مربیگری تیم ملی برای دایی زود بود

علی از کسی نظر نمی‌خواست

سایت گل - مصاحبه با مرد آلمانی شرایط سختی ندارد. او می‌آید و می‌نشیند و حرف‌هایش را مزه مزه می‌کند و خیلی صادقانه هر چه به نظر درست بیاید می‌گوید. مصاحبه ما با مرد آلمانی به نوعی بازخوانی خاطرات او از مدت حضورش در تیم ملی بود. حرف‌های او نه بر ضد کسی است و نه در دفاع از کسی. او تنها آنچه از نظرش منطقی است را بیان می‌کند. مصاحبه طولانی مدت ما با روته مولر در هتل استقلال در روزی انجام شد که مرد آلمانی منتظر بود تا فرزندانش را پس از مدت‌ها ملاقات کند. روته آمد و به همه سوالات پاسخ داد، اما حساس‌ترین لحظات مصاحبه ۹۰ دقیقه‌ای آنجا بود که بی‌رحمانه سکوت اعضای ‌کادرفنی مقابل علی دایی را مطرح کردم و او را متهم کردم به اینکه اشتباهات علی دایی را به او گوشزد نمی‌کرده است. روته سرخ شد و بعد تاکید کرد این اشتباهی است که اگر تاریخ دوباره تکرار شود، او مرتکبش نخواهد شد.

داستان چگونگی کار من در فدراسیون داستان ساده‌ای است. من در ایران کلاس داشتم که علی دایی آمد سراغم. من و علی هر دو، دورادور همدیگر را می‌شناختیم. او بازیکن بزرگی در آلمان بود و من هم سابقه مربیگری و تدریس خوبی داشتم، اما تا قبل از آن با هم ارتباطی نداشتیم. علی دایی از من می‌خواست تا به کادرفنی تیم ملی اضافه شوم. او از من خواست تا برنامه‌های تمرینی تیم ملی را طراحی کنم؛ چرا که خودش جوان بود و تجربه بالایی نداشت. دایی تجربه دومش بود و بعد از سایپا باید تیم ملی را اداره می‌کرد.

از نظر من خواسته‌ او منطقی بود و من هم پذیرفتم. به نظر می‌رسد که نکته‌ای وجود دارد که در ایران خوب درک نشده. اینکه من با علی یا صمد به عنوان نفر دوم کار کرده‌ام شبهاتی را ایجاد کرده! من در کلاس‌های مربیگری هم همیشه می‌گویم که نه من معلم هستم و نه شما دانش‌آموز! من رییس نیستم که هر چه بگویم باید از رویش نت‌ بردارید!‌ ما با هم کار می‌کنیم، در تجارب هم شریک می‌شویم و خیلی خوب یک کلاس را با هم پشت سر می‌گذاریم. در مربیگری هم همین است. اولا مربی باید ایرانی باشد. من نباید از طریق مترجم با بازیکنان ارتباط داشته باشم. این بسیار مهم است که سرمربی زبان بازیکن را بفهمد من ذهنیت بازیکن ایرانی را نمی‌شناسم،‌ اما دایی یا صمد این نکته را درک می‌کنند. دلیل دیگری که سبب شد تا من پیشنهاد کاری تیم ملی یا استقلال را نپذیرم این است که من در کلاس‌هایم دایم به مربیان این نکته را آموزش می‌دهم که چگونه مربی شوند. حالا من در کلاس به علی یا صمد یک چیز را یاد بدهم و در کادر فنی مستقیم و در طول یک سال کار این مسائل را انتقال بدهم نکته مهمتری است. از طرف دیگر برای من هم یک تمرین عملی دیگر بود. اگر می‌خواهم یاد بدهم باید قدرت انتقال خودم را افزایش بدهم و این کار در یک تیم فوتبال خیلی ساده‌تر صورت می‌گیرد تا در کلاس.

نکته سوم این که من به سن اهمیت نمی‌دهم. این طور نبوده که دایی یا صمد بروند و همه‌جا را پر کنند که روته با این سن آمده زیر دست من کار کند. ما یک تیم هستیم. هیچ کس رییس نیست یا مثل رییس‌ها عمل نمی‌کند. شخصیت نکته مهمی است. ما می‌خواستیم به رشد شخصیت همدیگر کمک کنیم و با رشد کارنامه‌ کاری هم.

چرا به جام جهانی نرفتیم؟ سوال خوبی است. اول از همه من کره جنوبی و شمالی، استرالیا، ژاپن و ایران را ملت‌های دارای قدرت فوتبال در آسیا می‌دانم. عربستان جایی در این لیست ندارد. در تهران هم از آنها سرتر بودیم. آنها فقط شانس آوردند به نظر من آنچه باعث شد تا به جام جهانی نرویم بدشانسی بود و یک نکته بسیار مهم در مورد ذهنیت بازیکنان ایرانی. ما از کره‌جنوبی یک بر صفر جلو افتادیم، اما مساوی شد. از عربستان یک بر صفر جلو افتادیم اما باختیم. از کره جنوبی در سئول یک بر صفر جلو افتادیم، اما باز هم مساوی شد. ایراد این است. ذهنیت بازیکنان ایرانی این است که گل اول را که زدی برگرد عقب؛ این غلط است. این فاجعه است. از آنها می‌خواستیم عقب نیایند و بروند جلو و دومی را بزنند؛ اما این اتفاق نیفتاد. آنها عقب می‌آمدند، حرف گوش نمی‌کردند. استرس بازی را داشتند. اجازه بدهید یک چیزی را صادقانه بگویم. صعود به جام جهانی برای هر مربی یک رویاست. باختن به عربستان در تهران دومین شکست تلخ زندگی من بود. دومین شکست بزرگ زندگی مربیگری‌ام. اولین آن در کلن بود. در سال اول مربیگری‌ام. ما به فینال جام حذفی رسیدیم و اگر قهرمان می‌شدیم من به یک مربی افسانه‌ای تبدیل می‌شدم. اما در پنالتی باختیم. جوان بودم و مثل بچه‌ها گریه کردم. به وردربرمن باختیم. این اولین شکست بزرگ زندگی من بود. دومی هم عربستان بود. متاسفم شب تلخی بود دایی را همان شب عوض کردند.

یک مربی خوب باید چند خصوصیت داشته باشد. شخصیت بالا، تجربه خوب، دانش خوب و از همه مهمتر، قدرت انتقال. بلد بودن، کافی نیست باید بتوانی اطلاعاتت را یاد بدهی. دایی برخی فاکتورها را نداشت مثلا تجربه. من فکر می‌کنم او قدم بزرگی برداشت که تیم ملی را قبول کرد. باید بیشتر صبر می‌کرد. مربیگری تیم ملی برای او کمی زود بود. من خیلی متاسفم هم برای او و هم برای خودم. این منصفانه نیست که دایی را مقصر بدانیم یا سرزنش کنیم. این به همه مربوط است.

علی شخصیت خاصی داشت. او هیچ وقت دنبال این نبود که کسی نظری بدهد. اصلا با او حرفی در مورد مسائل مختلف نمی‌زدیم. سر فصل‌ها را مشخص می‌کرد و کار را جلو می‌بردیم. من عادت دارم که اگر کسی کمک خواست یا نظر خواست حرف بزنم. علی هم نمی‌خواست. او چیزهای مشخصی می‌خواست و من کمک می‌کردم همین. کار کردن من با دایی اشتباه نبود. از اینکه با او کار کردم خوشحالم. اگر دوباره تاریخ به عقب برمی‌گشت و ما از نو شروع می‌کردیم باز هم همکاری با او را می‌پذیرفتم. این بار اما نقش بیشتری را بر عهده می‌گرفتم با دایی حرف می‌زدم. قانعش می‌کردم. رفتارش را تا آن حدی که می‌توانستم تغییر می‌دادم. او روی انتخاب‌هایش پافشاری می‌کرد و من مخالفتی نداشتم، اما اگر یکبار دیگر این اتفاق تکرار بشود این بار با او بیشتر و بیشتر حرف می‌زنم. او در مربیگری خیلی پیشرفت می‌کند، اما قبلش نیاز به اندکی تجربه بیشتر دارد.

در مورد صمد. من صمد را در کلاس شناختم. خودش را نشان نمی‌داد بیشتر گوش می‌کرد. تلاش می‌کرد تا یادبگیرد. از این روحیه خوشم می‌آید. البته صمد یک مشکل بزرگ دارد. او در کلاس هم همین مشکل را داشت. مشکل زبان. صمد و بقیه مربیان که می‌خواهند در سطح بالا کار کنند باید زبانشان را تقویت کنند. حیف است. او استعداد دارد. از اینکه با کمک او و دیگر مربیان تیم خوبی ساخته‌ایم خوشحالم. این استقلال می‌تواند به موفقیت‌های زیادی برسد.

زوم

علی شخصیت خاصی داشت. او هیچ وقت دنبال این نبود که کسی نظری بدهد. اصلا با او حرفی در مورد مسائل مختلف نمی‌زدیم. سر فصل‌ها را مشخص می‌کرد و کار را جلو می‌بردیم. من عادت دارم که اگر کسی کمک خواست یا نظر خواست حرف بزنم. علی هم نمی‌خواست. او چیزهای مشخصی می‌خواست و من کمک می‌کردم همین