گپی با محمدمهدیسمتی استاد مطالعات فرهنگیدرباره تفاوتهای کافهنشینی در ایران و آمریکا
از کافههای وطنی تا کافیشاپهای ینگه دنیا
شایان ربیعی
دکتر محمدمهدی سمتی استاد دانشگاه ایلینویز در آمریکا است. بیش از سه دهه است که ساکن آنجاست و مطالعات فرهنگی و ارتباطات درس میدهد. او به ویژه در یک دهه اخیر، هر از چندگاهی به ایران برگشته و در جمعهای دانشگاهی و دانشجویی حضور داشته است.
سمتی چند روزی است که در ایران است و همین موضوع، خبر خوبی بود تا در یک فرصت هرچند کوتاه، با او درباره کافهنشینی ایرانی و آمریکایی گپی بزنیم. از دکتر سمتی چهار کتاب و دهها مقاله علمی در حوزه ارتباطات به زبان انگلیسی منتشر شده است. از این مجموعه کتاب «عصر سیانان وهالیوود» با ترجمه نرجس خاتون براهویی و با مقدمه دکتر حسین بشیریه توسط نشر نی در ایران هم منتشر شده.
دکتر محمدمهدی سمتی استاد دانشگاه ایلینویز در آمریکا است. بیش از سه دهه است که ساکن آنجاست و مطالعات فرهنگی و ارتباطات درس میدهد. او به ویژه در یک دهه اخیر، هر از چندگاهی به ایران برگشته و در جمعهای دانشگاهی و دانشجویی حضور داشته است.
سمتی چند روزی است که در ایران است و همین موضوع، خبر خوبی بود تا در یک فرصت هرچند کوتاه، با او درباره کافهنشینی ایرانی و آمریکایی گپی بزنیم. از دکتر سمتی چهار کتاب و دهها مقاله علمی در حوزه ارتباطات به زبان انگلیسی منتشر شده است. از این مجموعه کتاب «عصر سیانان وهالیوود» با ترجمه نرجس خاتون براهویی و با مقدمه دکتر حسین بشیریه توسط نشر نی در ایران هم منتشر شده.
شایان ربیعی
دکتر محمدمهدی سمتی استاد دانشگاه ایلینویز در آمریکا است. بیش از سه دهه است که ساکن آنجاست و مطالعات فرهنگی و ارتباطات درس میدهد. او به ویژه در یک دهه اخیر، هر از چندگاهی به ایران برگشته و در جمعهای دانشگاهی و دانشجویی حضور داشته است.
سمتی چند روزی است که در ایران است و همین موضوع، خبر خوبی بود تا در یک فرصت هرچند کوتاه، با او درباره کافهنشینی ایرانی و آمریکایی گپی بزنیم. از دکتر سمتی چهار کتاب و دهها مقاله علمی در حوزه ارتباطات به زبان انگلیسی منتشر شده است. از این مجموعه کتاب «عصر سیانان وهالیوود» با ترجمه نرجس خاتون براهویی و با مقدمه دکتر حسین بشیریه توسط نشر نی در ایران هم منتشر شده. دکتر سمتی همچنین کتابی در مورد رسانه، فرهنگ و جامعه در ایران دارد که به زبان فارسی منتشر نشده است. گفتوگوی زیر بیشتر درباره تفاوتهایی است که میان کافهنشینی در ایران و در آمریکا وجود دارد. روایتی که دکتر از کافی شاپهای آمریکایی در این گفتوگو ارائه میکند، روایتی غریبه با کافههای ایرانی است؛ به گونهای که شاید بتوان دو گونه کافهنشینی ایرانی و آمریکایی را در دو سوی یک طیف قرار داد.
میخواستم برای شروع یک نمای کلی از وضعیت کافیشاپها در آمریکا برایم بگویید، آنجا تعداد کافهها، نحوه خدماتدهی و ... چگونه است؟
تعداد کافهها در آمریکا بسیار زیاد است . یک جمله مشهوری در میان آمریکاییها میچرخد با این مضمون که سر هر چهار راه، چهارتا استارباکس هست. استار باکس یک کمپانی بزرگ مثل مک دونالد است که کارش تولید و فروش قهوه در کافی شاپهای خاص خودش است. این کمپانی به قدری در آمریکا گسترش پیدا کرده و به صورت زنجیرهای در نقاط مختلف شهرها شعبه باز کرده که میتوان گفت با حضور این کمپانی و قهوههای خاصی که ارائه میکند، مصرف نوع خاصی از قهوه که در استارباکس سرو میشود، ذائقه مردم را استاندارد و یکدست کرده است.
در واقع این استانداردسازی ذائقه که با استقبال بسیار وسیعی از سوی مردم همراه بوده، جدای از اینکه یک کارکرد تجاری و اقتصادی دارد و بالاخره حاصل یک تولید صنعتی است پیامدهایی هم داشته است. این کمپانی همچنان که گفتم مثل کمپانی مک دونالد توانسته است این اعتقاد را در مشتریانش ایجاد کند که آنها به هنگام سرو قهوه تنها قهوه را مصرف نمیکنند یا حتی میتوان گفت آنها قهوه را مصرف نمیکنند، آنها یک استاندارد را مصرف میکنند،یک استاندارد که همزمان در مکانهایی دیگر، دیگران هم آن را استفاده میکنند.
الان در آمریکا ذائقهها بسیار یکدست شده و مردم «هم ذائقه »شده اند.
علاوه بر این، کافی شاپها در آمریکا یک صفت ویژه دارند. آنها تبدیل به فضایی شده اند برای افرادی که میخواهند به کارهای خصوصی خود بپردازند. در واقع در همه استارباکسها وای فای مجانی هست، قهوه هست، مبلمان راحت هست و فضای آرام هست. بنابراین بسیاری از افراد ترجیح میدهند برای کارهای نوشتنی یا کتاب خواندن یا رسیدگی به برخی از امور کاری خود، در کافهها باشند.
در واقع یک خصلت پارادوکسیکال دارد، اینکه در یک مکان عمومی، شما به کارهای خصوصیتان بپردازید. البته در ادامه همین روند است که برخی معانی اجتماعی رفتارها تغییریافته یا تعمیق شده است. برای مثال اگر کسی در یک کافه برای مثال دارد کتابی میخواند یا مشغول کار کردن با لپتاپ یا گوشی است، معنیاش آن است که شما حتی اگر دوست او باشید اجازه ندارید خلوتش را به هم بریزید.
با توجه به برخی مشاهدات و نظر برخی کارشناسان اما کافهها در ایران بیشتر مکانهایی برای تفریح و دیدار دوستانه و ... است.
بله البته در آمریکا کمبود فضای عمومی و فضای تفریح نیست. در مرکز خرید، پارک، سینما و خانهها و... این امکان برای تفریح و... فراهم است. جالب این است که خود کمپانی هم فکر میکرد که با راهاندازی این کافی شاپها میتوان مردم را در فضایی برای رفتارهای گروهی و اجتماعی جمع کرد؛ اما اتفاقی که در کافی شاپهای آمریکایی افتاده این است که عموما مردم و بسیاری از دوستان خود من برای انجام کارهای خود به کافه میروند. در واقع استارباکس باعث شده که محل کار یا دفتر کار در آمریکا موبیلیتی پیدا کند، متحرک یا همراه باشد و آدم بتواند دفتر کارش را با خودش جابهجا کند. این اتفاق به قدری گسترده است که همانطور که گفتم سر هر چهار راه تعداد قابل توجهی از کافیشاپها دایر هستند.
بنابراین خیلی طبیعی است که وقتی به یک کافی شاپ در آمریکا سر میزنید،شمار زیادی از انسانهای تنها میبینید که سرشان به کار خودشان گرم است و کم میتوانید جمعهای دو نفره را پیدا کنید که در کافه نشسته باشند و گپ بزنند. خیلی از دانشجوها در کافهها درس میخوانند و خیلی از نویسندهها کتابهایشان را در کافی شاپها مینویسند. کسانی هم که کاری برای انجام در کافه نداشته باشند، با خودروهایشان بدون اینکه مجبور باشند از خودرو پیاده شوند، از پنجره کافیشاپها میتوانند سفارش خود را دریافت کنند و بروند.
جالب این است که در محیط کافهها کشیدن سیگار ممنوع است، اصولا در هیچ یک از محیطهای عمومی نمیتوان سیگار کشید. هیچ سرو صدایی نیست در حالی که عمدتا تصور ما ممکن است این باشد که کافه باید جای شلوغی باشد که گروههای مختلف دوستی در آنجا شکل گرفته است.
تحلیل شما از این شیوه مصرف کافیشاپها در آمریکا و ایران، چیست؟
بله، این رویه مدیریت کافی شاپها در آمریکا به واسطه حضور گسترده استارباکس، تغییراتی در مصرف قهوه به وجود آورده و این به نظرم یک تغییر اجتماعی است. همین که افراد کارهای شان را از محل کار به کافیشاپ آوردهاند یک تغییر اجتماعی است. آنجا یک فضای خصوصی برای کار ایجاد شده است. محیطی که ریلکس است و برخیها میگویند که فقط همانجا میتوانند کار کنند. البته خب باید به بافت فرهنگی هم توجه کرد. در اینجا فضای عمومی که بتوان کارهای خصوصی در آن انجام داد، کم است. مثلا در ایران امکانی برای بروز روابط دوستانه و خانوادگی در فضاهای عمومی عمدتا کمتر است.
در کافههای ایران صندلیها نزدیکترند. همه سیگار میکشند. وقتی منو را نگاه میکنید، داشتن اطلاعاتی درباره نام نوشابهها، قهوهها، فرهنگ و مصرف قهوه و... برای افراد حامل سرمایه اجتماعی است. در واقع چیزی که در کافههای ایرانی وجود دارد، عمدتا مصرف کافه است به جای مصرف قهوه. کافه به معنای فضای کافه. بنابراین همه چیز این فضا میتواند برای کسانی که به کافهها میروند جدیت و اهمیت داشته باشد؛ اما در کنار اینها باید گفت که برای عمده مشتریان کافهها در ایران هدف، باهم بودن است.
برای مثال و البته با لحاظ برخی تفاوتها، در آمریکا سینما برای نوجوانها مصرفی غیر از فیلم دیدن صرف دارد و عمدتا مصرف آن برای باهم بودن تین ایجرهاست. در واقع فضایی برای فرار کردن از اقتدار و هنجارهای حاکم بر زندگی افراد زیر هجده سال است؛ زیرا انسان در این سن معمولا هنجارگریزی دارد. آنها برای این که اوقاتی را به دور از هجمه اقتدار حاکم بگذرانند، به سینما میروند و به بیان دیگر سینما جذب بستر نوجوانها شده است نه اینکه نوجوانان جذب
بستر سینما شوند.
از این رو به نظرم بررسی وضعیت کافهنشینی در ایران از منظر روابط انسانی و از دریچه مفهوم «باهم بودن» قابل تحلیل است و بر همین اساس است که باید گفت، کافههای ایرانی بیشتر فضایشان را میفروشند، نه قهوه و در و دیوار و... را .
به همین مناسبت هم طبیعی است که مصرف کافه در ایران، اجتماعی اما میان فردی باشد. در آمریکا بسیار کم اتفاق میافتد که گروههای دو نفره یا سه نفره وارد کافه شوند. آنجا کافهها برای خلوت کردن است، در ایران برای با هم بودن.
دکتر محمدمهدی سمتی استاد دانشگاه ایلینویز در آمریکا است. بیش از سه دهه است که ساکن آنجاست و مطالعات فرهنگی و ارتباطات درس میدهد. او به ویژه در یک دهه اخیر، هر از چندگاهی به ایران برگشته و در جمعهای دانشگاهی و دانشجویی حضور داشته است.
سمتی چند روزی است که در ایران است و همین موضوع، خبر خوبی بود تا در یک فرصت هرچند کوتاه، با او درباره کافهنشینی ایرانی و آمریکایی گپی بزنیم. از دکتر سمتی چهار کتاب و دهها مقاله علمی در حوزه ارتباطات به زبان انگلیسی منتشر شده است. از این مجموعه کتاب «عصر سیانان وهالیوود» با ترجمه نرجس خاتون براهویی و با مقدمه دکتر حسین بشیریه توسط نشر نی در ایران هم منتشر شده. دکتر سمتی همچنین کتابی در مورد رسانه، فرهنگ و جامعه در ایران دارد که به زبان فارسی منتشر نشده است. گفتوگوی زیر بیشتر درباره تفاوتهایی است که میان کافهنشینی در ایران و در آمریکا وجود دارد. روایتی که دکتر از کافی شاپهای آمریکایی در این گفتوگو ارائه میکند، روایتی غریبه با کافههای ایرانی است؛ به گونهای که شاید بتوان دو گونه کافهنشینی ایرانی و آمریکایی را در دو سوی یک طیف قرار داد.
میخواستم برای شروع یک نمای کلی از وضعیت کافیشاپها در آمریکا برایم بگویید، آنجا تعداد کافهها، نحوه خدماتدهی و ... چگونه است؟
تعداد کافهها در آمریکا بسیار زیاد است . یک جمله مشهوری در میان آمریکاییها میچرخد با این مضمون که سر هر چهار راه، چهارتا استارباکس هست. استار باکس یک کمپانی بزرگ مثل مک دونالد است که کارش تولید و فروش قهوه در کافی شاپهای خاص خودش است. این کمپانی به قدری در آمریکا گسترش پیدا کرده و به صورت زنجیرهای در نقاط مختلف شهرها شعبه باز کرده که میتوان گفت با حضور این کمپانی و قهوههای خاصی که ارائه میکند، مصرف نوع خاصی از قهوه که در استارباکس سرو میشود، ذائقه مردم را استاندارد و یکدست کرده است.
در واقع این استانداردسازی ذائقه که با استقبال بسیار وسیعی از سوی مردم همراه بوده، جدای از اینکه یک کارکرد تجاری و اقتصادی دارد و بالاخره حاصل یک تولید صنعتی است پیامدهایی هم داشته است. این کمپانی همچنان که گفتم مثل کمپانی مک دونالد توانسته است این اعتقاد را در مشتریانش ایجاد کند که آنها به هنگام سرو قهوه تنها قهوه را مصرف نمیکنند یا حتی میتوان گفت آنها قهوه را مصرف نمیکنند، آنها یک استاندارد را مصرف میکنند،یک استاندارد که همزمان در مکانهایی دیگر، دیگران هم آن را استفاده میکنند.
الان در آمریکا ذائقهها بسیار یکدست شده و مردم «هم ذائقه »شده اند.
علاوه بر این، کافی شاپها در آمریکا یک صفت ویژه دارند. آنها تبدیل به فضایی شده اند برای افرادی که میخواهند به کارهای خصوصی خود بپردازند. در واقع در همه استارباکسها وای فای مجانی هست، قهوه هست، مبلمان راحت هست و فضای آرام هست. بنابراین بسیاری از افراد ترجیح میدهند برای کارهای نوشتنی یا کتاب خواندن یا رسیدگی به برخی از امور کاری خود، در کافهها باشند.
در واقع یک خصلت پارادوکسیکال دارد، اینکه در یک مکان عمومی، شما به کارهای خصوصیتان بپردازید. البته در ادامه همین روند است که برخی معانی اجتماعی رفتارها تغییریافته یا تعمیق شده است. برای مثال اگر کسی در یک کافه برای مثال دارد کتابی میخواند یا مشغول کار کردن با لپتاپ یا گوشی است، معنیاش آن است که شما حتی اگر دوست او باشید اجازه ندارید خلوتش را به هم بریزید.
با توجه به برخی مشاهدات و نظر برخی کارشناسان اما کافهها در ایران بیشتر مکانهایی برای تفریح و دیدار دوستانه و ... است.
بله البته در آمریکا کمبود فضای عمومی و فضای تفریح نیست. در مرکز خرید، پارک، سینما و خانهها و... این امکان برای تفریح و... فراهم است. جالب این است که خود کمپانی هم فکر میکرد که با راهاندازی این کافی شاپها میتوان مردم را در فضایی برای رفتارهای گروهی و اجتماعی جمع کرد؛ اما اتفاقی که در کافی شاپهای آمریکایی افتاده این است که عموما مردم و بسیاری از دوستان خود من برای انجام کارهای خود به کافه میروند. در واقع استارباکس باعث شده که محل کار یا دفتر کار در آمریکا موبیلیتی پیدا کند، متحرک یا همراه باشد و آدم بتواند دفتر کارش را با خودش جابهجا کند. این اتفاق به قدری گسترده است که همانطور که گفتم سر هر چهار راه تعداد قابل توجهی از کافیشاپها دایر هستند.
بنابراین خیلی طبیعی است که وقتی به یک کافی شاپ در آمریکا سر میزنید،شمار زیادی از انسانهای تنها میبینید که سرشان به کار خودشان گرم است و کم میتوانید جمعهای دو نفره را پیدا کنید که در کافه نشسته باشند و گپ بزنند. خیلی از دانشجوها در کافهها درس میخوانند و خیلی از نویسندهها کتابهایشان را در کافی شاپها مینویسند. کسانی هم که کاری برای انجام در کافه نداشته باشند، با خودروهایشان بدون اینکه مجبور باشند از خودرو پیاده شوند، از پنجره کافیشاپها میتوانند سفارش خود را دریافت کنند و بروند.
جالب این است که در محیط کافهها کشیدن سیگار ممنوع است، اصولا در هیچ یک از محیطهای عمومی نمیتوان سیگار کشید. هیچ سرو صدایی نیست در حالی که عمدتا تصور ما ممکن است این باشد که کافه باید جای شلوغی باشد که گروههای مختلف دوستی در آنجا شکل گرفته است.
تحلیل شما از این شیوه مصرف کافیشاپها در آمریکا و ایران، چیست؟
بله، این رویه مدیریت کافی شاپها در آمریکا به واسطه حضور گسترده استارباکس، تغییراتی در مصرف قهوه به وجود آورده و این به نظرم یک تغییر اجتماعی است. همین که افراد کارهای شان را از محل کار به کافیشاپ آوردهاند یک تغییر اجتماعی است. آنجا یک فضای خصوصی برای کار ایجاد شده است. محیطی که ریلکس است و برخیها میگویند که فقط همانجا میتوانند کار کنند. البته خب باید به بافت فرهنگی هم توجه کرد. در اینجا فضای عمومی که بتوان کارهای خصوصی در آن انجام داد، کم است. مثلا در ایران امکانی برای بروز روابط دوستانه و خانوادگی در فضاهای عمومی عمدتا کمتر است.
در کافههای ایران صندلیها نزدیکترند. همه سیگار میکشند. وقتی منو را نگاه میکنید، داشتن اطلاعاتی درباره نام نوشابهها، قهوهها، فرهنگ و مصرف قهوه و... برای افراد حامل سرمایه اجتماعی است. در واقع چیزی که در کافههای ایرانی وجود دارد، عمدتا مصرف کافه است به جای مصرف قهوه. کافه به معنای فضای کافه. بنابراین همه چیز این فضا میتواند برای کسانی که به کافهها میروند جدیت و اهمیت داشته باشد؛ اما در کنار اینها باید گفت که برای عمده مشتریان کافهها در ایران هدف، باهم بودن است.
برای مثال و البته با لحاظ برخی تفاوتها، در آمریکا سینما برای نوجوانها مصرفی غیر از فیلم دیدن صرف دارد و عمدتا مصرف آن برای باهم بودن تین ایجرهاست. در واقع فضایی برای فرار کردن از اقتدار و هنجارهای حاکم بر زندگی افراد زیر هجده سال است؛ زیرا انسان در این سن معمولا هنجارگریزی دارد. آنها برای این که اوقاتی را به دور از هجمه اقتدار حاکم بگذرانند، به سینما میروند و به بیان دیگر سینما جذب بستر نوجوانها شده است نه اینکه نوجوانان جذب
بستر سینما شوند.
از این رو به نظرم بررسی وضعیت کافهنشینی در ایران از منظر روابط انسانی و از دریچه مفهوم «باهم بودن» قابل تحلیل است و بر همین اساس است که باید گفت، کافههای ایرانی بیشتر فضایشان را میفروشند، نه قهوه و در و دیوار و... را .
به همین مناسبت هم طبیعی است که مصرف کافه در ایران، اجتماعی اما میان فردی باشد. در آمریکا بسیار کم اتفاق میافتد که گروههای دو نفره یا سه نفره وارد کافه شوند. آنجا کافهها برای خلوت کردن است، در ایران برای با هم بودن.
ارسال نظر