در رختکن استقلال بعد از بازی سایپا چه گذشت
گروه ورزش- خب داستان جالبی است، شاید خیلیها میخواهند بدانند که بعد از بازی با سایپا، در رختکن استقلال چه گذشت. تمام داستان با پیروز قربانی شروع میشود. مدافع عصبانی استقلال بعد از بازی آنقدر عصبانی بود که در رختکن را با لگد باز کرد. او اولین نفری بود که وارد رختکن میشد. پیروز فحش شنیده، به قدری عصبی بود که چند ضربه محکم به نیمکتهای رختکن میزند. در همین حین بقیه بازیکنان هم وارد میشوند. آنها هم عصبانی بودند. اما وقتی عملکرد قربانی را میبینند تعجب میکنند. فکری میگوید: « پیروز چه شده. دنیا که به آخر نرسیده، با لگد به نیمکتها چه چیزی عوض میشد.» قربانی که مثل یک گلوله آتیش بود، پیراهنش را در میآورد و زیر پا میاندازد. در رختکن استقلال از لبخند خبری نیست. هیچ حتی یک کلمه هم حرف نمیزنند. سکوت رختکن را محاصره کرده. اما این سکوت زیاد دوام نمیآورد. انصاریان شروع میکند.« آخه طالبلو تو اگه یه خورده جلو میآمدی گل دوم رو نمیخوردیم.» گلر استقلال که بدجور عصبانی است میگوید: من هم گلرم، هم دفاع آخر، چه وضع آفسایدگیری بود. تو خودت آفساید و پرکردی، حالا سر من داد و بیداد میکنی»جرقه زده میشود. انگار همه منتظر بودند، اینبار پیروز میگوید:« طالبنسب تیمرو نابود کردی. کی گفته تو هافبکای. اگر بازیکن خوبی بودی با حفظ توپ سایپا ر و فلج میکردی. آنقدر توپ لو دادی که باختیم.» طالبنسب هم بیکار نمینشیند. « اگر من تیم رو نابود کردم، پس فکری چیکار کرد.»به هر حال این حرفها همینطور ادامه داشت تا وقتیکه مرفادی وارد رختکن میشود.« بیغیرتها. آخه...........»حرفهای مرفاوی بیرون از رختکن هم میرفت. لیدرهایی که پشت رختکن نشسته بودند، تنشان سیخ شده بود. بعضیها میگفتند خوب راست میگه. بعضیها میگفتند: « بابا خود مرفاوی هیچی بلد نیست. دارد به کی حرف میزند. سر تمرین هیچکس حرفش را گوش نمیکند.» مرفاوی همینطور به کارش ادامه میدهد. همه ساکت بودند. اما پیروز از کوره در میرود. « ما بد بازی میکردیم. قبول. توچی با اون تعویضی که کردی همه چیز ریخت به هم.»خب داستان داشت با همین حرفها تمام میشد که مرفاوی دوباره شروع کرد.«بابا شما از خودتان ایراد بگیرید. کاری به من نداشته باشید. اگر یک ذره غیرت داشتید الان صدر جدول بودیم.»این حرفهای مرفاوی کمی وضع را آرام کرد. داستان ما هم با حرکت بازیکنان استقلال به پایان میرسد. آنها بعد از نیم ساعت ساکهایشان را برمیدارند و از راهی که آمدهاند برمیگردند. انگار نه انگار که شکستی در کار بوده است.
ارسال نظر