برندهای بزرگ در تبلیغات المپیک چه نکاتی را باید رعایت کنند؟
اسپانسرهایی که دلارهای خود را دور میریزند
مترجم: مریم رضایی
هنگام برگزاری مسابقات بزرگی مثل المپیک ۲۰۱۶، شرکتهای اسپانسر همواره امیدوارانه منتظر نتیجه تبلیغات خود میمانند. اگر آنها برنامه اسپانسری خود را با تبلیغات درستی اجرا نکرده باشند، این امید آنها بینتیجه خواهد ماند. شرکتهای تبلیغکننده در المپیک بدون در نظر گرفتن ارتباط موضوعی و جذابیت برای مشتریان هدف خود، در واقع هزینههای اسپانسر شدن خود را دور میریزند. شرکتها میتوانند در سطوح مختلف در المپیک اسپانسر شوند، از جمله اینکه در «برنامه شرکا» عضو شوند یا تامینکننده رسمی وسایل و تجهیزات باشند.
مترجم: مریم رضایی
هنگام برگزاری مسابقات بزرگی مثل المپیک ۲۰۱۶، شرکتهای اسپانسر همواره امیدوارانه منتظر نتیجه تبلیغات خود میمانند. اگر آنها برنامه اسپانسری خود را با تبلیغات درستی اجرا نکرده باشند، این امید آنها بینتیجه خواهد ماند. شرکتهای تبلیغکننده در المپیک بدون در نظر گرفتن ارتباط موضوعی و جذابیت برای مشتریان هدف خود، در واقع هزینههای اسپانسر شدن خود را دور میریزند. شرکتها میتوانند در سطوح مختلف در المپیک اسپانسر شوند، از جمله اینکه در «برنامه شرکا» عضو شوند یا تامینکننده رسمی وسایل و تجهیزات باشند. هر کدام از این نوع اسپانسر شدنها شرایط مختلفی دارد که تصاویر، اسمها و لوگوهای مربوط به المپیک که در لباس ورزشکاران، تبلیغات رسمی، اپلیکیشنها و حتی توییتها بهکار میرود، بر اساس این شرایط طراحی میشود. «برنامه شرکای المپیک» (TOP) که بالاترین سطح اسپانسر شدن در المپیک است، در مسابقات این دوره حدود ۳۰۰ میلیون دلار برای شرکتها هزینه داشت. اصولا شرکتی که در این برنامه شرکت میکند و اسپانسر میشود با صرف چنین مبلغی، بعد از مسابقات انتظار بازدهی مالی قابل توجه دارد، اما نتایج نشان میدهند صرف دلارهای هنگفت برای اسپانسر شدن در چنین اتفاق بزرگی، بهصورت اتوماتیک به معنی موفق بودن یک کمپین تبلیغاتی نیست.
مقایسه کمپینهای تبلیغاتی آدیداس و نایک در المپیک ۲۰۱۲ لندن این موضوع را به خوبی نشان میدهد. آدیداس در المپیک لندن بین ۱۲۷ تا ۱۵۶ میلیون دلار هزینه کرد تا «اسپانسر رسمی لباسهای مسابقات المپیک و پارالمپیک ۲۰۱۲ لندن باشد.» این در حالی بود که نایک برای تجهیز لباس تیمهای ملی برزیل در بازیهای ۲۰۱۲ لندن و ۲۰۱۶ ریو هزینه بسیار کمتری پرداخت کرد. با این حال، نایک در اقدامی که برخی کارشناسان آن را «بازاریابی کمینی» (یک استراتژی که بر اساس آن شرکت تبلیغکننده برای رقابت با دیگر شرکتها اقدامات تبلیغی خود را مخفیانه انجام میدهد) مینامند، فعالیتهای تبلیغاتی در نقاط مختلف دنیا انجام داد. آگهیهای بازرگانی آدیداس با عنوان «ورود به صحنه» در تصاویر ویدئویی کوتاه، ورزشکاران برتر بریتانیایی را نشان میداد.
صدای روی فیلم بر چالشهای ذهنی رقابت در بالاترین سطوح ورزشی در عرصه جهانی که همان المپیک است، تاکید میکرد. در مقابل، کمپین نایک با عنوان «عظمت خود را پیدا کن» مردم عادی را نشان میداد که تلاش میکردند به برتری برسند؛ از جمله نوجوانی با اضافه وزن که به سختی در یک جاده خلوت و طولانی میدوید. او خیلی سختی میکشید، اما پشتکار داشت. طبق اعلام آژانس تبلیغاتی AdAge، کمپین نایک خیلی قویتر از آدیداس توانست با مصرفکننده ارتباط برقرار کند. بیشتر مردم نایک را بهعنوان اسپانسر اصلی المپیک شناختند تا آدیداس (۳۷ درصد در برابر ۲۴ درصد). و در میان کسانی که برندهای اسپانسر را میشناختند، ۵۴ درصد در یک نظرسنجی گفتند که در میان اسپانسرهای المپیک احساس مثبتتری نسبت به نایک دارند. طبق گزارش شرکت RealTime، نتایج بررسیها نشان داده بود تبلیغ نایک بیشتر از آدیداس در شبکههای اجتماعی مورد توجه قرار گرفته است، به طوری که در طول برگزاری المپیک، بیش از ۱۶ هزار توییت در مورد کلمه «نایک» انجام شده، درحالیکه این رقم برای آدیداس کمتر از ۹ هزار و ۳۰۰ توییت بوده است. همچنین طرفداران فیسبوکی تبلیغات نایک دو برابر آدیداس بوده است. تفاوت رویکردهای خلاقانه بین این دو کمپین تبلیغاتی نشاندهنده اختلاف قابل توجه در نتایج است. از آنجایی که تبلیغات آدیداس از ورزشکاران المپیکی با استعداد تقدیر کرده بود، نایک بر مردم عادی با رفتارهای عادی متمرکز شد. آدیداس روی المپیک و ورزشکاران حرفهای مانور داده بود، اما نایک مستقیم با مشتری صحبت کرده بود.
آدیداس مطمئنا با حمایت از المپیک حسن نیت نشان داده و میخواست از همراه کردن برند خود با ستارههای ورزشی بهره ببرد، اما تلاش این شرکت ارتباط خوبی بین برند آدیداس و مشتریان ایجاد نکرد و همچنین آنها را برای خریدن محصولات این شرکت متقاعد نکرد. اسپانسرهای المپیک باید تضمین کنند که تبلیغات آنها صرفا ابزارهای ترفیع برای بازیها و رقبا نیست. این به آن معنا نیست که خلاقیت آنها در تبلیغات اصلا نباید به ورزشکاران اشاره کند یا توجه، اشتیاق و طرفداری کردن ناشی از بازیها را تقویت نکند. بهطور کلی، توانایی دسترسی به قدرت المپیک و بهرهبرداری از آن است که باعث میشود شرکتها بخواهند برای اسپانسر شدن اقدام کنند. اما در ضمن این تبلیغات باید پیوندی احساسی بین مشتری و برند ایجاد کند. کمپین «متشکرم مادر» شرکت
پروکتل اند گمبل در مسابقات المپیک امسال، این کار را به خوبی انجام داده است. پرورش یک ارتباط احساسی با برند، کلید موفقیت همه تبلیغات تاثیرگذار است. تبلیغات برندهای بزرگ که هزینههای هنگفتی در صحنههای بزرگ مثل المپیک صرف میکنند از این واقعیت مستثنی نیستند. در حقیقت، اسپانسرهای رسمی مسابقات بزرگ برای تضمین موفقیت همهجانبه خود باید سختتر تلاش کنند تا به هدفی که دارند برسند. این یک انتقاد نسبت به اسپانسر شدن در المپیک نیست، بلکه یک راهنمایی است که میگوید اسپانسرهای المپیک چگونه دلارهای خود را بیهوده هزینه نکنند.
منبع: Forbes
ارسال نظر