت طلایی بهطور کل از بین رفت.
این بازی «آنها میخواهند، آنها نمیخواهند» تا همین اواخر ادامه داشته است. اما از فوریه سال جاری میلادی فرکانسهای این رادیو روی موج صلح افتاده است. ژنرال راحیل شریف از پاکستان گفته است کشورش از هرگونه مذاکرهای دفاع میکند. چین نیز به جمع طرفداران این صلح پیوسته است. دولت جدید پاکستان نیز برنامه اصلی خود را بر روی مذاکرات صلح بنا کرده است. دیدار آشکار طالبان و مقامات افغانستان در ماه مه در دوحه قطر همگی حکایت از به جریان افتادن این مذاکرات داشته و دارد.
در این دور از مذاکرات ما یک پیام متفاوت شنیدیم: مقامات طالبانی به مقامات قطری گفتهاند گروهشان به از سرگیری قوی مذاکرات صلح علاقهمند است.
آخرین اپیزود از تریلوژی اوباما
پس از سالها سکوت بازی دوباره به جریان افتاده است. ژنرال راحیل شریف از پاکستان به رئیسجمهوری جدید افغانستان میگوید کشورش مایل است تا مذاکرات صلح از سرگرفته شود. طالبانیها نیز در پیغامی مخفیانه به پاکستانیها گفتهاند دیگر بیش از این نمیتوان جنگ را تحمل کرد و باید گفتوگوها از سر گرفته شود. گفته میشود ماههاست که گروه متعادل و افراطیون این گروه در حال همکاری با یکدیگر هستند تا در مورد محتوای مذاکرات به توافق برسند. در آن سوی میدان نیز مقامات افغان با مقامات طالبان در دوحه قطر آشکارا با هم دیدار داشتهاند. تفاوت این دیدار با دیدارهای سابق مشتمل بر رسانهای شدن این دیدار بوده است. عواملی از این دست موجب میشود تا با قاطعیت بگوییم یک فرصت طلایی برای احیای مذاکرات به وجود آمده است؛ حضور رهبری تازه در کاخ ریاستجمهوری افغانستان که در برنامه کاری خود، مذاکرات و صلح با طالبان را قرار داده است. غنی به عکس کرزی که رابطه خود را در اواخر دوران ریاستجمهوری خود با ایالاتمتحده تلخ کرده بود، رابطه بهتری با آمریکا دارد. بهرغم اینکه کرزی برای مدت ۱۰ سال به دنبال صلح با طالبان بوده است، اما زمانی که احساس کرد آمریکا وی را از دور مذاکرات با طالبان خارج کرده است، تبدیل به دشمن آنها شد. در آمریکا نیز گفتوگو در راس دیپلماسی این کشور قرار گرفته است. در دیپلماسی باراک اوباما، اولویت با گفتوگو است. مذاکره با تهران بر سر برنامه اتمیاش، مذاکره با کوبا و در نهایت باز شدن سفارتخانههای دو کشور پس از نیم قرن موجب شده است تا نسبت به احیای این مذاکرات خوشبین بود. در این راستا باید پرسید: آیا توافق با طالبان سهگانه باراک اوباما را تکمیل خواهد کرد.
ارسال نظر