در گفتوگو با یک کارشناس عرصه هنر مطرح شد
چرا هنرمندان در سراسر دنیا فقیرند؟
حمیدرضا شش جوانی متولد ۱۳۵۴ است. لیسانس و فوقلیسانس جامعهشناسی را در ایران گرفته و بخشی از تحصیلات دکتریاش را در رشته کارآفرینی فرهنگی (با تکیه بر اقتصاد هنر) در سوئیس گذرانده است. وی هماکنون در دانشگاه هنر اصفهان و دانشگاه بینالمللی امام رضا(ع)، اقتصاد هنر تدریس میکند. وی ترجمه و تالیف چند کتاب در زمینههای کارآفرینی و اقتصاد هنر در کارنامه خود دارد که از آن میان میتوان به این کتاب ها اشاره کرد: ۱- کارآفرینی و سرمایه اجتماعی، نوشته فیلیپ کیم و هووارد آلدریچ مرکز کارآفرینی دانشگاه اصفهان، ۱۳۸۵، ۲- کارآفرینی در عمل، نوشته مری کالتر، انتشارات تحقیقات نظری، ۱۳۸۶، ۳- کارآفرینی فرهنگی و اقتصاد هنر، حوزه هنری اصفهان ۱۳۹۱، ۴- درآمدی بر اقتصاد استثنایی هنر؛ چرا هنرمندان فقیرند، نوشته هانس ابینگ، دانشگاه هنر اصفهان ۱۳۹۲، ۵- کارآفرینی هنر و توسعه اقتصادی، نوشته رونی جی فیلیپس،در دست چاپ.
حمیدرضا شش جوانی متولد ۱۳۵۴ است. لیسانس و فوقلیسانس جامعهشناسی را در ایران گرفته و بخشی از تحصیلات دکتریاش را در رشته کارآفرینی فرهنگی (با تکیه بر اقتصاد هنر) در سوئیس گذرانده است. وی هماکنون در دانشگاه هنر اصفهان و دانشگاه بینالمللی امام رضا(ع)، اقتصاد هنر تدریس میکند.وی ترجمه و تالیف چند کتاب در زمینههای کارآفرینی و اقتصاد هنر در کارنامه خود دارد که از آن میان میتوان به این کتاب ها اشاره کرد: ۱- کارآفرینی و سرمایه اجتماعی، نوشته فیلیپ کیم و هووارد آلدریچ مرکز کارآفرینی دانشگاه اصفهان، ۱۳۸۵، ۲- کارآفرینی در عمل، نوشته مری کالتر، انتشارات تحقیقات نظری، ۱۳۸۶، ۳- کارآفرینی فرهنگی و اقتصاد هنر، حوزه هنری اصفهان ۱۳۹۱، ۴- درآمدی بر اقتصاد استثنایی هنر؛ چرا هنرمندان فقیرند، نوشته هانس ابینگ، دانشگاه هنر اصفهان ۱۳۹۲، ۵- کارآفرینی هنر و توسعه اقتصادی، نوشته رونی جی فیلیپس،در دست چاپ.
بیشتر هنرمندان فقیر هستند با این همه هر روز تعداد زیادی از جوانان به دانشگاههای هنری وارد میشوند و از سویی بسیاری از ما لمس کرده یا دیدهایم که هنرمندان برای گذران زندگی خود دست به کارهای دوم و سوم میزنند و حاضر نیستند هنر خویش را با پول و سرمایه مقایسه کنند. آنان همینکه با دنیای مقدس هنر زندگی میکنند و عشق میورزند گویی سرشار از رضایت و شادی درونی میشوند ولی زندگی اجتماعی و واقعی بدون قدرت اقتصادی امکانپذیر نیست.
هنرمند و اهل اقتصاد یا تحلیلگر اجتماعی میتواند با خواندن کتاب هنرمندان چرا فقیر هستند به پاسخ بسیاری از پرسشهای خود دست پیدا کند. کتاب با زبانی روان با بهرهگیری از ادبیات داستانی و روایی و همراه با مصادیق جدی علوم اقتصاد و جامعهشناسی به نگارش درآمده است.کتاب یک درسنامه خوب برای دانشجویان علاقهمند به هنر و اقتصاد نیز به حساب میآید. ضعف منابع فارسی در حوزه اقتصاد هنر و ترجمه روان و یکدست حمیدرضا شش جوانی، این کتاب را جذاب کرده است. در گام نخست از این مترجم که مدرس این درس در دانشگاه هنر اصفهان نیز هست خواستیم تا پرسشهای کلیدی را که کتاب به دنبال انتقال پاسخ آنها به مخاطب است برایمان توضیح دهد.
چه شد که کتاب «چرا هنرمندان فقیرند؟» را ترجمه کردید؟ نویسنده را از کجا میشناختید و این کار از کجا شروع شد؟
در سال ۱۳۸۷ پژوهشی برای وزارت علوم انجام میدادم درباره راهکارهای رونق فروش محصولات هنری، منابع را که نگاه میکردم از چند موضع متفاوت به همین کتاب رسیدم.بیشتر منابع درجه یک دانشگاهی در اروپا به این کتاب ارجاع داده بودند، آقای غلامحسین مردانیان مسوول خانه ادبیات حوزه هنری بودند، مرا تشویق کردند که کتاب را با هزینه حوزه هنری اصفهان ترجمه کنم. کار سال ۸۹ آماده شد، برای انتشارات فرهنگستان هنر و سوره مهر فرستادم و هر دو جا با چاپ کتاب موافقت کردند، اما حوزه هنری بیهیچ دلیل و به صرف آشفتگی اداری کار را آنقدر به تعویق انداخت تا در پایان سال ۹۱ دانشگاه هنر آن را در ۵۰۰ نسخه منتشر کرد. در سال ۹۲ یک بار دیگر با همان تیراژ تجدید چاپ شد و باز هم تمام شد. به خاطر گرفتن اجازه ترجمه کتاب با نویسنده آشنا شدم و دوستی ما همچنان ادامه دارد.
ویژگیهای خاص این مولف چه کمکی در دقت، صحت و در عین حال دلنشین بودن کتاب داشته است؟
ابینگ آدم بسیار باهوشی است. هم دانشآموخته اقتصاد و هم نقاش و عکاس است، از این گذشته از نظر آکادمیک هم بسیار دقیق است و شیوهای که بهکار میگیرد نوعی قومشناسی تجربی با رویکرد تفسیری در اقتصاد بهشمار میرود.
کتاب در هر فصل با استفاده از یک موقعیت داستانوار که حاصل تجربههای شخصی اوست شروع میشود و تمام فصل در واقع بسط و شرح نظری همین موقعیت با استفاده از الگوهای اقتصاد هنر است. این شیوه ساماندهی به کتاب و اینکه سعی کرده چالشهای هر دو طرف اقتصادی و هنری را به شیوهای روان مطرح کند کتاب را خواندنی کرده است.
این کتاب از نگاه نویسنده برای چه کسانی نوشته شده است؟ آیا مخاطبان کتاب اصلی، در جامعه ایران نیز میتوانند مخاطب اثر واقع شوند؟
ابینگ در مقدمهاش به روشنی آورده است که کتاب برای هنرمندان، مدیران هنری، اقتصاددانان علاقهمند به فرهنگ، دانشپژوهان علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی نوشته شده است. بله همینها میتوانند مخاطب کتاب در ایران هم باشند. با توجه به فرآیند جهانی شدن و تسلط الگوهای گفتمانی همهگیر در بخش هنر، خیلی از الگوهایی که در این کتاب آمده بهکار خوانندگان ایرانی هم میآید.
روش نویسنده در مباحث این کتاب چگونه بوده و زبان و ادبیات او تا چه اندازه متناسب با موضوع بحث است؟
نویسنده میخواهد جهان هنری را از بالا و بدون هیچ غرضورزی ببیند هم از نگاه یک اقتصاددان و هم از نگاه یک هنرمند. به خاطر همین هم از اسطوره رومی یانوس استفاده میکند که دو چهره دارد یکی جلو و یکی در پشت سرش.
راستش همیشه فکر میکنم وقتی کسی توانایی شرح موضوعش را به زبانی ساده داشته باشد موضوعش را فهمیده و وقتی دارد با زبانی قلنبهسلمبه حرف میزند خودش هم نمیداند چه میخواهد بگوید. ابینگ خیلی روشن مینویسد، برای توضیح مفاهیم چند سویه اقتصاد هنر، روشش را میپسندم، رویه ماجرا کاملا ساده و قابل فهم است، اما زیرساختش چند وجهی و عمیق، باور کنید هر بار که کتاب را از نو میخوانم برای من چیزهای تازهتری دارد.
تعریف هنر چه تاثیری در فهم مخاطب از اقتصاد هنر دارد؟
فهم اقتصاد هنر، براساس تعریف اجتماعی «هر آنچه مردم به نظرشان هنر است» میسر است.
چگونه باورهای پایدار درباره هنر به اقتصاد هنر خاصیتی استثنایی بخشیده است؟
این درست در دنباله همان بحث قبلی معنادار میشود، تعریف اجتماعی هنر، متضمن فضاهای مفهومی در هم تنیدهای است که باورهای مشترک یا به قولی «فهم عامه» درخصوص هنر را تشکیل میدهند. یک سری از کتابهای درسی در اروپا با این هدف و شیوه نوشته میشوند که باورهای عامه درخصوص موضوعشان را ۱) مشخص و ۲) تصحیح کنند. به عبارت دیگر روشن کنند که به راستی چه چیزی در جریان است. ابینگ هم در این کتاب از همین روش استفاده میکند و توضیح میدهد اسطورهها و باورهای عامیانهای که درباره هنر هست موجب شده تا نتوان درباره اقتصاد هنر با همان شیوه جا افتاده اقتصاد معمول سخن گفت.
چرا اقتصاد در هنر پنهان و انکار میشود و حضور پول و سوداگری در هنر نمیتواند آشکار باشد؟
این هم یکی از باورهای جاافتاده در هنر است. فرقی هم ندارد در ایران باشد یا جای دیگر. هنر مقدس است و نباید به چیزی زمینی آلوده شود. پول مظهر آلودگی است. با دوز و کلک و ستمکاری به دست میآید اما هنر ماورایی و قدسی است به همین دلیل پول بهصورتی آشکار حتی در معاملات هنری طرح نمیشود و این زمینه بهرهکشی از هنرمند را فراهم میآورد. اساسا ساختار اجتماعی همین را میخواهد که بتواند از هنرمند به نفع قوام خودش استفاده کند.
آیا هر چه هنر وسیعتر باشد، میزان اهمیت بازار آن نیز بیشتر است؟
اگر منظورتان هنر عامهپسند و سهم این نوع هنر از بازار است باید بگویم بله. در واقع بازار هنر از نوع بازارهای «برنده صاحب همه چیز» است. یعنی تعداد اندکی از افراد هستند که درآمدهای بسیار بالا دارند. وقتی این رقمهایی را که در حراجیها جابهجا میشود در نظر آوریم تراکنش بزرگی است. اما مجموع تراکنشهای خرید و فروش آثار عامهپسند هم رقم بسیار بالایی خواهد بود. اینکه بازار هنر بیشتر نگاهش به سمت رقمهای کلان حراجیهاست خصلت بازار «برنده صاحب همه چیز» و جذابیت آن است.
اصولا چه معنایی از اقتصاد در ترکیب واژه «اقتصاد هنر» مد نظر است و این عبارت چه تفاوتهایی با تجارت و بازار دارد؟
اقتصاد هنر گرچه ترکیبی از دو واژه اقتصاد و هنر است اما به خودی خود واجد ارزش معناشناختی یگانهای است. خودش «یک چیزی» هست که نه اقتصاد است و نه هنر. تجارت در هنر ناظر به سویههای سودآور و شیوههای درآمدزایی به واسطه هنر است. فرق است میان علم «اقتصاد هنر» و «اعمال معطوف به کسب سود از طریق هنر». در اقتصاد هنر ساختارها و الگوهای کلی بحث میشود و در تجارت شیوههای عملی سوداندوزی.
چه نسبتی میان ارزش زیبایی شناختی و ارزش بازاری برای اثر هنری میتوان تعریف کرد و چرا هنرمندان از قبول ارتباط معنادار و مستقیم بین این دو ارزش سرباز میزنند؟
همیشه میان هنرمندان این بحث هست که بازار قادر به فهم ارزشهای زیباییشناختی آثار ما نیست و ارزش پولی مترتب بر آثارشان نشانگر ارزش واقعی آن آثار به حساب نمیآید. بازار کور و نافهم است و هنرمند محتاج مجبور به فروش اثر خویش. در واقع اقتصاددانان برای ارزشگذاری یک اثر تمایل به پرداخت پول برای آن اثر را محاسبه میکنند. البته شیوه این ارزشگذاری مانند کالاهای مصرفی در بازار نیست، چیزهای دیگری هم در میان است، ارزشهایی که مستقیما مربوط به خریدار اثر در بازار نیست. ارزشهای میراثی، آموزشی، پرستیژی، گزینشی و... که بحثهایی تخصصی است و مجال دیگری میطلبد.به هر روی اینکه هنرمند ارتباط میان این دو را نمیخواهد بپذیرد باز هم به باورهای جاافتاده و اسطورهای درخصوص هنر برمیگردد ابینگ آنها را در کتاب تحت عنوان اصول آورده که تعدادشان بیش از ۱۰۰ تا است. این موارد شبکه در هم تنیدهای را درست میکنند که عبور از آنها بهراحتی میسر نیست.
ارسال نظر