خاطره رهبریفرد از پشت صحنه سریال تلویزیونی «پژمان»
سریال «پژمان» در مورد زندگی فوتبالیستی است که به دنبال پیدا کردن یک تیم است و برای رسیدن به هدف خود، حاضر میشود هر کاری انجام دهد. به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین؛ بهروز رهبری فرد هم یکی از بازیگران این سریال است که در ۶-۷ قسمت بازی میکند. اودرباره این سریال خاطرهای تعریف کرد که میخوانید: «وقتی پژمان جمشیدی به پرسپولیس آمد، خیلی با هم رفیق شدیم چون پژمان بینهایت آدم جالب و سوژهخوری بود! هر بلایی میخواستیم سرش میآوردیم و کاری میکردیم که بعضی وقتها از کوره درمیرفت. باور کنید حتی در خواب و خیال هم نمیدیدم روزی در صدا و سیمای ایران سریالی بسازند که پژمان نقش اولش باشد.
سریال «پژمان» در مورد زندگی فوتبالیستی است که به دنبال پیدا کردن یک تیم است و برای رسیدن به هدف خود، حاضر میشود هر کاری انجام دهد.به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین؛ بهروز رهبری فرد هم یکی از بازیگران این سریال است که در 6-7 قسمت بازی میکند. اودرباره این سریال خاطرهای تعریف کرد که میخوانید:
«وقتی پژمان جمشیدی به پرسپولیس آمد، خیلی با هم رفیق شدیم چون پژمان بینهایت آدم جالب و سوژهخوری بود! هر بلایی میخواستیم سرش میآوردیم و کاری میکردیم که بعضی وقتها از کوره درمیرفت. باور کنید حتی در خواب و خیال هم نمیدیدم روزی در صدا و سیمای ایران سریالی بسازند که پژمان نقش اولش باشد. البته پژمان در فوتبال که به جایی نرسید، شاید هنرپیشه خوبی بشود! اما خاطره من از پژمان نیست، میخواهم از علی موسوی خاطرهای تعریف کنم. این طور که من فهمیدم علی استعداد خاصی در هنرپیشگی دارد و به زودی عکس او را در تبلیغ فیلم های سینمایی زیادی میبینیم، چون احتمالا میخواهد مدام فیلم بازی کند. باور کنید وقتی قرار بود علی موسوی جلوی دوربین برود، همه اعضای تیم فیلمبرداری غصه شان میگرفت چون استعداد موسوی باعث میشد یک سکانس ۱۰ دقیقهای، چیزی حدود ۷ ساعت طول بکشد. اوایل، برای او دیالوگهای طولانی نوشتند، اما برای آنکه کار، سرعت بیشتری پیدا کند، دیالوگ هایش را کوتاه کردند که علی باز هم آنها را فراموش میکرد! سپس فیلمنامه عوض شد و برای علی موسوی فقط دیالوگ آره و نه نوشتند تا او فقط یک کلمه بگوید، نه یک جمله.
همه ما آماده فیلمبرداری بودیم که نوبت دیالوگ موسوی رسید. درست زمانی که باید در جواب بازیگر دیگری میگفت: آره، یادش رفت و باز هم برداشتهای دیگری از او گرفتند. خلاصه به خاطر آره و نه گفتن های او، یک سکانس ۱۰ دقیقهای، حدود ۶ ساعت طول کشید. در نهایت از او خواستند بیخیال اینها شود و فقط جلوی دوربین بگوید: «بابابزرگ من تو تیم صنعت نفت بازی میکرده» و کار را تمام کند. موسوی که کمی استرس گرفته بود، قبول کرد و مقابل دوربین گفت: «نفت مال بابای من بود!» خودتان تصور کنید اعضای فیلمبرداری چطور در آن لحظه منفجر شدند. من این خاطره را گفتم تا کارگردانان دیگر به سراغ علی موسوی بروند، واقعا حیف است این استعداد از بین برود. حالا میفهمم چرا موسوی استقلالی شد!»
ارسال نظر