سپهر استیری همچنان کسانی هستند که بر این باورند، بسیاری از درگیری‌های نظامی امروزین جهان، جهت دست درازی به مواهب و منابع کشور مورد تجاوز است. به نظر نگارنده، گرچه نمی‌توان بر تمایل به دستیابی به چنین ثروت کلانی، خط بطلان کشید اما بی‌شک نمی‌توان آن را دلیلی بر درگیری‌های نظامی امروزی جهان برشمرد. آن هم در روزگاری که دستیابی به ثروت دورافتاده‌ترین مناطق آفریقا و آمریکای‌جنوبی، بدون اندکی درد و خون‌ریزی، بر همگان میسر است. جهت درک هرچه بهتر این امکان، قسمتی از کتاب حسن نراقی، با عنوان «جامعه‌شناسی خودمانی» را که درباره نگرانی نیکسون، رییس جمهور متوفی آمریکا از افزایش قدرت نظامی رقیب در سال 1980 است، نقل می‌کنیم. «قیاس بودجه‌های نظامی دو کشور به روشنی افزایش قدرت نظامی شوروی را نسبت به آمریکا نشان می‌دهد، سی آی اِی مخارج دفاعی ما را در دهه گذشته 11 تا 12 درصد تولید ناخالص ملی برآورد کرده است اما این رقم در شوروی به پانزده درصد می‌رسد که قرار است تا دهه 1980 آن را به هجده درصد تولید ناخالص خود برسانند» در ادامه گفته‌های نیکسون، حسن نراقی چنین می‌نگارد: «ولی شاید خود همین آقای نیکسون هم علی‌رغم این نگرانی‌اش باور نمی‌کرد و شاید خودش را به باور نکردن زده بود که فقط چند سال بعد با افتتاح اولین فروشگاه زنجیره‌ای معروف «مک دونالد» در پشت میدان سرخ مسکو و تشکیل یک صف 5کیلومتری از ساندویچ‌خواهان!! مسکویی در مقابل آن، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به این پر ابهتی! به یکباره و مثل یک بادکنک از باد تهی شده، زمین‌گیر شود. می‌بینید که دیگر لشگرکشی‌های آن چنانی هم کهنه شده ... جنگ، جنگ ابزارهای الکترونیکی است، جنگ اقتصاد است و علم و اطلاعات، و بالاتر از همه جنگ مغزهاست .... . دیگر نفت و منابع و مواهب طبیعی را، نمی‌توان تنها منابع سرشار از ثروت برشمرد، از دیگرسو، نباید از یاد برد که سرمایه‌های اقتصادی، تنها سرمایه‌هایی نیستند که توانایی خلق ثروت دارند. بار دیگر روایت بالا را مورد توجه قرار دهید، اگر من یا شما نوعی نیز در شوروی و به مانند مک دونالد، سرمایه‌گذاری اقتصادی می‌کردیم، الزاما به چنین موفقیتی دست می‌یافتیم؟! بدون شک پاسخ منفی است، وجه تمایز من و شما با مک دونالد در شهرت مک دونالد است. شهرت سبب می‌شود که هر یک از انواع سرمایه (اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی وانسانی) به نوع دیگری از آن، سرمایه نمادین بدل گردد. برای مثال لیونل مسی را در نظر بگیرید، او زمانی به مانند بسیاری از فوتبالیست‌های جهان، دستمزد می‌گرفت و نوعی سرمایه انسانی به شمار می‌رفت، اما همین که به چهره‌ای جهانی بدل شد دستمزدش چند برابر گردیده و به سرمایه‌ای نمادین تغییر یافته است. حال نه تنها آرژانتینی‌ها بلکه اماراتی‌ها و اسپانیایی‌ها نیز می‌توانند از این چهره جهانی، برای کسب درآمد بهره ببرند، آرژانتین می‌تواند در تبلیغات یک کالای آرژانتینی از او بهره برده و موجب ترغیب جهانیان به خرید این کالا شود، اماراتی‌ها پس از ساخت برجی، یکی از آپارتمان‌های برج را به او هدیه می‌دهند و سپس اعلام می‌کنند که مسی در این برج صاحب آپارتمانی است و شاهد سیل متقاضیان برای خرید سایر واحدهای برج برای همسایه شدن با مسی می‌نشینند، اسپانیایی‌ها نیز با برگزاری مسابقات مختلف میان بارسلونا و سایر تیم‌های فوتبال از حضور تماشاگران، حق پخش‌ها و فروش پیراهن‌های او به درآمد می‌رسند و راه‌های بسیار دیگری که می‌توان از چنین سرمایه‌های نمادینی چون مک دونالد و لیونل مسی بهره برد. اما در همین جهان، بعضی چون ما تخصصشان تخریب سرمایه‌هاست که خود یکی از موانع توسعه‌یافتگی است، از پدیده فرار مغزها، تعطیلی و خروج بنگاه‌های اقتصادی و سرمایه‌های خارجی، حکاکی بر روی درختان، عدم مسئولیت‌پذیری، دروغگویی، تخریب جنگل ابر، قطع درختان خیابان‌ها و ... تا در زمینه ورزش، انحلال تیم‌های اول و سوم فوتسال بانوان کشور به دلیل مشکلات مالی، کناره‌گیری محمد بنا، سرمربی بهترین تیم تاریخ کشتی فرنگی کشور و برخی کشتی‌گیران مدال‌آور المپیک به دلیل مشکلات مدیریتی و امکانات و یا حذف تیم‌های فوتبال باشگاهی از رقابت‌های آسیایی به دلیل عدم توجه به قوانین و... همه و همه نمونه‌هایی از تخریب انواع سرمایه‌های کشور است. از سویی با توجه به درک ضرورت کاهش وابستگی اقتصاد کشور به نفت، به عنوان منبعی پرنوسان، پایان‌پذیر و متعلق به تمامی نسل‌های ایرانیان و اهتمام جامعه ایرانی به این مهم و از دیگرسو با شناخت هرچه بیشتر و بهتر سرمایه‌های اقتصادی و غیراقتصادی کشورمان، لازم است با شستن چشم‌هایمان، با تامل و دیدی فراخ به حفظ و بهره‌مندی هرچه بهتر از سرمایه‌ای چون ورزش اهتمام ورزیم.