راه گم شده هزار و یک شب
فرهاد گوران ۱- گوستاو فلوبر، نویسنده بزرگ فرانسوی، در میانههای قرن نوزدهم که بورژوازی فرانسه به «روح مدرنیسم» دست یافته بود، از ادبیات به عنوان «تنها راه تحمل هستی» یاد کرده و آن را «عیش مدام» دانسته است. این سخن فلوبر در زمانهای روی کاغذ آمده که مکانهای مدرن دسترسی به عیش و شادکامی، پی در پی پدید میآمدند و بلوار شانزه لیزه و هزارتوی پاساژهایش، پذیرای زرق و برق بیهمانند محصولات نوین بود. ادبیات اما در نظرگاه فلوبر گونهای ایمان و مکاشفه است؛ توانایی «ستارههای آسمان را در مشت گرفتن» است نه صرفا دانش را بر سلولهای خاکستری مغز تلنبار کردن.
فرهاد گوران 1- گوستاو فلوبر، نویسنده بزرگ فرانسوی، در میانههای قرن نوزدهم که بورژوازی فرانسه به «روح مدرنیسم» دست یافته بود، از ادبیات به عنوان «تنها راه تحمل هستی» یاد کرده و آن را «عیش مدام» دانسته است. این سخن فلوبر در زمانهای روی کاغذ آمده که مکانهای مدرن دسترسی به عیش و شادکامی، پی در پی پدید میآمدند و بلوار شانزه لیزه و هزارتوی پاساژهایش، پذیرای زرق و برق بیهمانند محصولات نوین بود.
ادبیات اما در نظرگاه فلوبر گونهای ایمان و مکاشفه است؛ توانایی «ستارههای آسمان را در مشت گرفتن» است نه صرفا دانش را بر سلولهای خاکستری مغز تلنبار کردن.
مهمترین نویسندگان آن سده به موضوع دگردیسی مناسبات تولید و برآمدن بورژوازی پرداختهاند، از داستایوفسکی و پوشکین در روسیه تا توماس هاردی در انگلستان و فلوبر در فرانسه. در واقع ادبیات مدرن خود محصول کشاکش میان نیروهایی است که از یک سو، سازوکار و روابط تولید را متحول میکنند و از سوی دیگر بر فضای فرهنگ اثر میگذارند. در همان سده که «مادام بوواری» نوشته میشد، اعتماد السلطنه، کاتب دربار شاه قاجار، مشغول نوشتن «خوابنامه یا کتاب خلسه» بود؛ کتابی که تماما حاکی از دهشتی دیرینه است و مناسبات قدرت را بازنمایی میکند. حتی سفر ناصرالدین شاه به پاریس و تماشای نمایشگاه جهانی و شهر فرنگ هم حاصلی جز حیرت و سرگشتگی او ندارد. حیرت او بیش از آنکه ناشی از نگریستن در تمدن مدرن باشد، مولود نوعی انفعال در برابر غرب است؛ غربی که خرد و تخیل را به کار گرفته و کارخانههایش همان قدر شکوهمندند که نگارخانهها و تالارهای نمایش هنر و موسیقیاش.
۲- از هزار و یک شب بهعنوان مهمترین کتاب قصه کلاسیک نام برده میشود؛ کتابی که مرزهای مکانی و ذهنی بشر را درنوردیده و خود سرچشمه خلق بسیاری آثار مهم دیگر شده است؛ از قصههای خورخه لوئیس بورخس تا فیلم به یاد ماندنی پازولینی که با همین عنوان «هزار و یک شب» ساخته شده. تردیدی وجود ندارد که بازرگانان، راویان و نقش گذاران اصلی در فرآیند نوشته شدن قصههای هزار و یک شباند. آنها هم راوی و هم شخصیت قصههای این کتابند. قصههایی که خود مانند بار زر و ابریشم، شهر به شهر و کشور به کشور حمل میشوند و در این گذار معنادار رنگ عوض میکنند و به شکل دیگر در میآیند.
در واقع قصد من در این مجال کوتاه این است که نشان دهم بازرگانانی که راه ابریشم را در گستره جهان تجارت به وجود آوردند، در نگارش بزرگترین کتاب قصه تاریخ بشر هم نقشی بسزا و تعیینکننده داشتهاند. از لابهلای صفحات این کتاب میتوان به روزگارانی خیره شد که مبادله کالا دوشادوش نقل سینه به سینه قصه پیش میرفته است و میان این دو رابطهای جادویی و رستگاریبخش در جریان بوده است. در قصه شب پنجاه و نهم، شهرزاد روایت دیدار بازرگان و نزهت الزمان، کنیز نعمان شاه را روایت میکند؛
«شهرزاد گفت: ای پادشاه جوانبخت، وقتی بازرگان، نزهت الزمان را به منزل خویش برد، لباس ابریشمی و گران قیمتی بر او پوشانید و به بازار رفته زیورهای طلایی و جواهرنشان برای او خریده بیاورد و گفت: اینها همه برای توست و از تو هیچ چیز نمیخواهم، مگر وقتی که ترا نزد سلطان دمشق برم، تو او را از قیمت خویش باخبر کن و وقتی ترا خرید، نیکوییهای که به تو کردهام، به او بگو و از سلطان بخواه که سفارش مرا به ملک نعمان پادشاه بغداد بنویسد که به فرمان پادشاه، ده یک از من نگیرد، وقتی نزهت الزمان سخنان بازرگان را شنید گونه خراشید و گریه کرد. بازرگان گفت: ای خاتون، چرا وقتی نام بغداد را بردم گریان شدی؟ مگر در آنجا کسی را داری؟ اگر با بازرگانی خویشاوندی به من بگو که من همه بازرگانان را میشناسم و پیغام ترا برسانم. نزهت الزمان گفت: من بازرگانان را نمیشناسم ولی ملک نعمان را میشناسم. وقتی بازرگان این سخن را شنید خندید و شادمان شد و با خود گفت: یقیناً به آرزویم رسیدم. بازرگان گفت: مگر ترا پیش از این به ملک نعمان فروخته بودند؟ نزهت الزمان گفت: نه، من با دختر او بزرگ شدهام. من در سرای او بسیار جای دارم و مرا بسیار عزیز
دارد. اگر آرزوی تو این است که ملک نعمان خواهش تو را برآورده کند، کاغذ و قلم بیاور که من نامه بنویسم وقتی به بغداد رفتی آن را به ملک نعمان برسان و به او بگو که کنیز تو نزهت الزمان را روزگار به سر بازارها کشیده، دست به دست گرداند و اگر حال مرا از تو پرسید، بگو که در نزد سلطان دمشق است.
وقتی بازرگان سخنان شیوا و شگفت انگیز او را شنید، مقام او در نزدش بیشتر شد و گفت: آیا قرآن یاد گرفتهای؟ نزهت الزمان گفت: آری، حکمت و طب نیز دانم. پس به بازرگان گفت: کاغذ و قلم بیاور تا خطی بنویسم که آن تو را از غمها خلاص کند. پس بازرگان قلم و کاغذ بیاورد. نزهت الزمان نامه و قلم را به دست گرفت و ابیاتی در آن نوشت و تمام احوال پریشان خویش را در نامه نوشت و در آخر نامه نوشت که این نوشته دور از وطن مانده نزهت الزمان است به سوی پادشاه زمان، ملک نعمان. پس نامه را بست و به بازرگان داد. بازرگان آن را گرفت و بوسید و بیان نامه را دانست، و شاد و خوشحال شد».
قصههای محوری هزار و یک شب، تماما حول بن مایه بازرگانی، دادوستد و سیر و سیاحت و جادوی سفر شکل میگیرد که این خود نشانهای آشکار به مداخله بازرگانان و نقش ویژه آنان در پدیدآمدن این کتاب است.
کنیزی که روزگار او را بر سر بازارها کشیده، اکنون به نامه روی میآورد تا از حال خود روایت کند و این بازرگان است که حامل این نامه میشود، چرا که هم بازرگانان بغدادی را میشناسد و هم امکان ورود به درگاه ملک نعمان را دارد. در اینجا آنچه به نامهنگاری کنیز و نقش بازرگان معنا میدهد همان کنش قصهگویی است.
آری، هم کنیز و هم بازرگان، هستی را به واسطه برقراری چنین رابطهای با ادبیات تحمل میکردهاند.
۳- اینجا، یک طبقه پایین تر از محل کار من، کتابخانهای بزرگ شکل گرفته است. همه نوع کتابی در قفسههای این کتابخانه دیده میشود. دریغا که بازرگانان هزار و یک شب قرن هاست راه ورود به این گونه کتابخانهها را گم کردهاند و مادام که چنین باشد، کتاب کالایی زیتنی و کالبدی بی روح است که فقط با قیمت پشت جلد و منطق مبادله سنجیده میشود. این فرآیند چیزی جز تن دادن به ویرانگرترین از خودبیگانگیها و دور افتادن از رابطه جادوییِ خواندن و زیستن نیست.
آخـر هفتـهها بـا «آخـر هفتـه دنیـای اقتصـاد»
شما میتوانید از طریق شماره تلفن 87762120 نظر خود را در مورد مطالب «آخر هفته» با ما در میان بگذارید.
شما میتوانید از طریق شماره تلفن 87762120 نظر خود را در مورد مطالب «آخر هفته» با ما در میان بگذارید.
ارسال نظر