نویسنده: سام باردن/ مترجم: پویا نعمت‌اللهی

کارشناس ارشد و مشاور اقتصادی و سرمایه‌گذاری بین‌المللی در حوزه انرژی

توافق تاریخی ایران ۱+۵ با استقبال جهانی مواجه شد و هیچ‌کس نمی‌تواند «قطار توافق» را از ریل خود خارج کند. اکنون همه منتظریم تحریم‌ها علیه ایران به‌طور کامل برداشته شود و آنگاه با این اوصاف، ایران نه‌تنها در عرصه «امنیت منطقه‌ای»؛ بلکه در حوزه «امنیت جهانی» و خصوصا «امنیت انرژی» نیز نقش‌آفرین خواهد شد.

ایران اساسا یک «بازار در حال ظهور» نیست؛ بلکه قبل از تحریم‌ها ارتباطات زیادی با بازارهای نفت و انرژی داشته است. بنابراین نباید این‌گونه فرض کرد که این کشور صرفا به دنبال فروش نفت و کسب درآمدهای نفتی است. ایران با همکاری دیگران می‌تواند یک «پارادایم مسلط و غالب» در بازار انرژی و نفت باشد. این کشور طی راهبرد «اقتصاد مقاومتی» خود نشان داده که می‌تواند از ورطه شوک‌ها و تهدیدها به سلامت عبور کند و اقتصاد خود را تا حد امکان از بلایای آن دور نگاه دارد.

در سال ۲۰۱۴ و در خلال اجلاس داووس، حسن روحانی از «ضرورت گرد آمدن مستقیم تولیدکننده‌ها و مصرف‌کننده‌های انرژی» صحبت کرد. اکنون می‌توان دریافت که این ضرورت، فی‌الواقع راهبرد درست و صحیحی بوده است و می‌توان آن را ذیل «همکاری‌های انرژی» تعریف کرد. حالا سوال این است که این راهبرد، چگونه می‌تواند شکل واقعی و عملی به خود بگیرد؟ این راهبرد طیف گسترده‌ای از مباحث فنی و اقتصادی شامل اکتشاف، قیمت‌گذاری، پلت‌فرم‌های تجاری، حمل‌ونقل، پالایش، بازاریابی و قراردادهای نفتی (IPC) را شامل می‌شود. با این اوصاف آیا ایران در جایگاهی قرار دارد که بتواند از پس این تغییرات برآید؟ مشارکت‌ها چگونه قرار است تعریف شوند؟ آیا ایران «اراده» و «جسارت» و «توان» این اقدامات را دارد؟ به نظر من جواب همه این سوال‌ها «مثبت» است.

چرا اسرائیل و آمریکا نمی‌توانند قطار ایران و 1+5 را از ریل خارج کنند؟

شورای امنیت سازمان ملل، مهر تایید خود را بر این توافق زده است. لذا ایجاد هرگونه خلل در روند اجرای این توافق، کار مشکل و غیرمعقولانه‌ای است. دلیل هم کاملا مشخص است. کنگره آمریکا عملا از جامعه بین‌الملل می‌هراسد. هر اعتراضی به این توافق، به مثابه ایستادگی در برابر تصمیمی است که اوباما و هم‌پیمانان سنتی او (یعنی فرانسه و بریتانیا و مسامحتا اتحادیه اروپا) بر آن صحه گذاشته‌اند. در عین حال یکی از محذوراتی که کنگره نمی‌تواند سنگ‌اندازی کند، همانا وجود دلایل «تجاری» است و نه دلایل «سیاسی».

تجارت‌های بزرگ نفت، بانکداری و خیلی از صنایع دیگر به واسطه مانع‌تراشی کنگره، از همتایان اروپایی خود عقب مانده و مزیت‌های فراوانی را از دست خواهند داد. ایران بازار مناسبی است که اروپایی‌ها در فکر تسخیر آن هستند. به‌طور کلی در دو حوزه می‌توان ایران را یک فرصت طلایی محسوب کرد. اولی حوزه بازارهای سرمایه و بانکی و دومی هم حوزه هیدروکربنی است. فرصت‌های هیدروکربنی ایران به‌قدری مطلوب است که هیچ‌کس را توان چشم پوشیدن بر آن نیست و شرکت‌های اروپایی، آسیایی و حتی خود شرکت‌های آمریکایی هم چشم بر آن دارند. در این یکی دو هفته هم شاهد مسابقه شرکت‌های اروپایی بوده‌ایم که در نوبت ورود به ایران قرار دارند.

ورود دوباره ایران به بازار هیدروکربن‌ها؛ درسی از تاریخ

ایران یکی از قدیمی‌ترین قدرت‌های جهان بوده است و سابقه هزاران سال تجارت و معامله را با خود به همراه دارد. از دوران امپراتوری قدیمی که جهان را در سیطره داشتند، همواره از ایران به‌عنوان «کشوری که رفتارهای حاکی از هوش تجاری دارد» یاد کرده‌اند. اگر بخواهیم ادعا کنیم که ایران در این مقطع تاریخی وارد بازار جهانی هیدروکربن‌ها خواهد شد، آنگاه سخنی به گزاف نگفته‌ایم. ایران در عین اینکه در چنبره تحریم‌ها قرار داشته است، اما عملا از بازار «حذف» نشده و لذا ورود این کشور به بازار هیدروکربن، کار چندان سختی نخواهد بود. اما باید اعتراف کنیم که تحریم‌ها به هر حال ایران را عقب انداخته و کارکرد فرسایشی داشته است.

«همکاری انرژی» و نه «رقابت انرژی»؛ این یعنی دیپلماسی انرژی

شکی نیست که با رفع تحریم‌ها، چه‌بسا ایران به یکی از داغ‌ترین بازارهای جهان تبدیل ‌شود (اگر نخواهیم بگوییم «داغ‌ترین») صاحبان سرمایه به ذخایر عظیم هیدروکربنی ایران چشم دوخته‌اند و ایران نیز به‌طور متقابل به سرمایه و فناوری‌های به‌روز و مدرن نیاز دارد. این فناوری‌ها از مرحله اکتشاف و تولید گرفته تا بخش حمل‌ونقل و پالایش و بازاریابی و قیمت‌گذاری؛ همگی می‌تواند در خدمت ایران قرار گیرد تا میزان کارآمدی صنعت نفت خود را ارتقا دهد. به‌کارگیری این سرمایه‌ها و فناوری‌ها به معنای پایانی برای هدر رفتن ذخایر نفتی و بالطبع هدر رفتن پول و منابع و سرمایه‌های این کشور است.

از سوی دیگر ایران باید نگاه ویژه‌ای هم به انرژی‌های تجدیدپذیر در تولید برق برای مصارف داخلی کشور داشته باشد. یکی از نکات مهم در اقتصاد ایران، مقوله «قیمت‌گذاری نفت» است که در واقع می‌توانیم آن را یک «ریسک» قلمداد کنیم. واقعیت این است که قیمت نفت در ایران، یک قیمت غیردقیق و غیرواقعی است. به همین خاطر موج جزر و مد وجوهی که در قالب سرمایه‌گذاری به ایران می‌رسد، به مثابه همان چرخه توسعه اقتصادی نئولیبرالی کلاسیک است. یعنی دچار قبض و بسط شده و در مقاطعی ازدیاد و در مقاطعی هم کاهش می‌یابد (همان مقاطع رکود و مقاطع شکوفایی). این تغییرات باعث می‌شود که قیمت نفت ایران هم دچار تغییرات ناخواسته‌ای شود که در راستای برنامه‌های توسعه‌ای این کشور نیست و ماهیتی برخلاف اصول اقتصاد مقاومتی دارد؛ چراکه بودجه کل کشور را دچار تغییر کرده و مقوله تخصیص بهینه منابع را مختل می‌سازد.

بنابراین چگونه می‌توان مطمئن بود که اقتصاد کشور در مسیر اقتصاد مقاومتی حرکت می‌کند؟

مدل قراردادهای نفتی ایران؛ اکتشاف و تولید

قبلا طی یادداشتی که در نشریه تهران تایمز منتشر کردم، گفته بودم که مدل جدید قراردادهای نفتی ایران یا همان IPC در واقع یک حرکت و یک سیاست روبه جلو برای صنعت نفت ایران است.

در واقع IPC را می‌توان مصداقی از همکاری‌ها و تعاملات دیپلماسی انرژی تلقی کرد. روال کلی بر این است که میزان «ریسک» با میزان «عواید حاصل از آن» ارتباط مستقیمی دارد (که آن را تحت عنوان RISK-REWARD می‌شناسند). معمولا رقبای سنتی در شرایطی قرار دارند که محدوده «ریسک- عواید» آنها به یکدیگر نزدیک است اما در مورد ایران دو نکته ویژه وجود دارد.

اول اینکه اساسا IPC در بحث قیمت‌گذاری نفت، روی چارچوب‌های بازارهای جاری تاکید دارد. دوم اینکه قوانین ایران اجازه نمی‌دهد که مخازن و حوزه‌های نفتی ایران در مالکیت شرکت یا هر هویت حقیقی و حقوقی غیردولتی قرار گیرد. ضمن تاکید روی این دو نکته است که ادعا می‌کنیم ایرانی‌ها پارادایم جدیدی را در بازار نفت و در تعامل با شرکت‌های خارجی آغاز کرده‌اند، یعنی حضور جدی و مجدد ایران مصداقی از ظهور پارادایم همکاری در بازارهای جهانی انرژی و در راستای ارتقای امنیت انرژی است. البته این وضعیت منافع خوبی هم برای ایران دارد و می‌تواند پتانسیل مناسبی برای توسعه پایدار اقتصادی کشور هم باشد.

قیمت‌گذاری

طبق سنت رایج، قیمت‌گذاری نفت براساس «برنت» و قیمت گاز هم براساس قیمت نفت تعیین می‌شود. به یاد دارم که آقای «کریس کوک» کارشناس انرژی و از مسوولان بورس نفت لندن سال‌ها است تاکید دارد که سازوکار قیمت‌گذاری نفت براساس «برنت دریای شمال» دیگر مکانیزم دقیقی نیست. از سال ۲۰۰۹ تاکنون عربستان و آمریکا با همکاری یکدیگر اقدام به دستکاری قیمت‌ها کرده‌اند که صرفا در راستای مطامع خود آنها بوده و چه بسا منافع ایران را زائل کرده است.

تحلیل آقای کوک البته پیچیده است اما به زبان ساده شاید بتوان این گونه گفت که شاخص‌گیری (همان بنچ‌مارک) از قیمت برنت به عنوان «مبنای قیمتی» دیگر نمی‌تواند بیانگر عناصر واقعی بازار از قبیل عرضه واقعی یا تقاضای واقعی در بازار باشد. چراکه این قیمت‌ها در معرض «دستکاری» (مانی پولیت) قرار داشتند و لذا هر مولفه مربوط به آن (مانند همین عرضه و تقاضا) هم مخدوش هستند.

حتی در حوزه‌هایی مانند حمل‌ونقل نیز همین اطلاعات ناظر بر قیمت‌ها عملا می‌تواند نادرست باشد. بنابراین سازوکار قیمت‌گذاری هیدروکربن‌ها باید تغییرات جدی را تجربه کند تا حاوی اطلاعات دقیق و سالم باشد. من در سال ۲۰۰۶ مقاله‌ای برای وزارت نفت روسیه نوشتم و مواردی را شرح دادم. در آن مقاله گفتم که بازارهای هیدروکربنی معمولا اطلاعات شفاف و سالم و طبعا قیمت‌های درست و واقعی را به دست نمی‌دهند. از سوی دیگر بازارهای مالی و خصوصا نظام بانکی هم به واسطه بحران بدهی‌ها و نارسایی‌های مرتبط با آن عملکرد درستی را نشان نداده‌اند. بانک‌ها در دوران رونق و دوران رکود کارکردهای مختلفی از خود نشان می‌دهند که الزاما متناسب با تحرکات بازارهای هیدروکربنی نیست و در این شرایط ریسک تبادلات مالی در بازارهای هیدروکربنی افزایش می‌یابد.

در شرایط کنونی نظام بانکی جهانی شرایطی متناسب با اقتصاد مقاومتی ایران ندارد. به نظر من راهکار فائق آمدن بر این مشکلات آن است که مبادلات جهانی محصولات انرژی، توسعه پیدا کند. مثلا سوآپ می‌تواند نمونه خوبی باشد.

رئیس‌جمهوری ایران، روحانی در اجلاس داووس ۲۰۱۴ به همین نکته تاکید کرد، آنجا که گفت: «ما به پارادایم جدیدی از مفهوم بازار نیاز داریم که در آن، تولیدکنندگان و مصرف‌‌کنندگان گردهم آیند و مستقیما ارزش‌آفرینی کنند.» اکنون بعد از رفع تحریم‌ها به نظر می‌رسد زیرساخت‌ها برای چنین کارکردی آماده است. به عبارت دیگر باید نهادهایی ایجاد شود که ساختارهای چندوجهی و چندگانه بازار انرژی را در درون خود پرورش دهد و هر دو گروه فوق به‌طور مستقیم با یکدیگر معامله کنند. فقط در این بازار است که شاهد پدیده‌هایی چون «کاهش قیمت تمام شده فروش نفت»، «انتقال دانش و اطلاعات»، «تقسیم ریسک» و «تبادل تجربه‌ها» خواهیم بود.

سوآپ انرژی

شکی نیست که سوآپ انرژی دریای خزر برای ایران حاوی منافع عدیده‌ای است. تعامل با کشورهای حاشیه خزر و همچنین همکاری با شرکت‌های بزرگی که در آن منطقه فعال هستند، همگی به نفع ایران است. به نظر من اولین قدم برای حضور ایران در بازار جهانی انرژی، می‌تواند همین فعالیت سوآپ باشد. چنین تعاملی باعث ارتقای پایدار امنیت انرژی و به کارگیری دیپلماسی خواهد شد؛ چیزی که ایران در سال‌های قبل در تحقق آن نقش داشته است.

آقای کریس کوک تعبیر بسیار جالبی در این مورد دارد. او می‌گوید: «ایران به جای رقابت با بقیه تولیدکننده‌ها و فروش نفت به عنوان یک کالا در یک بازار اشباع شده، یعنی بازاری که مازاد عرضه دارد، باید به دنبال «شراکت» بلند مدت و مستقیم با پالایشگاه‌ها باشد و این امر از طریق سوآپ ممکن است.»

در این میان نقش روسیه و چین را نباید نادیده گرفت. ایران و روسیه در سمت عرضه و کشور چین هم در سمت تقاضا قرار دارد. من این مفهوم را E۳ یا ENERGY۳ می‌نامم. می‌توان یک بازار بزرگ سوآپ با مشارکت این سه قدرت در محلی در کشور روسیه تاسیس کرد. بعد از مدتی مسلما سایر تولیدکننده‌ها و مصرف‌کننده‌ها و همچنین عوامل بازار، به این تشکیلات خواهند پیوست و قطب بزرگی شکل خواهد گرفت که برای ایران سراسر منفعت است. در این صورت قیمت‌گذاری نفت و انرژی هم می‌تواند تحت کنترل بیشتری از جانب این سه قدرت قرار گیرد.

انرژی‌های تجدیدپذیر و انتشار کربن

اوضاع تولید و انتشار کربن در ایران، اصلا خوب نیست. به بیان دیگر ایران باید فکری برای اتلاف منابع هیدروکربنی خود کند که قسمتی از آن به مقوله‌ یارانه‌های انرژی مربوط است. استفاده از انرژی‌های تجدیدپذیر، صرفه‌جویی‌های مطلوبی در ذخایر نفت و منابع هیدروکربنی ایران پدید می‌آورد که به معنای افزایش فرصت‌های صادراتی است. ایران در طول یک سال تقریبا ۳۶۰ روز آفتابی دارد که زمینه مساعدی برای بهره‌گیری از انرژی خورشیدی را فراهم می‌آورد. در این حوزه فرصت‌های خوبی برای همکاران ایران و استرالیا وجود دارد.

نتیجه‌گیری

نمی‌توان این فکر را در سر پروراند که هر شرکتی که صاحب سرمایه و فناوری است، می‌تواند یک قطعه از «کیک ایران» را صاحب شود. ایران هم صرفا نقش انفعالی نداشته و نخواهد داشت. ایران یک بازیگر مقتدر است و قطعا بعد از تحریم‌ها، جریان سرمایه به ایران خواهد رسید و ایرانی‌ها به خوبی بلد هستند که از این موقعیت به نفع خود بهره‌برداری کنند.