چگونه غم موجب افسردگی ما می‌شود؟
«غم» هم مانند خشم یکی از طبیعی‌ترین احساسات تعبیه شده در سیستم روانی است. به جرات می‌توان گفت خشم و غم، هر دو زاده و تقویت‌کننده ترس هستند. یکی از نشانه‌های یک انسان سالم نیز غمگین شدن است. کسی که غم را احساس نکند، هیچ بعید نیست که سیستم روان او دچار مشکل و اختلال شده باشد. غم می‌تواند یکی از علائم هشداردهنده و راهنما برای ما باشد. غم به ما می‌گوید که اشکالی در کار است، یک چیزی/ چیزهایی ناموزون است/هستند که باید موزون شود/ شوند. غم به ما نشان می‌دهد که چه چیزی خوب نیست، زیبا نیست، خواستنی نیست، به چه چیزهایی وابسته شده‌ایم و چه وقت حال ما خوب نیست. غم نوعی تخلیه منفی از روان ما می‌تواند باشد و به حفظ یا بازیابی سلامتی ما کمک می‌کند. اما همیشه غمگین شدن و همیشه غمگین ماندن نیز مشکلی بسیار بزرگ است. زمانی که به غم مزمن دچار می‌شویم، این احساس در ما دائما پیام می‌دهد که « اشکالاتی در کار است. مرا ببین، به حرف‌های من گوش بده، ببین چه می‌گویم و چه می‌خواهم.» ما باید به خودمان اجازه دهیم که گاهی به دلایلی غمگین شویم، اما این موضوع را هم بدانیم که اجازه نداریم تا ابد در غم بمانیم. می‌توانیم غم خود را احساس کنیم، علت غم را بیابیم، غم را بپذیریم و اجازه دهیم تا در ما حضور داشته باشد و پس از آن تصمیم بگیریم که غم را رها کرده و شاد شویم. فراموش نکنید که ماندن در غم به «عادت» تبدیل می‌شود. اما همزمان، فراموش نکنید که انکار و سرکوب غم نیز موجب بیماری می‌شود. پس چه باید بکنیم؟ بهتر است:

اگر از موضوعی ناراحت هستید، یک‌بار برای همیشه با آن مواجه شوید.
نفس عمیقی بکشید و سعی کنید ذهنتان را ساکت کنید.
از خود بپرسید که چه احساسی دارید؟ جواب را یادداشت کنید.
از خود بپرسید که چرا آن احساسات را دارید؟ جواب را یادداشت کنید.
از خود بپرسید آیا این دلایل، علت‌های اصلی احساسات شما هستند یا دلایل دیگری می‌تواند وجود داشته باشد؟ جواب را یادداشت کنید.
از خود بپرسید تا چه میزان غمگین هستید؟ جواب را یادداشت کنید.
از خود بپرسید که چند وقت است که درگیر این احساسات هستید؟ جواب را یادداشت کنید.
از خود بپرسید که چندبار یا چندوقت سعی بر نادیده گرفتن، مقاومت در برابر، یا سرکوب احساس خود داشته‌اید؟
از خود بپرسید که آیا نیاز دارید گریه کنید؟ پس گریه کنید.
از خود بپرسید که آیا نیاز دارید با کسی درباره احساس خود صحبت کنید؟ در این مرحله هرگز سعی نکنید با نادیده گرفتن خود به هر دلیلی، این نیازتان را سرکوب کنید. اگر جواب «نه» است دوباره از خود بپرسید و گوش به نیاز و احساستان بسپارید نه مقاومت‌ها، بهانه‌ها یا ترس‌های درونیتان. اگر جواب بله است، پس معطل نکنید و حتما با یک مشاور احساس خود را در میان بگذارید. در این مرحله به شما توصیه می‌کنیم که با هر کسی درباره احساستان صحبت نکنید، خصوصا با افرادی که می‌دانید بیشتر به احساساتتان لطمه خواهند زد.

شاید در نگاه اول به نظر بیاید که همه ما غم خود را می‌بینیم و احساس می‌کنیم، اما خلاف این امر زمانی ثابت می‌شود که می‌بینیم اغلب مردم به محض اینکه غمگین می‌شوند، می‌ترسند و دست و پای خود را گم می‌کنند و فورا همه تلاش خود را می‌کنند تا از طریقی به این غم پایان دهند! گویی اصلا حق غمگین شدن ندارند، گویی با خود مانند بیماری رفتار می‌کنند که بیماری او مسری است و زودتر باید از آن فرد فرار کنند تا بیماری‌اش به آنها منتقل نشود و اینچنین است که از خود فرار می‌کنند. خشمگین می‌شوند، مقاومت می‌کنند، انکار می‌کنند، به جای تمرکز بر خود بر دیگری یا بر اتفاق پیش‌آمده تمرکز می‌کنند، کنترل می‌کنند و خود را کاملا نادیده می‌گیرند. بله، این کاری است که اغلب ما هنگام اندوه انجام می‌دهیم اما در نهایت برای اینکه از غم رها شویم چاره‌ای نداریم جز دیدن و پذیرفتن واقعیت، دیدن و پذیرفتن اندوه، توجه به خود و رها شدن از غم و نیاز به غمگین ماندن. اگر غم را سرکوب کنیم، همیشه در معرض تهدید او هستیم زیرا از کوچک‌ترین فرصت‌ها برای جلب توجه ما سوءاستفاده می‌کند. گاهی برای فرار از غم، آن را انکار می‌کنیم. مثلا از جملات زیر استفاده می‌کنیم:

چندان هم ناراحت‌کننده نیست! (در حالیکه بسیار ناراحت‌کننده است و فرد غمگین است.)
مساله مهمی نیست! (که در حقیقت مهم است!)
می‌گذرد! (درحالیکه هر لحظه‌اش مانند جهنم می‌گذرد!)

غم از کجا می‌آید؟
دفعات و میزان غمگین شدن در هر فردی بستگی زیادی به بینش آن فرد دارد. غم می‌تواند دلایل بی‌شماری داشته باشد، از جمله: خشم (خشم‌هایی که در ما وجود دارند اما به آنها توجهی نمی‌کنیم و آنها را سرکوب می‌کنیم.)،ترس (ترس از دست دادن‌، ترس از تنها ماندن، ترس از خشونت، ترس از غم، ترس از ناشناخته‌ها و...)،از دست دادن ،نیاز به برتری (تنشی که هنگام برتری‌طلبی به آن دچار می‌شویم در ما انرژی و احساس منفی غم را تولید می‌کند یا زمانیکه پاسخ مناسبی برای برتری‌طلبی خود پیدا نمی‌کنیم، به غم دچار می‌شویم.)،حرص و طمع،تنها شدن،نیازهای برآورده نشده،محدودیت‌ها ،محرومیت‌ها،توقعات،رنجش‌ها (ناشی از قوانین تعیین شده در ذهن که بینش فرد را می‌سازند و اگر دیگران از قوانین ذهنی او تخلف کنند، فرد دچار رنجش و غم می‌شود. هرچه این قوانین بیشتر و جزئی‌تر باشند، افراد زودرنج‌تر می‌شوند.)،رنجش‌های سرکوب شده،رابطه بدعملکردی و ناسالم،بی‌هدفی،عادت به غم،ترس از مواجهه با خود برتر ما،مهرطلبی،عزلت‌طلبی،زندگی در خانواده جنگ (خانواده‌هایی که خشم، پرخاش و فریاد در آنها زیاد است.)،عدم توجه به خود،افسردگی (این بیماری هم ناشی از غم است و هم غم را تشدید می‌کند)و... هر چه بینش ما گسترده‌تر و رهاتر باشد، مسلما کمتر غمگین می‌شویم و میزان غم در ما کاهش می‌یابد و این امر مهم را می‌توان با تقویت هوش معنوی به‌دست آورد. تغییر بینش یعنی ایجاد تغییر در نوع جهان‌بینی و دیدگاه ما. گاهی می‌بینیم که یک اتفاق برای یک نفر فاجعه است و برای دیگری چندان مهم نیست، این تفاوت، از تفاوت در دیدگاه و نوع بینش این دو فرد ناشی می‌شود. با بزرگ‌تر شدن ظرفیت‌مان می‌توانیم شاهد کاهش غم در خود باشیم. اولین قدم، رویارویی با غم، احساس آن و پذیرفتن آن است. دومین قدم رها کردن غم و نیازمان به غمگین بودن است. سومین قدم، تصمیم و اراده برای شاد بودن و انجام آن کاری است که ما را قلبا شاد می‌کند.

روراست صحبت کنید و خود را از دام افسردگی برهانید!
یکی از ریشه‌های بیماری افسردگی، مخصوصا در بانوان، به «صحبت کردن» مربوط می‌شود. اگر می‌خواهید به بیماری افسردگی دچار نشوید یا از دام آن رها شوید پس خوب به پیشنهاد ما عمل کنید:صحبت کنید. خوب صحبت کردن را بیاموزید. با صراحت، صداقت و روراست حرفتان را بزنید. بسیاری از مشکلات ما در زندگی و مخصوصا در روابط ناشی از صحبت نکردن یا درست صحبت نکردن است. زمانی که بیاموزیم که حرف بزنیم و اینکه چگونه حرف بزنیم، شاهد بهبودی در روابط و زندگیمان خواهیم بود، متعاقبا، کمتر به خشم، غم و افسردگی دچار می‌شویم. زمانی که حرف نمی‌زنیم، چه کار می‌کنیم؟ حرف‌مان را می‌خوریم و سرکوب می‌کنیم. پس از آن، چه اتفاقی می‌افتد؟ تشتت و مکالمه ذهنی ما شروع می‌شود. سپس چه می‌شود؟ انرژی ما تحلیل رفته، میزان خستگی ما افزایش یافته، همچنین، غمگین‌تر و خشمگین‌تر می‌شویم. در نهایت چه می‌شود؟ انرژی منفی این اتفاق و این مراحل روی هم انباشته شده و ناگهان فوران می‌کند. چگونه؟ یا با خشم و خشونت یا با بیماری «افسردگی آرام» خود را نشان می‌دهد. در درمان بیماران افسرده می‌بینیم که آنها پر از خشم و غم ناشی از حرف‌های ناگفته یا ناشی از حرف‌های اشتباه (حرف‌هایی که بهتر بود نگویند و گفتند، یا طرز صحبت اشتباه) هستند؛ که بخش عمده‌ای از درمان آنها صرف گفتن حرف‌های ناگفته‌شان و صرف صحبت درباره احساسات گناه، خشم و عذاب وجدان درون آنها بابت به موقع حرف نزدن یا اشتباه حرف زدن می‌شود. می‌توانیم تمرین کنیم که به جای حرص و خودخوری، حرف بزنیم و می‌توانیم بیاموزیم که چه‌ وقت بهتر است صحبت نکنیم و چه چیز را بهتر است نگوییم یا درست صحبت کردن را آموزش ببینیم و تمرین کنیم. می‌توانیم بر عزت نفس و اعتماد به نفس خود کار کنیم تا بتوانیم صراحت و صداقت را وارد کلاممان کنیم. زمانی که ما روراست، صریح و صادقانه حرف می‌زنیم در واقع برای خودمان احترام قائل هستیم و در نگاه دیگران نیز احترام بیشتری کسب می‌کنیم. علاوه‌ بر این، به کل هستی اعلام می‌کنیم که می‌تواند به ما اعتماد کند.

نکته برای تربیت فرزندان: در مراحل مختلف زندگی فرزندانتان را تشویق به حرف زدن کنید (خصوصا دختران) تا:مهارت حرف زدن در آنها تقویت شود،خلیه روانی و تخلیه ذهنی در آنها انجام شود،،به بیماری افسردگی دچار نشوند.

پاسخ به سوالات
1- نقش محیط در بروز بیماری مهرطلبی چیست؟
برخی از عواملی که در بروز و تشدید بیماری مهرطلبی تاثیرگذار هستند: تربیت نادرست در خانواده. به‌عنوان مثال، زمانی که فرزندانمان را به‌صورت شرطی تربیت می‌کنیم (اگر این کار را انجام دهی دوستت خواهم داشت، اگر آن کار را انجام ندهی دیگران تو را می‌پذیرند و...)، زمانی که آنها را صرف نظر از آزادی، علائق و خواسته‌هایشان تشویق به «پسر خوب» یا «دختر خوب» بودن می‌کنیم، زمانی که فرزندمان را از حضور و محبت پدری یا مادری محروم می‌کنیم و نسبت به او بی‌اهمیت می‌شویم، یا زمانی که به فرزندمان هنگامی که رفتارهای مهرطلبانه از خود بروز می‌دهد پاداش می‌دهیم، در حقیقت هیچ جای تعجبی برای اینکه فرزندانمان مهرطلب شوند، باقی نمی‌گذاریم.

تربیت نادرست در سیستم آموزش و پرورش. به‌عنوان مثال، وقتی که عمده توجه خود را بر شاگردان با IQ بالا می‌گذاریم، وقتی که شدیدا و اکیدا از سیستم تنبیه یا تشویق در کلاس‌های درس استفاده می‌کنیم، هیچ جایی برای تعجب بابت پرورش انسان‌هایی مهرطلب باقی نمی‌گذاریم. ما با تربیت‌مان به فرزندانمان و به دانش‌آموزانمان می‌آموزیم که انسان‌هایی آزاد و آزاده باشند یا انسان‌هایی مهرطلب شوند که دائما برای دریافت محبت و توجه و پذیرش در تلاش و تقلا باشند.

روابط عاطفی و همسری نادرست. دوست داشتن‌های شرطی در روابط عاطفی می‌توانند یکی از تاثیرگذارترین موارد در جهت تبدیل یک فرد به یک بیمارمهرطلب باشد. زمانی ‌که ما با بازی‌های مختلف یکدیگر را به گدایی مهر و محبت و گرفتن پاداش تشویق می‌کنیم، زمانی‌ که یکدیگر را همانطور که هستیم نمی‌پذیریم، زمانی‌ که عاجزانه به دلیل ترس‌ها و نیازهایمان محبت نامتناسب می‌کنیم، یکدیگر را به مهرطلبی تشویق می‌کنیم.

جامعه. به‌طور مثال، مردمی که در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند اما یکدیگر را به‌صورت شرطی و بر حسب منافع خود دوست دارند در واقع به یکدیگر می‌آموزند که هر کسی برای اینکه تنها نماند و پذیرفته شود باید رضایت دیگران را جلب کند. چنین جامعه‌ای از ضعف عزت نفس نیز رنج می‌برد زیرا زمانی که ما عزت نفس داشته باشیم، دیگران را همان‌گونه که هستند می‌پذیریم و دوست می‌داریم همان‌طور که خود را همانگونه که هستیم می‌پذیریم و دوست می‌داریم.

فقر. عامل فقر تاثیر کمی بر بروز یا تشدید بیماری مهرطلبی دارد و بیشتر وابسته به میزان عزت نفس و بینش فرد است. اگر فقر همراه با بینش‌های نادرست و همچنین همراه با عزت نفس پایین در فرد باشد، می‌تواند محرکی برای فرد در جهت مهرطلبی شود. اما هر فقیری، مهرطلب نیست.

2- برای مشکلات عدم تمرکز(به‌طور مثال برای آمادگی کنکور ارشد و مدیریت ذهنی مسائل بالا و مدیریت دوران مجردی و....) چه راهکاری پیشنهاد می‌کنید؟
اولین راهکار پیشنهادی ما برای افزایش تمرکز این است که ذهن خود را بر روی کاغذ بیاورید! چگونه؟ با نوشتن تمامی افکار، نگرانی‌ها و ترس‌هایتان. نوشتن یکی از راهکارهای درمانی بسیار مفید است. زمانی که شما آنچه را در ذهنتان می‌گذرد می‌نویسید، در واقع ذهن خود را از آشفتگی و سنگینی رهاتر می‌کنید و مسائل را با دید بازتری می‌توانید ارزیابی یا برنامه‌ریزی کنید. مورد دوم، نحوه تنفس خود را اصلاح کنید. سعی کنید اوقاتی را بر تنفس خود متمرکز شوید و نفس‌هایی آرام و عمیق و ملایم بکشید. مورد سوم، از یک مشاور برای برنامه‌ریزی صحیح کمک بگیرید.

مژده به مخاطبان گرامی:
نیمه اول بهمن ماه در تهران، کارگاه «زن، مرد، رابطه» با محتوای آسیب شناسی در روابط، شناخت زن و مرد، نرم‌افزارهای وجودی و تفاوت‌های آنها، بهبود روابط، آشنایی با زنانگی و مردانگی برگزار خواهد شد. برای اطلاع از جزئیات کارگاه‌ها می‌توانید از طریق ایمیل با نویسنده مقالات تماس برقرار کنید.

‌میترا‌فری‌نژاد فتحی‌(دریا‌حقی)
محقق، نویسنده، مربی خودشناسی
Farinezhad_mitra@yahoo.com