آیا مربیان بزرگ خارجی توانستهاند یک مربی بینالمللی ایرانی بسازند
دست «یار» یا «بار»؟
توضیح شفافتر اینکه مربیانی باید در زیرمجموعه شفر قرار بگیرند که حداقلهایی برای سرمایهگذاری از خود نشان داده باشند. سیروس دینمحمدی و طاهری مربیان خوبی هستند و بازیکنان بزرگی هم بودهاند اما هر دو در عالم مربیگری در اندازههای سرمربی استقلال نشان ندادهاند. گروه جوانهایی که آینده متعلق به آنها است کاملا گلچین شدهاند و پیدا کردنشان در اردوگاه آبی کار چندان دشواری نیست. افرادی مثل نکونام، پاشازاده، نامجو مطلق، سهراب بختیاریزاده و سرشناسترینشان فرهاد مجیدی. اما بهنظر میرسد باشگاه نگرانیهای بسیاری از حضور نامهای بزرگ در کنار سرمربی آلمانی دارد. پدیدهای که سالهاست فوتبال ما دست به گریبان آن است و بعضا بودهاند دستیارانی هم که چشم طمع به جایگاه سرمربی داشته و زمینههای این ترس را در دل مدیران جا انداختهاند.
کیست که نداند تمام این سیاهه که نام برده شد در آرزوی سرمربیگری استقلال هستند و درست به همین دلیل و ترس از جارو شدن زیر پای سرمربی است که باشگاه سراغ گزینههای خنثی رفته است. آنها آرزوی سرمربیگری دارند و برای آن تلاش خواهند کرد، آرزویی که البته وقتی برای منصوریان به کابوس تبدیل شد ایشان هم دست و پای آن را لگام زدند. منصوریان سوخت و آنها راهم سوزاند. حالا آنها هم فهمیدند محبوبیت صرف برای بیمه شدن جایگاهشان کفایت نمیکند. بیشک او قربانی شد تا فرهاد مجیدی به صراحت اعلام کند فعلا حاضر است دستیار یک مربی بزرگ خارجی شود. مجیدی هم آینده خود را در تابلوی نتایج منصوریان دیده و احساس ترس کرده است. ترس از اینکه مبادا روی دوش تماشاگران بیاید و صدای «هوی» آنها بدرقه رفتنش باشد. فرهاد تیزهوش است و موقعیت تاریخی کنونی را که سکوها به مربی خارجی علاقه نشان میدهند، را درک کرده اما این برای مدیران استقلال کافی نیست تا به او بهعنوان دستیار اعتماد کنند. اگر پای سرمربی لغزید و ناگهان دستیار او در استادیوم تشویق شد چه؟ اصلا اگر دستیاری دلش را زد و زودتر از آنچه نشان میدهد هوس نشستن روی صندلی اول به سرش بزند چه کنند؟ شفر دستیاران پیشنهادی را وتو کرده است و هواداران استقلال هم روی خوشی به آن نشان ندادهاند و حالا باشگاه سر پیچ یک تصمیم بزرگ قرار گرفته است.
کدام دستیار مربی شد؟
فرمول رشد مربیان داخلی زیر دست خارجیهای بزرگ اما از زاویه دیگری هم قابل نقد و برسی است. فرمولی که با طرح یک پرسش ساده میتوان اساس آن را زیر سوال برد. آخرین مربی ایرانی که توانسته از دستیاری یک مربی بزرگ خارجی به مربی با استانداردهای بینالمللی تبدیل شود چه کسی بوده؟ جواب یک کلمه است: هیچکس! مربیان زیادی به قصد علم آموزی در کنار خارجیهای سرشناسی که به ایران آمدند، قرار گرفتند اما این همکاریها هیچ خروجی شاخصی نداشته است. آخرین و سرشناسترین آنها همین علیرضا منصوریان است که به قول خودش دوسال قطبی برای او وقت گذاشت و یکسال هم کیروش. اما عملکرد او در استقلال خالی از استراتژی و نبوغ فنی بود تا ثابت شود مدتها حضور درکنار مربیان بزرگ هم نتوانست از او یک مربی کاربلد بسازد.
عین این شرایط را حمید استیلی با قطبی یا یحیی گلمحمدی با ژوزه هم داشت. مارکار آقاجانیان سالها کنار کیروش قرار داشت اما او حالا کجاست؟ شاید سرشناسترین دستیار ایرانی حسین فرکی باشد که درکنار بلاژویچ و برانکو قرار گرفت و البته کارنامه قابل قبولی هم در دوران مربیگری از خود به جای گذاشت اما موفقیتهای او هم درازمدت نبود و اکنون بیرون از گود فوتبال ایران نشسته است. شاید وقت آن رسیده که این تئوری را به کل کنار گذاریم و بپذیریم که بعضی از مربیان را فقط باید در حد یک دستیار کار راه انداز پذیرفت وقید مربیسازی از دامان مربیان خارجی را هم زد. مثل نقشی که کریم باقری بهعنوان یک نفر دوم سرشناس در پرسپولیس بازی میکند و هیچوقت هم کسی آقا کریم را درحالی که چشم طمع به جایگاه سرمربی داشته باشد، ندیده است.
ارسال نظر