علی ضیائی زمانی بود که می‌خواستیم همه چیز را ترجمه کنیم یا حداقل برایش معادلی فارسی پیدا کنیم. آن قدر این فضا غالب بود که روی ما نوجوانان هم تاثیرگذاشته بوده و هرجا کلمه یا عبارتی می‌دیدیم که احساس می‌کردیم فرنگی است کلی وقت صرف پیدا کردن معادلی فارسی برای آن می‌کردیم. شاید شما هم یادتان باشد آن میان برنامه‌های «فارسی را پاس بداریم.» فرهنگستان ادب و هنرفارسی (پارسی) متولی آن بود و هست. کلی لغت اختراع و اکتشاف شد و بسیاری از آنها رایج شد و بسیاری دیگر نقل محافل دوستان، اقوام وآشنایان! حتی برای بعضی هم چند واژه جایگزین کشف شد. خلاصه که آن فضا فروکش کرد و امروز خیلی محل مناقشه نیست!


برش اول
مدرسه که تعطیل می‌شود بچه‌ها هرکدام به روشی و در مدت زمان خاص خودشان سروکله‌شان درخانه پیدا می‌شود. زمان پدران و مادران‌شان هم همین بود. البته قدیم‌ها سرویس و اتومبیل شخصی انقدر نبود. بعضی‌ها خودشان سرشان را پایین می‌انداختند و به خانه می‌رفتندو بعضی دیگر یکی از والدین پیاده دنبالشان می‌آمد و گروهی دیگر هم توی بقالی محل و نانوایی و از همه بیشتر پارک و کوچه سربه هوایی می‌کردند تا گرسنه شوند. آن موقع بود که سر به راه می‌شدند به خانه می‌آمدند. یکی از همین بعدازظهر‌ها که قدم زنان به دیدار دوستی می‌رفتم میانبری از وسط پارک زدم! شلوغ بود از بچه‌هایی با لباس‌هایی شبیه فرم! زمان ما همه روپوش می‌پوشیدند و فرقی هم بین دخترانه و پسرانه‌اش نبود. در میان شلوغی گروهی از پسران جمع شده بودند و داشتند پول روی هم می‌گذاشتند که چیزی بخرند! نزدیکشان شدم. یکی می‌گفت ساندویج بخوریم. می‌شمردند و جمع می‌کردند و تقسیم که ببینند پول‌شان اندازه 3 تا ساندویچ می‌شود که هرکدام نصف بخورند؟ آخر سر که پول جمع شد یکی از بقیه پرسید: نون گرون شده ساندویچ گرون نشده باشه؟ از سرخوشی بچه‌ها حال خوبی بهم دست داده بود. انگار فکر کنی خودم بودم و داشتم «دونگ» جمع می‌کردم تا ساندویچ بخوریم و به خانواده هم نگوییم که خدای نکرده دعوایمان کنند که چرا غذای بیرون خورده‌اید. تازه ساندویچ‌ها هم کلی فرق داشت با امروز. هوس الویه‌هایی رو کردم که قایمکی می‌خوردیم.pic1

برش دوم
تمام مسیر تا محل قرار را به این فکر می‌کردم که مگه بچه یازده دوازده ساله امروز ، توی صف نانوایی می‌ایستد که می‌داند قیمت نان گران شده است. بعد با خودم گفتم شاید هنوزهم خرید نان وظیفه فرزندان خانواده باشد. هرچند که اگر هم نباشد آنقدر این روزها در مورد گران شدن نان حرف زده می‌شود که بچه‌ها هم بی‌اطلاع نباشند. نکته جالب‌‌تر برایم این بود که آن پسر چطور تحلیل کرده بود که با گران شدن نان، ساندویچ مطلوبش هم احتمالا باید گران شده باشد؟! برای آن سن سال حافظه تاریخی کمی نسبت به گران شدن یک شبه بنزین و حامل‌های انرژی دیگر و حتی نان وجود داشت. اما تحلیلش گواه از تجربه‌ای داشت که به شکل دیگری منتقل شده است. به این فکر می‌کردم چقدر باهوش شده‌اند بچه‌ها که چشمم به یک نانوایی سنگکی خورد.
نانوایی ساعت سه ونیم بعد از ظهر شلوغ بود. گفتم صف یک دانه‌ای‌ها می‌ایستم و یکی می‌گیریم و یک نون و پنیر و گوجه برای عصرانه با دوست عزیز می‌خوریم به یاد گذشته و به سبک قدیم.


برش سوم
سه نفر جلوی من بودند در صف یکدانه‌ای‌های نانوایی. اکثرا مشغول موبایل‌شان بودند. اصلا یادم نبود که یک نفر از صف یکدانه‌ای برمی‌دارد و یک نفر از صف چندتایی. با این حساب 6 نفر جلوی من بودند. آقایی که در صف چندتایی بود گفت الان یک رو کنجدی شده 1000 تومن اون نون بلندهای دو رو کنجدی که قبلا 1000 بود چند شده؟ شاطر گفت: فعلا از آن نون‌ها نمی‌زنیم و اینجا بود که همهمه به صف افتاد. بعد از حدود 10 روز از افزایش قیمت نان هنوز مردم دلشان می‌خواست حرف بزنند. خانمی گفت: الان کسی اصل ا نون 800 تومنی می‌خره؟ حالا اینجا که خوبه تافتون 300 بوده، شده 425! آقا این چند درصد میشه؟! پسری که جلوی من بود و مخاطب آن خانوم گفت حدود 40 درصد! خانم که انگار تازه متوجه مخاطب داشتن حرف‌هایش شده بود ادامه داد حالا گرانی‌اش به کنار این پول خورد‌ها اعصاب مردم روخورد می‌کند. نمی‌دانم چرا 450 یا 400‌اش نکردند. 25 تومن پولی نیست ولی همیشه باعث جدل می‌شود.


برش بازگشت
بحث حالا دیگر بالا گرفته بود و حتی مردی که نانش را گرفته بود، ایستاده بود و در بحث شرکت می‌کرد. حالا دیگر نوبتم نزدیک بود. چشمم افتاد به مرد جوانی که داشت نان‌هایش را نصف می‌کرد. از گوشه کنار نان‌ها تکه می‌کرد و می‌انداخت کنار. آن قسمت‌هایی که دور می‌انداخت به نظرم نه خیلی سوخته بود و نه خیلی خمیر! هرچند پخت نان اندکی مشکل داشت و شاطر باید بهتر نان را پنجه می‌زد و روی سنگ‌ها پهن می‌کرد اما نان کیفیت خوبی داشت و دور ریزش منطقی نبود. آمدم بگویم که آقا این قسمت‌ها که دور می‌ریزید خوردنی است. منتها به خودم گفتم حتی اگر حرفم را گوش بدهد می‌رود منزل و آنجا آنها را دور می‌ریزد. همین شد که چیزی نگفتم. یاد پدربزرگم افتادم. همیشه وقتی در کوچه و خیابان تکه نانی روی زمین افتاده بود آن را برمی‌داشت و کناری می‌گذاشت تا زیر پا نرود. خیلی برای نان حرمت قائل بود. ما عادت داشتیم دور نان را می‌کندیم و نمی‌خوردیم. آدم متمولی بود و دستش به دهانش می‌رسید اما همیشه آنها را یا می‌خورد یا در ظرفی نگه می‌داشت و می‌گفت برای آب گوشت عالی است. نان برایش مقدس بود. تنها موردی هم که به ما تذکر می‌داد در مورد همین نان بود. گاهی وقت‌ها هم که با هم از نانوایی می‌آمدیم و هرکه به دستش نگاه می‌کرد نان را تعارف می‌کرد و تا آن فرد تکه‌ای نمی‌کند دست برنمی‌داشت. حتی بعضی از کسبه محل را صدا می‌کرد آنها هم که می‌شناختندش خدا برکت بده می‌گفتند و تکه‌ای می‌کندند.pic2


برش آخر
نوبتم شده بود. بحث همچنان در جریان بود و با رفتن افراد و پیوستن سایرین به صف که حالا طولانی‌‌تر هم شده بود هنوز این بحث در صف جریان داشت. شاطر هم گاهی از این که نمی‌صرفد دلیلی وسط بحث می‌آورد. عده‌ای از نحوه نظارت و اجرای نرخ جدید می‌گفتند. عده‌ای هم می‌گفتند گرانی چیز جدیدی نیست. همه رسانه‌ها هم کم و بیش نان را موضوع چند روز خود کرده بودند. من هم نانم را گرفتم و چون وقت از قرارمان گذشته بود به دنبال پنیر و گوجه نرفتم. شوخی‌ها و جوک‌های این چند روز در مورد نان بود. واکنش مردم و بعضی از رسانه‌ها به گرانی اصلی‌ترین غذای ما ایرانی‌ها. اما مگر گرانی چیز تازه‌ای است؟ حرف پیرمردی داخل صف بیشتر از هرچیز درگیرم کرده بود. ساکت بود و چیزی نمی‌گفت فقط در جملات کوتاهی با صدای آرام و در حالی که روبه رو را نگاه می‌کرد گفت: ما با این حقوق بازنشستگی همین نان را می‌توانستیم بخریم. با این افزایش قیمتش هم باز هم فقط همین را می‌توانیم بخریم، خیلی فرقی نکرده است ماجرا؛ اما کاش رئیس‌جمهور می‌آمد تلویزیون و در مورد گرانی نان با مردم حرف می‌زد. باورش برایم سخت بود که او انگار فقط یک توضیح ساده از رئیس‌جمهور برایش کافی بود. شاید اصلا استدلال‌های دور دوم هدفمندی یارانه‌ها و درستی و غلطی افزایش قیمت برایش مهم نبود. دلش می‌خواست رئیس‌جمهور منتخبش بیاید و بگوید نانی که مهم‌ترین نیاز غذایی مردم کشور است، گران می‌شود به این دلیل. به این فکر می‌کردم که مردم عادی خیلی به استدلال‌ها توجه نمی‌کنند اما گرانی را می‌فهمند وشاید نیاز به حسی دارند مثل فهمیده شدن. pic3


بیرون قاب
محاسبه قیمت نان و نظارت بر اجرای درست افزایش قیمت‌ها موضوع بحث خیلی‌ها بود. اما برای ما مردم نازنین نان 200 تومان و گاهی بیشتر افزایش یافت که با فرض خرید روزی 3 عدد نان می‌توان گفت حدود18000 تومان هزینه اضافی به هر خانواده تحمیل می‌شود! اما نکته مهم همین نان خشک‌ها است. این قوت غالب مردم آن قدر دور ریز دارد که شغل نان خشکی مخاطب کمی ندارد. دورریز نان اتفاق جدیدی است در فرهنگ مردمی که نان را مقدس می‌دانستند. هرچند به جز فرهنگ کیفیت آرد و کیفیت پخت نان تاثیرگذار است. شاید مهم‌تر از قیمت نان انصاف ما باشد. کمی فکر کنیم نان به ذات چه اهمیتی دارد. قیمتش هم البته گران شده است!pic4