شبکه‌های اجتماعی را باید زندگی کرد
شبکه‌های اجتماعی که این روزها به راحتی روی موبایل‌ها و تبلت‌ها قابل دسترسی هستند، اگرچه با به ارمغان آوردن امکانات جدید و بالا بردن سرعت برقراری ارتباط کاربران زیادی را به خود جذب کرده‌اند، اما در عین حال سوال‌هایی را نیز با خود به همراه آورده‌اند. سوال‌هایی که بیشتر با نگاه به واکنش‌های منفی به این شبکه‌ها ایجاد می‌شود. برای مثال اگرچه شبکه‌های اجتماعی، خصوصا آنها که روی تلفن‌های همراه نصب هستند سرعت ارتباط میان افراد (که می‌تواند شامل اعضای یک خانواده نیز شود) را زیاد کرده‌اند، اما چرا مدام گفته می‌شود این شبکه باعث از هم گسستگی در میان خانواده‌ها شده و افراد را درونگرا می‌کند؟ آیا این نتیجه‌گیری از شبکه‌های اجتماعی درست است؟ اگر چنین تاثیری از سوی شبکه‌های اجتماعی بیان می‌شود بر‌اساس کدام تحقیق و پژوهش است؟ سوالاتی از این دست باعث شد با اصغر مهاجر، جامعه‌شناس به گفت‌وگو بنشینیم. از نگاه این جامعه شناس چنانچه دانش کافی برای برخورد با شبکه‌های اجتماعی وجود داشته باشد، می‌توان از این شبکه‌ها بهره‌های اجتماعی و اقتصادی فراوان برد، در غیر این صورت وجوه منفی پیدا و پنهان آن بر وجوه مثبت آن غلبه خواهد کرد. او عقیده دارد شبکه‌های اجتماعی چیزی فراتر از برقراری ارتباط را به ارمغان آورده‌اند و نوعی زندگی هستند که باید آن را درک کرد. از نگاه شما دلیل اصلی علاقه‌مندی و دنباله‌روی گروه‌های مختلف اجتماعی از شبکه‌های اجتماعی چیست و چرا در این میان برخی دستگاه‌های دولتی تلاش دارند با منفی جلوه دادن این شبکه‌ها به مردم نسبت به استفاده این شبکه‌ها هشدار دهند؟ هشدارهایی که به نظر می‌رسد چندان کارساز هم نیستند، زیرا بیشتر شاهد پیروی مردم از این شبکه‌ها هستیم تا دوری کردن از آنها. به نظر می‌رسد نگاه منتقدانه‌ای که در حال حاضر به شبکه‌های اجتماعی موبایلی وجود دارد تا حدودی اشتباه است زیرا این شبکه‌ها را بیشتر از زاویه ارتباطات بررسی می‌کنند و این‌طور تصور می‌شود که اینها ابزارهای ارتباطی هستند که نوع جدیدی از ارتباط را برقرار می‌کنند که خب می‌تواند ویژگی‌های خودش را داشته باشد. اما این تمام ماجرا نیست زیرا اتفاقی که در این شبکه‌های اجتماعی در حال رخ دادن است چیزی فراتر از ارتباط برقرار کردن است، در اینجا بحث یک زندگی اجتماعی است که شکل و سبک آن متفاوت از سبک‌های زندگی است که در سالیان گذشته داشته‌ایم که خب حالا ارتباطات هم می‌توانسته بخشی از آن باشد. این سبک زندگی که الان از آن سخن گفته می‌شود در واقع باز می‌گردد به یک چرخه فرهنگی جدید یا بهتر بگوییم یک نوزایی جدید که در دنیا اتفاق افتاده و مدتی است وارد کشور ما نیز شده و با سرعتی زیاد در کلانشهرها فراگیر شده و شهرهای کوچک را نیز با سرعتی کمتر درنوردیده است. این رنسانس فرهنگی که ما شاهد آن هستیم محور اصلی‌اش مصرف‌گرایی با چرخشی به سمت کالاهای فرهنگی است. پرچمداران این کالاها هم جوانان و نوجوانان و خانم‌ها، البته بیشتر خانم‌های جوان هستند. این کالاهای فرهنگی که شکلی جدید و رنگ و بویی متفاوت از دیگر کالاها دارند، بیشتر متمرکز بر کالاهای دیجیتالی هستند، البته شکل‌های دیگری هم دارد مثلا کافی‌شاپ‌ها. حال این کالایی که به آن اشاره شد یکی از مقصدهای عمده‌اش دنیای سایبر و کالاهای مرتبط با آن است که سودآوری بسیار زیادی هم دارد، مانند گوشی‌های تلفن همراه، اپلیکیشن‌ها، تبلت‌ها و لپ‌تاپ‌‌ها. مشاهده می‌شود که بخش عمده جامعه نیز مصرف‌کننده آن هستند، بنابراین اگر این رنسانس فرهنگی را در نظر بگیریم که زندگی جدیدی را در مسیر شبکه‌های اجتماعی موبایلی محور قرار می‌دهد، پاسخ این پرسش که آیا مردم به این شبکه‌ها علاقه‌مندند بروز پیدا می‌کند و باید گفت بله، مردم نه تنها به این شبکه‌های اجتماعی موبایلی علاقه‌مند شده‌اند بلکه این شبکه‌ها زندگی‌شان شده است و اگر گروهی یا فردی زندگیش این باشد طبیعتا به طرف آن می‌رود. بنابراین باید چطور با این شبکه‌ها برخورد کرد؟ آیا اصولا این شبکه‌ها با توصیفاتی که شما از تجاری بودن آنها ارائه کردید می‌توانند مفید باشند؟ همان‌طور که گفتم شبکه‌های اجتماعی موبایلی نوعی زندگی اجتماعی است و نمی‌توان با آن مخالفت یا موافقت کرد یا گفت درست است یا غلط، یعنی من جامعه‌شناس نمی‌توانم آن را قضاوت کنم اما مهم‌ترین کار در تعامل با این زندگی این است که چشم‌هایمان را بشوییم و جور دیگر ببینیم و جهت‌گیری منفی افراطی یا مثبت افراطی نسبت به آنها نداشته باشیم. به نظر می‌رسد باید موضوعی مانند شبکه‌های اجتماعی موبایلی را به‌عنوان یک واقعیت بپذیریم و آن را پایش کنیم. نکته دیگر این است که ما آگاهی‌های کمی نسبت به این سبک زندگی داریم، حتی گروه‌های فرهنگی ما نیز اطلاع کمی از این سبک دارند. نکته دیگر انجام کار پژوهشی بیشتر و بهتر در این زمینه است که بار آن بر دوش دانشگاهیان و روشنفکران است زیرا تا کنون تحقیق درخوری در این زمینه انجام نشده است. نکته دیگر این است که رویکردهای مثبت این جریان را نیز بررسی کنیم زیرا این شبکه‌ها هم این امکان را دارند که کیفیت زندگی را بالا ببرند و هم اینکه چرخ‌های اقتصاد را بچرخانند. در واقع آگاه نبودن ما به ابعاد این زندگی جدید می‌تواند آن را به یک عنصر منفی تبدیل کند درست مثل هر ابزار دیگری. به هرحال این سبک زندگی یک واقعیت است و نمی‌توان با واقعیت مبارزه کرد زیرا مبارزه با واقعیت و حقیقت به معنای از دست رفتن هزینه‌هاست. کاری که می‌توان حالا انجام داد تلاش برای یک جامعه‌پذیری صحیح در این زندگی جدید است. اما با توجه به قدرتی که این شبکه‌ها دارند به نظر می‌رسد آن جامعه‌پذیری که مد نظر این شبکه‌هاست، اتفاق خواهد افتاد. شبکه‌های اجتماعی موبایلی جامعه را به تصرف خود درآورده‌اند، بله این درست است و شکی در آن نیست حتی هرازچندگاهی که رسانه‌های رسمی تلاش می‌کنند در مقابل این سبک جدید ایستادگی کنند در نهایت مجبور به تسلیم می‌شوند پس این نشان می‌دهد که قدرت شبکه‌های اجتماعی موبایلی زیاد و فراگیر است و آنجا که اراده کند می‌تواند قدرتش را اعمال کند، در نهایت مثبت یا منفی بودن این سبک از زندگی اصلا قابل قضاوت نیست زیرا به تعداد گروه‌های اجتماعی و متناسب با نظام‌های ارزشی این گروه‌ها نگرش نسبت به این شبکه‌ها و سبک جدید وجود دارد که جامعه‌پذیری‌ها هم بر اساس این نگاه‌ها شکل می‌گیرد. اگر بخواهیم تاثیرات مثبت این زندگی جدید را در نظر بگیریم، به کجا می‌رسیم؟ چیزی که به نظر می‌رسد این است که این سبک جدید از زندگی فضا را به سمت مشارکت می‌برد، به سمت دموکراتیزه کردن می‌برد چون نوعی از زندگی است که سلطه تریبون‌های یک‌طرفه را از بین می‌برد و ممکن است آزادی‌های جدید یا نظام ارزشی جدیدی را نیز تعریف کند به این ترتیب مشاهده می‌شود که شاهراه جدیدی از توسعه و زندگی مطرح است و حتما الگوی از مرکز به پیرامون یا از بالا به پایین در این سبک تغییر خواهد کرد، در واقع این احتمال خیلی زیاد است هرچند ممکن است در ابتدای امر چندان دیده نشود زیرا امر فرهنگی زمانبر است. ممکن است گروه‌های کوچک که تحت عنوان گروه‌های موبایلی شکل گرفته‌اند در شکل دادن به برخی جریان‌ها تاثیرگذار شوند برای مثال در ماجرای فوت مرتضی پاشایی شاهد یک هماهنگی بودیم که طرفداران او در تهران و شهرستان‌ها در یک زمان برای او شمع روشن کرده بودند خب این معنایی ندارد جز مشارکت و در اینجاست که تمایل گروه‌های کوچک برای مشارکت و حتی تعیین جهت برای سیاست‌گذاران زیاد می‌شود. بنابراین اگر می‌توان دید که هرچند این شبکه‌ها کارکردهای مثبت و منفی پنهان و آشکار فراوان دارند اما در نهایت کارکردهای مثبت می‌توانند بار بیشتری هم داشته باشند. بنابراین یکی از کارکردهای مثبت آنکه میوه بسیار شیرینی هم هست می‌تواند باز کردن جامعه باشد که یکی از آرزوهای جوامع انسانی نیز هست. اما آیا این شبکه‌ها منجر به نوعی بی‌تفاوتی و کرختی در میان اعضای یک جامعه نمی‌شوند؟ به این معنا که واکنش افراد به پست‌هایی که در فضای مجازی از خود به جا می‌گذارند محدود می‌شود و آنها در عالم واقع برای تغییر اقدام نخواهند کرد. برای مثال خود من در گروه‌های وایبری شاهد اعتراض‌های فراوان نسبت به موضوعات روز و حتی راهپیمایی‌های وایبری بوده‌ام! اعتراض‌هایی که هیچ‌گاه نمود خارجی پیدا نکردند. ببینید دنیای ما، زندگی ما چیزی جز معامله نمادها نیست، برای مثال با جابه‌جایی چند نماد و چند کد میلیون‌ها پول از حسابی به حساب دیگر جابه‌جا می‌شود بدون اینکه در عالم واقع اتفاقی افتاده باشد. واقعیت چیزی جز نماد نیست و انسان‌ها در حال مبادله نماد هستند. در شبکه‌های اجتماعی نیز همین اتفاق رخ می‌دهد یعنی افراد در شبکه‌های اجتماعی مدام در حال جابجایی نمادها هستند پس زندگی دارد اتفاق می‌افتد پس چون این اتفاق واقعی است تاثیر واقعی هم خواهد داشت. شما تمام شکوه و عظمت یک مملکت را در پرچم آن به‌عنوان یک نماد منعکس می‌کنید پس می‌توان گفت این دنیایی که به آن مجازی می‌گویید بازار پررونقی برای مبادله نمادهاست بنابراین واقعی است و از این جهت بود که گفتم یک سبک زندگی است نه صرفا یک وسیله ارتباطی اما اینکه بخواهد نمود خارجی پیدا کند، زمانبر خواهد بود. فکر می‌کنید افراد در این فضا و این سبک از زندگی آنطور که شما می‌گویید، خود واقعی‌شان را بروز می‌دهند یا خود دیگری را به نمایش می‌گذارند؟ مگر افراد در زندگی واقعی خود واقعی‌شان را نشان می‌دهند که حالا در دنیای سایبر بگوییم خود واقعی‌شان را نشان می‌دهند یا خود غیرواقعی؟ همه انسان‌ها در زندگی‌شان یک جلوی صحنه و یک پشت صحنه دارند که ممکن است متناسب با هر فضایی از آن استفاده کنند در واقع افراد چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند. اینکه گفته می‌شود شبکه‌های اجتماعی می‌توانند روابط افراد و اعضای خانواده را تحت تاثیر خود قرار دهند و آن را سست کنند تا چه میزان بر تحقیقات علمی مبتنی است؟ می‌توان گفت تا کنون تحقیق یا پژوهشی عمیق در این زمینه انجام نشده است. بررسی شبکه‌های اجتماعی، تاثیر آنها بر افراد و خانواده‌ها که این روزها بسیار بر آن تاکید می‌شود و گفته می‌شود باعث دوری افراد از یکدیگر شده است نیاز به مطالعه دقیق و عمیق دارد. اصلا باید دید دلایل و علت‌های واقعی دور افتادن اعضای یک خانواده از یکدیگر چیست؟ خانواده‌ای که با ورود تلویزیون یا شبکه‌های اجتماعی از هم می‌پاشد حتما مشکلی داشته و دارای پایه‌هایی پوسیده بوده. به هر حال باید تغییر شکل خانواده از خانواده‌های کشاورزی گسترده به خانواده‌های هسته‌ای را نیز در نظر داشت. اتفاقا وایبری که تلفن زدن و ارتباط برقرار کردن را آنقدر راحت کرده اصولا باید رشته ارتباطات را در خانواده قوی‌تر کند زیرا بسیار در دسترس است، بنابراین بررسی این شبکه‌ها نیاز به تحقیق و پژوهش فراوان دارد و نمی‌توان آن را قضاوت کرد زیرا بدون پژوهش بر بلندگوی نقد نشستن نشانه فرزانگی نیست.