شبهجزیره اسرارآمیز (قسمت چهل و نهم)
ترجمه: محمدحسین باقی
پایتخت کرهشمالی یکی از ناشناختهترین مکانها در کره زمین است. برای بیش از نیم قرن حکومت کرهشمالی با دقت تمام، امکان دسترسی به تصاویر و گزارشها از پیونگ یانگ را مدیریت کرده و این بدین معناست که برای مردم خارج از کرهشمالی این شهر هنوز بسیار ناشناخته است. آن تصاویری که از پیونگ یانگ منتشر میشود به دقت مهندسی شده است و معمولا تجمعات بسیار سازمان یافته یا رژه در هنگام مراسم خاص را منعکس میسازد. به ندرت زندگی مردم معمولی نشان دادهمیشود (یا اصلا نشان داده نمیشود).
ترجمه: محمدحسین باقی
پایتخت کرهشمالی یکی از ناشناختهترین مکانها در کره زمین است. برای بیش از نیم قرن حکومت کرهشمالی با دقت تمام، امکان دسترسی به تصاویر و گزارشها از پیونگ یانگ را مدیریت کرده و این بدین معناست که برای مردم خارج از کرهشمالی این شهر هنوز بسیار ناشناخته است. آن تصاویری که از پیونگ یانگ منتشر میشود به دقت مهندسی شده است و معمولا تجمعات بسیار سازمان یافته یا رژه در هنگام مراسم خاص را منعکس میسازد. به ندرت زندگی مردم معمولی نشان دادهمیشود (یا اصلا نشان داده نمیشود). به همین ترتیب، در درون کشور، پیونگ یانگ از سوی رسانههای دولتی بهعنوان پایتخت انقلاب نشان داده میشود؛ بنابراین، بسیاری از ساکنان این کشور تصور اندکی از واقعیت هستی و زندگی روزانه در پایتخت دارند. در این سلسله مقالات که ترجمهای است از کتاب «کره شمالی: دولت پارانویا» به قلم پاول فرنچ تمام زوایای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و ایدئولوژیک کرهشمالی بررسی شده است. شاید اطلاعات ارائه شده در این بخش، کمتر به چشم خوانندگان فارسی زبان آمدهباشد. این سلسله مقالات که ترجمه فصلهایی از کتاب مذکور است میتواند اطلاعاتی غنی از هر آنچه در کرهشمالی میگذرد به خواننده ارائه دهد.
علاوهبر ایجاد این تغییرات، دولت عملا اعتراف کرد که این طرح با درخواست از «صنایع محلی» و «شرکتهای کار» جهت فعال شدن یک شکست بود. صنایع محلی صنایعی هستند که در خارج از رژیم برنامهریزی طبیعی عمل میکنند؛ شرکتهای کار شرکتهایی هستند که همواره کوچک بوده و هدفشان ارز آوری خارجی برای حکومت است. تاکید بر این بخش نشان داد که حتی اگر پیشبینیهای طرح تحقق نیافت یا فراتر از پیشبینی رفت، برای حفظ رشد و خروجی اقتصادی کافی نخواهد بود. کیم ایل سونگ آشکارا در این بحث مداخله کرد، شرکتها را برای مصرف بیش از حد زغال سنگ سرزنش کرد و به آنها اصرار میکرد تا اهداف برنامه خود را رعایت کنند. واضح است که سیستم رهبری آگاه بود که سیستم برنامهریزی دیگر نمیتواند نیازهای جامعه را رفع کند. نشانه دیگری که میگفت وضعیت رو به وخامت است ایدههای عجیب و غریبی بود که از سوی رهبری پیشنهاد میشد.
این ایدههای عجیب و غریب شامل این موارد میشد: جایگزینی تولید برنج با ذرت با عملکرد بالاتر، ساخت بیشتر کارخانههای آب معدنی و انتقاد از ناوگان ماهیگیری برای صید ماهیهای بسیار بزرگ. وزیر صنعت ماهیگیری شجاعانه به اطلاع کیم ایل سونگ رساند که ذخایر ماهی تهی شده است. پاسخ رهبر بزرگ همانا برجسته کردن یک مشکل اساسی اقتصاد دستوری بود: اینکه حملونقل بودجه مناسبی ندارد؛ نتیجه همانا تلفات بسیار زیاد ماهی بود. او این واقعیت را نادیده گرفت که ذخایر ماهی تهی شده است و ظاهرا هیچ طرحی برای ایجاد ذخایر دوباره نداشت. در نمونهای دیگر، کیم خواستار کسب درآمدهای ارزی بیشتر خارجی شده و به صنعت معدن دستور داد تا با استخراج و فروش فلزات گرانبها، ۱۰۰ میلیون دلار آمریکا، که بسیار فراتر از اهداف طرح اولیه بود، کسب کند. تاثیر این تلاش برای کسب ارز خارجی احتمالا موجب تخلیه ذخایر طلای کرهشمالی شد. درحالیکه هیچ آماری برای دهه ۷۰ در دسترس نیست اما معروف است که در فاصله ۱۹۹۵ و ۱۹۹۷ پیونگ یانگ شمش های طلا به ارزش ۱۹۳ میلیون دلار آمریکا به کرهجنوبی صادر کرد.
واضح است که برنامه ۱۹۷۶ - ۱۹۷۱ محقق نشد اما با این حال به مجمع عالی خلق گفته شد که محقق شده است. آنچه در واقع اتفاق افتاد این بود که حوزههای خاصی از اقتصاد اهداف تعیین شده را پشت سر گذاشتند درحالیکه حوزههایی دیگر به شدت از اهداف تعیین شده عقب ماند. آمارگران در پیونگ یانگ سپس از حقهای استفاده کردند که از اتحاد شوروی آموخته بودند و در چین هم تکرار شده بود: آنها سطح تولید کل را اعلام کردند که ظاهرا نشان میداد به راستی به طرح کلی دست یافته شده است بدون اینکه کمبودها در بخشهای مختلف را فاش سازند. تاکتیک استفاده از بخشهای «بسیار جلوتر» از برنامه برای پوشش دادن به بخشهای «عقبماندهتر از برنامه» یا همان بخشهایی از اقتصاد که دارای عملکرد ضعیف بودند این تناقض آشکار را در کل فرآیند اقتصاد دستوری دامن میزند. واضح است که آن بخشهایی که بسیار جلوتر از برنامه بودند تولید را متوقف نساختند؛ آنها به پیش رفتند و از اهداف برنامه پیشی گرفتند.
با این حال، به محض دستیابی به هدف، این تولید مازاد باز هم به استفاده از مواد خام و انرژی- که ظاهرا باید از دیگر بخشهای اقتصاد میآمد- ادامه میداد. در نتیجه پوچی طرح آشکار میشود.برای مثال، اگر صنعت سرامیک اهداف بیان شده خود را زودتر از پیشبینی محقق میکرد، تا پایان دوره برنامه و اعلان اهداف جدید طرح بعدی به تولید ادامه میداد. در طی این مدت، صنعت به مصرف مواد خام، انرژی و سوخت ادامه میداد. اکنون با فرض سطح معینی از هماهنگی در این طرح، به صنعت سرامیک منابع مشخصی اختصاص داده شد تا به اهداف خود برسد. این طرح میگوید تمام استفادههای بیش از حد به هزینه سایر بخشهایی خواهد بود که نیازمند همین مواد خام و سوختها هستند. علاوهبر این، سرامیک تولید شده اضافی نیازمند منابع لجستیکی مضاعف، توزیع زیرساخت، انبارداری و حملونقل خواهد بود که همگی به هزینه بخشهای دیگر است. حتی اگر بخشهای انرژی و مواد اولیه هم از این طرح پیشی میگرفتند، این باز هم موجب مشکلات برای سایر بخشها مانند استخراج مواد معدنی و تولید برق خواهد بود که درخواستهای مضاعفی را بر آنها بار میکند.
نتیجه این عدم تطابق و عدم هماهنگی میان بخشها، طرح و منابع موجود به این معنی است که درحالیکه صنعت سرامیک ممکن است از اهداف خود پیشی گرفته باشد اما بخش دیگر- یعنی منسوجات- بهدلیل کمبودها قادر به رسیدن به اهداف خود نیست چرا که سهم یکی به نفع دیگری مصادره میشود. این واکنش زنجیرهای بسیار زیاد و پیچیده است و کل اقتصاد را از حالت طبیعی خارج میکند. علاوهبر این، سرامیک، مانند بسیاری از محصولات کرهشمالی، به ندرت به شکل موفقیتآمیزی صادر میشود. این محصول هم تا حد زیادی محکوم به مصرف در بازار داخلی است. اگر آنها برای صادرات ساخته میشدند، تقاضا محدود میشد؛ پیشی گرفتن از طرح به تولید بیش از حد یا اضافه تولید منجر میشد که به نوبه خود قیمتهای پرداختی از سوی وارد کننده را کاهش داده و درآمد و حاشیه سود برای صادرکننده را پایین میآورد.
ارسال نظر