نقدی بر برخوردهای گلدرشت اخیر با علی دایی و سایر خیران سرشناس
این آخرین زلزله ایران نیست
بلافاصله تلاشها برای جمعآوری کمکهای نقدی و غیرنقدی مردم آغاز شد و در کنار نهادها و موسسات رسمی و دولتی، برخی چهرههای شناختهشده کشور هم شمارهحساب اعلام کردند تا در نقش واسطه بین مردم و زلزلهزدهها وارد عمل شوند. با این وجود به تدریج که آن تبوتاب خوابید، خبرهایی در مورد مسدود شدن حساب برخی از این افراد سرشناس و حتی احضار آنها به دادسرا منتشر شد که بازخوردهای منفی فراوانی پیدا کرد. از آن جمله ماجرای برخورد با صادق زیباکلام و مخصوصا علی دایی حسابی بحثبرانگیز شد و بسیاری از مردم در فضای مجازی آن را مصداق ضربالمثل قدیمی «آمدیم ثواب کنیم، کباب شدیم» دانستند. خود دایی هم از این موضوع حسابی دلخور است و ناراحتیاش را به شیوههای مختلف نشان داده؛ از انتشار برگ احضارش در اینستاگرام تا انجام مصاحبههایی که شهریار در آنها از مسوولان خواسته بهجای واکاوی در کار او، انبوه مفاسد اقتصادی مثلا در موسسات مالی و اعتباری را پی بگیرند. در حاشیه آنچه این روزها بر دایی میرود، نکات قابل ذکر زیادی وجود دارد که خیلی از آنها را هم گفته و نوشتهاند، اما شاید زیانبارترین آفت غائله اخیر، دلسرد شدن سرمایههای اجتماعی از نقشآفرینی در بحرانهای مشابه باشد.
مطمئنا هیچکس نمیگوید نباید پرونده امثال دایی و زیباکلام را بررسی کرد. این حق و حتی «تکلیف» نهادهای نظارتی است. در جامعه سالم و پویا، هیچ احدی نباید از حسابکشی و شفافسازی معاف باشد و در این میان فرقی بین یک فوتبالیست، بازیگر یا سیاستمدار مشهور با عامه مردم نیست. با این وجود گاهی همانقدر که اصل کار مهم است، شکل کار هم اهمیت دارد. شاید میشد همه این محاسبهها را در مورد علی دایی انجام داد، اما چنان ظرافتی بهکار گرفت که نه خود او برنجد و نه مخاطبان مایوس شوند. امروز آدم عامی که احضاریه دایی را روی اینترنت میبینید، گمان میکند دستخوش ۱۱ ماه دوندگی و مهربانی در این مملکت، توپ و تشر است و چه بهتر که آدم بهجای کمک به دیگران و دخیل شدن در دغدغههای اجتماعی، تنها سرش بهکار خودش گرم باشد. قطعا «بیتفاوتی» بدترین پیامی است که مدیران یک جامعه میتوانند برای شهروندان عادی صادر کنند و یک بدسلیقگی در ماجرای بررسی پرونده کمکهای مردمی کرمانشاه، چنین کاری کرد. شاید اگر ابتدا یک ارگان رسمی به شکل شایسته و در خور توجه از حامیان داوطلب یاریرسانی به زلزلهزدهها قدردانی میکرد و سپس به شکلی نرم و چراغخاموش با رعایت همه ظرایف و جزئیات نوبت به بررسی مالی پروندهها میرسید، هرگز این فضای کدورت و دلخوری بهوجود نمیآمد. حالا اما آب از جوی رفته است.
یادمان باشد سختترین و سودمندترین محصولی که یک جامعه در اثر مرور زمان میتواند تولید کند، «سرمایه اجتماعی» است؛ یعنی کسانی که مردم عادی در بحرانیترین شرایط حرفشان را بخوانند و بهدعوت آنها لبیک بگویند. سرمایه اجتماعی میتواند بدون حکم و مسوولیت، بدون مال و ثروت و بدون میز و قدرت، پتانسیل خاموش جامعه را در مسیر حل مشکلات به حرکت در بیاورد و فعال کند. این سرمایهها بسیار نادر هستند و ما حالا با کمی زمختی و بدسلیقگی، بخشی از آن را از دور خارج میکنیم. زمینلرزه کرمانشاه قطعا آخرین زلزله ایران نبود و مسیر پر پیچوخم پیش روی این سرزمین، باز هم با بلایای طبیعی و غیرطبیعی دیگری دست به گریبان خواهد شد. در این بزنگاههاست که باز باید دایی و امثال او در تهییج و تحریک مردم نقش کلیدی ایفا کنند و خلأ اعتماد بخشی از افکار عمومی به نهادهای رسمی را پوشش بدهند؛ اما آیا بعد از برخوردی که این بار با آنها صورت گرفت، میشود به تکرار گسترده این نقشآفرینیها امیدوار بود؟
ارسال نظر