یادداشت
در انتظارشنبه زیبا
انگار همین دیروز بود، ولی از سال ۱۹۹۳ نزدیک به هجده سال سپری شده. همان سالی که چکها و اسلاوها از هم جدا شدند و چکسلواکی را دو پاره کردند.
حمیدرضاصدر
انگار همین دیروز بود، ولی از سال ۱۹۹۳ نزدیک به هجده سال سپری شده. همان سالی که چکها و اسلاوها از هم جدا شدند و چکسلواکی را دو پاره کردند. همان سالی که جورج دبلیو بوش پدر کنار رفت و بیل کلینتون رییسجمهورایالات متحده شد. همان سالی که هواپیمای حامل بازیکنان زامبیا سقوط کرد و همه سرنشینانش جان سپردند. همان سالی که بی نظیر بوتو نخستین نخستوزیر زن در پاکستان شد و البته همان سالی که پاس، جام قهرمانی باشگاههای آسیا را بالا برد و ما پس از غیبتی طولانی در عرصه بینالمللی از ته دل خندیدیم (تا راهیابی به جام جهانی ۱۹۹۸ پنج سال مانده بود). بله از آن بعد از ظهر خاطره انگیز هجده سال سپری شده و اکنون انتظار ورق خوردن تاریخ را میکشیم. با تیمیاز پسران نصف جهان. با ذوبآهن. در آن سوی آبها. در توکیو.
۲)این که ذوبآهن هم در لیگ داخلی آن بالا نشسته و هم در لیگ قهرمانان آسیا پا به دیدار نهایی گذاشته نشان میدهد تصادفی در کار نبوده و نشان میدهد شایستهها راهی توکیو شده اند. نشان میدهد «تداوم» چه مفهومیدارد «کارآیی» یعنی چی. ذوبآهن مسیر طولانی را برای راهیابی به دیدار نهایی پیمود. با گلهایی نه پرشمار و معمولا با حداقل فاصله، ولی بیتردید با شکیبایی، هوشیاری و انضباطی که در تیمهایایرانی نمیبینیم. آن هم برابر حریفانی از همسایههای عربی (با آن پیروزی شیرین در استادیوم شاه فهد برابر هفتاد هزار تماشاگری که هرگز ما را دوست نداشتند و از ناکامی ما برای راهیابی به مسابقات جامجهانی پایکوبی کردند)، مقابل تیمی وامدار به فوتبال اروپای شرقی (و کسب دو پیروزی متقاعد کننده برابر بنیادکار به رهبری لوئیز فیلیپه اسکولاری کبیر و رونالدو و دنیلسون) و همین طور برابر نمایندهای از آسیای جنوب شرقی باشگاهی برآمده از فوتبالایران، یعنی ذوبآهن، آسیا را بدون در اختیار داشتن ستارههای بزرگ گام به گام زیرپا گذاشت و سرانجام به بام آسیا رسید.
۳)این نخستین دیدار سئونگامایلهوا، باشگاه زاده شده در شهر سئول، با تیمی ازایران است. به قول مربی شان شین تا یونگ «ذوبآهن تیمیاست که نمیتوان از آن بیم نداشت. ما هرگز با حریفی ازایران روبهرو نشدهایم.» از سوی دیگر ساسا اوگننوفسکی، کاپیتان استرالیایی تیم، راز توفیق تیمش را مشابه ذوبآهن قلمداد کرده؛ یعنی کسب پیروزی با کارگروهی، با شکیبایی.
سئونگامایلهوا برخلاف افتخارات فراوانش عمر کوتاهی دارد و باشگاه بسیار جوانی به شمار میرود. آنها سال ۱۹۸۹ تاسیس شدند. یعنی همین بیست و یک سال پیش. بااین وصف هفت بار قهرمان کرهجنوبی شدهاند. توفیقشان سه سال پس از تاسیس با فتح نخستین جام غیرمنتظره بود و متعاقب آن، کسب سه عنوان قهرمانی پی در پی لیگ با هر معیاری فوقالعاده به شمار میرفت. سئونگامایلهوا در سالهای ۱۹۹۷ و ۲۰۰۴ پا به فینال گذاشتند، ولی مغلوب شد.این بازی چهارمین فینال آسیایی آنها است و نخستین فینال آسیایی ذوبآهن.
۴) راهیابی ذوبآهن به دیدار نهایی لیگ قهرمانان آسیا به خودی خود، فارغ از پیروزی و شکست در آن، شوق آور است و دلگرم کننده. ذوبآهن در شرایطی که خیلیها با ناکامی تیم ملی در راهیابی به جام جهانی ۲۰۱۰ و همین طور تنشهای فزاینده فوتبال داخلی، فوتبال ما را نزول کرده میپنداشتند، گوشزد کرد استعدادهایاین مرز و بوم میتوانند در پناه آرامش به پرواز درآمده و در صف اول آسیا قرار بگیرند. به همین دلیل مدتها است ذوبآهن را نه فقط با تاسیسات عظیمش، با دیگهای جوشان، با صنعت، بلکه با ورزش به یاد میآوریم. با حضوری نزدیک به چهل سال در عرصه ورزشایران. با ۱۵۹ تیم ورزشی که آنها را معمولا با اخلاقی خوش به یاد میآوریم و اکنون با تیمی که آن چه را کاشته درو میکند.
آنها با منصور ابراهیمزاده که در اصفهان به دنیا آمده و یک بومی تمام عیار به شمار میرود راهی فینال باشگاههای آسیا شدهاند. با مربی که هنوز پنجاه ساله نشده و مسیری که پیموده (دستیاری امیر قلعهنوعی، فرهاد کاظمی و لوکا بوناچیچ) نمایانگر تجربه کسب شده بیادا و اطوارش برخلاف مربیان جوانتر و پرادعایاین مرز و بوم است. ترکیب او و مجید صالح فوقالعاده از آب درآمد و چه فرخنده. آن چه که بدین معنی است ابراهیم زاده تدریجا بدل به سرمایه گرانبهای فوتبالایران شده و به همین دلیل هم امیدواریم مسیر حرفهایاش را هوشمندانه انتخاب کند. اکنون شاگردان او در آستانه بزرگترین نبرد زندگی ورزشیشان قرار دارند. حالا به آنها نگاه میکنیم و به آنها دل بستهایم.
۵) اکنون همه انتظار دیدار بزرگ در ساعت ۱۳:۳۰ دقیقه شنبه ۲۲ آبان را در استادیوم المپیک توکیو میکشیم. استادیومی با گنجایشی نزدیک به پنجاه و هشت هزار نفر. استادیومیکه یک دهه پس از شکست ژاپن در جنگ دوم، پس از به خاکستر نشستن ژاپنیها زیر دو بمب اتمی، برپا شد. در سال ۱۹۵۸.
میخواهیم باور کنیم این شنبه در گنجینه خاطرههای زندگیمان ثبت خواهد شد. شنبهای که حتی شکست هم شیرینیاش را نخواهد زدود. شنبهای برای به یاد سپردن. شنبهای برای کنار هم گرد آمدن و دست زدن برای پسران اصفهان. برای ذوبآهن. این همان سفر کردهای است که صد قافله دل همره او است.
ارسال نظر