کاریکاتورهای برتر کنکور
یاسر میرزایی دبیر گروه اندیشه اقتصاد ysrmrz.sut@gmail.com به باور من کنکور امروز گرفتار یک قفل شده که این قفل‌شدگی را جامعه‌ ما پذیرفته است، هر چند تلاش جدی اجتماعی برای باز کردن آن نمی‌کند. البته مسوولان عمدتا دولتی، در سال‌های اخیر تلاش‌هایی برای باز کردن این قفل کرده‌اند؛ اما به باور من این تلاش‌ها بی‌نتیجه بوده است. حداقل اینکه هنوز ما کنکور ورود به کارشناسی داریم و علاوه بر آن کنکور ورود به کارشناسی ارشد و دکترا نیز هر سال شبیه‌تر به کنکور ورود به کارشناسی می‌شود. اما چرا کلیدهای پیشنهادی، قفل کنکور را باز نمی‌کند؟ گوشزد کردن یک اصل تحقیقی می‌‌تواند ذهن‌ها را روشن کند: برای حل هر مساله‌ای اول باید علت‌ها و معلول‌های مساله را مشخص کرد. درباره کنکور باید از خود پرسید: قرار بود این آزمون در نظام آموزشی ما چه کند؟ و فورا ادامه داد: قرار بود نظام آموزشی ما چه کند؟ و کمی فراتر رفت: نظام آموزشی، خود درون چه نظام بزرگ‌تری قرار دارد و آن نظام بزرگ‌تر چه اهدافی دارد و چطور کار می‌کند؟ این‌ پرسش‌ها اگر به دقت پرسیده شود، تازه می‌تواند علت‌ها و معلول‌ها را مشخص کند. پایبندی به خِرَد می‌گوید لطفا تا این مساله را نفهمیده‌اید، دست به ساختار کنکور نزنید! اگر کل ساختار جامعه را همچون یک بازار ببینیم، نظام آموزشی قرار است نیروی کار این بازار را تامین کند. تامین کردن در اینجا دو مؤلفه مهم دارد: شکوفا کردن و تربیت استعدادهای هر فرد یعنی ماهر کردن هر فرد در حوزه‌ای که استعدادهای او متناسب با آن است و رتبه‌بندی مناسب افراد آنچنان که تقاضاکنندگان نیروی کار بتوانند بر اساس نیازشان با صرف کمترین هزینه زمانی نیروی مورد نیازشان را جذب کنند. قبل از اینکه زنجیره علت و معلولی را پی بگیریم و حلقه‌های شکسته را پیدا کنیم، بهتر است توضیحی در مورد معنای «نیروی کار» بدهم تا جلوی تفسیرهای مخرب را بگیرم. نیروی کار فقط منحصر به کارگر صنعتی یا چیزی نزدیک به آن نمی‌شود. یک نقاش، یک معلم، یک خواننده، یک بازیگر و یک نویسنده، همگی نیروی کار برای بازارهای خود هستند. وقتی می‌گویم نیروی کار، منظورم کسی است که در هر فعالیت مورد نیاز اجتماع شراکت دارد. وقتی پای سخن کسانی می‌نشینیم که نسبت به کنکور و ساختار آموزشی پیش و پس از آن ایراد وارد می‌کنند، می‌بینیم که عمده نقد آنها به مولفه اول مورد اشاره ما، مربوط می‌شود. اکثرا می‌گویند این ساختار آموزشی، محصولاتی یک‌بعدی و مکانیکی تربیت می‌کند و به همه استعدادها و مهارت‌ها و همچنین به تکثر طبیعت آدمی توجه نمی‌کند. این نقد هر چند بجا است اما چون ارتباط ارگانیک با بخش تقاضاکننده بازار جامعه برقرار نمی‌کند، نمی‌تواند درک کند که ایراد کار از کجا است. در ‌واقع این نقد می‌فهمد که ایرادی وجود دارد و اتفاقا به شواهد این ایراد به درستی اشاره می‌کند، اما علت‌یابی صحیحی صورت نمی‌دهد و از این‌رو نمی‌تواند مساله را حل کند. pic1 مؤلفه‌ای که به‌ آن کمتر توجه می‌شود، توان رتبه‌بندی ساختار آموزشی است. ساختار آموزشی ما یک کار مهم انجام می‌دهد و آن اینکه یک لیست رتبه‌بندی شده از نیروی کار تحویل بخش تقاضاکننده نیروی کار می‌دهد. تقاضاکنندگان نیروی کار به این لیست اعتماد می‌کنند چون فرصت و سرمایه لازم برای ریسک کردن ندارند. شمای کارفرما وقتی با یک دانشجوی فارغ‌التحصیل از یک دانشگاه مشهور و با معدل بالای ۱۵ مواجه می‌شوید، یعنی با کسی مواجه هستید که طبق رتبه‌بندی ساختار آموزشی کشور وضعیت خوبی دارد و بنابراین او را به کسی که رتبه پایین‌تری دارد ترجیح می‌دهید. تقاضاکننده نیروی کار البته اطلاع دقیقی از اینکه این رتبه‌بندی دقیقا چه مهارت‌هایی را رتبه‌بندی کرده است، ندارد. او کم و بیش شنیده است که ساختار آموزشی تک‌بعدی عمل می‌کند و فرد فارغ‌التحصیل آن در زمینه‌های کمی ماهر است، اما دقیقا اطلاع ندارد که رتبه‌بندی مورد استناد او نشانگر توانایی فارغ‌التحصیل در چیست؛ اما چون هیچ رتبه‌بندی دیگری وجود ندارد، ناچار به تنها رتبه‌بندی موجود و معتبر در کشور اعتماد می‌کند. کسی که رتبه خوبی در کنکور سراسری دارد، یعنی قدرت تست‌زنی خوبی را در دروسی خاص دارد، مثلا هیچ معلوم نیست که کار با کامپیوتر او چگونه است یا توانایی نوشتاری او چقدر است یا اصلا خط خوبی دارد یا خیر. این در حالی است که بخش تقاضاکننده نیروی کار اتفاقا به همه مهارت‌هایی که نام بردم، نیاز جدی دارد. pic2 بگذارید مساله را یک بار دیگر صورت‌بندی کنیم: کنکور (و کل ساختار رتبه‌بندی آموزشی کشور) یک مزیت بزرگ دارد و آن اینکه رتبه‌بندی عینی و مشت‌پرکنی ارائه می‌دهد؛ آن‌قدر عینی که هیچ رقیبی از این جهت ندارد؛ این رتبه‌بندی نیاز ضروری و فوری بخش تقاضاکننده نیروی کار جامعه است. کنکور، اما رتبه‌بندی‌ای ارائه می‌کند که جامع استعدادها نیست؛ نه فقط جامع نیست که بسیاری از استعدادها را نادیده می‌گیرد. حال مساله اینطور حل می‌شود: باید نظام رتبه‌بندی‌ای را جایگزین کنکور (و کل نظام ارزش‌یابی آموزشی) کرد که اولا نتایجی همان‌قدر عینی که کنکور دارد، ارائه دهد و دوما طیف بیشتری از استعدادها و مهارت‌ها را پوشش دهد. راه‌حل پیشنهادی، غایت کار را مشخص کرده است، اما مسیر همچنان نامشخص است. در واقع بخشی از ادعای کسانی که دعوت به حذف کنکور و استقرار ارزشیابی کیفی در طول سالیان متمادی تحصیل می‌کنند، رسیدن به همین غایت است (با تاکید بر جامع‌ بودن مهارت‌ها و غفلت از عینی‌ بودن رتبه‌بندی‌ها)، اما چرا مسیر پیشنهادی آنها کار نمی‌کند یا مشکوک به کار کردن است؟ به نظر من به این علت ویژه که آنها از ساختار عرضه و تقاضای پشت ماجرای آموزشی غافل‌اند. آنها متوجه شده‌اند که تربیت‌شدگان این نظام، کاریکاتوری‌اند، اما غافل‌اند از اینکه چه کسی هیبت نهایی آنها را باید مشخص کند. به نظرم اولین گام باید این باشد که نیازهای بازار کار در ایران سنجیده شود. در پس آن، طراحی نظام pic3سنجشی که بتواند مهارت‌های منطبق بر آن نیازها را رتبه‌بندی کند و آزمایش آن در دامنه‌های کوچک و رفع نواقص می‌تواند، مسیری بلندمدت برای حل معضل کنکور باشد.