یکی از رفقا گفت چند روز دیگر روز معمار است...!

نمی‌خواهی چیزی بنویسی...؟

گفتم فرصتی نیست، از آن گذشته، چه بنویسم...؟ گفت مثلا:‌ «خودکشی انسان به دست انسان»

فکر کردم، گفتم عنوان جالبی است... با «مرگ‌ شهرها» هماهنگ است، یعنی عدم توجه به توسعه پایدار.

لازم شد کلانشهرهایی که انسان‌ها برای زندگی خود ساخته‌اند را تشریح کنیم تا دریابیم، آنچه که خود ساخته‌ایم چگونه ممکن است باعث نابودی و مرگ خود شود.

مامفورد (Mamford) می‌گوید: مبدا پیدایش شهرها مبهم و ناپیدا است، قسمت عمده‌ای از گذشته آن مدفون شده یا طوری صدمه دیده که قابل تشخیص نیست و نتایج مطالعات آینده را هم نمی‌شود پیش‌بینی کرد.

آیا شهر از صورت فعلی خود خارج خواهد شد؟ یا اینکه تمام سیاره زمین به صورت یک کندوی بزرگ در خواهد آمد. (که این خود، باز، نحوه دیگری از نابود شدن شهر از مفهوم حقیقی امروزی آن است.)

آیا آن احتیاجات و درخواست‌ها که بشر را وادار کرده است که زندگی شهری به صورت امروز (آمریکا) را به وجود آورد، جای خود را به هدف‌های والاتر و ایده‌های درخشانی که روزی اصفهان، آتن و فلورانس به آن نوید می‌دادند خواهند داد؟ و اصولا،‌ آیا یک امکان انتخاب بین خوب و بد وجود دارد؟ که آن عبارت باشد از امکان ساختن شهر جدیدی که پیشرفت زندگی آینده بشر را به طور مثبتی تضمین کند.

اگر قرار شود پایه تازه‌ای برای زندگی در شهر بگذاریم، باید حقیقت تاریخی شهر (و نقش انسان در شهر) را درک کنیم و مابین نقش‌های اصلی آن( Origina finction) در زندگی فرق گذاریم. یعنی، آنچه که از آن به دست آمده و تغییر و تحولاتی که بعدا ممکن است در آن ایجاد شود را بشناسیم.

بدون شناخت و مطالعه کافی در تاریخ گذشته نمی‌توانیم قضاوت عادلانه راجع به حال و یا دید وسیعی راجع به آینده داشته باشیم.

با درنظر گرفتن اینکه ۵۰۰۰سال طول کشیده که ما به وضع نسبتا قابل درکی از طبیعت و مفهوم آن (استفاده از نیروهای موجود در آن) پی ببریم، شاید حتی بیشتر طول بکشد تا واقعا به درک نکات ناشناخته (موجود در طبیعت) پی ببریم.

در شفق تاریخ شهر به صورت کامل و پخته‌ای (در رابطه با تهران و روش و نوع زندگی انسان) دیده می‌شود، (مثل شهرهای قرون وسطایی، شهرهای اتروسک که در رابطه مستقیم استفاده از نیروهای موجود در طبیعت ساخته شده‌اند و در بین آنها و مهم‌ترین آنها و دموکرات‌ترین آنها، شهرهای نظام‌یافته ایران از بهترین مثال‌ها است).

وقتی که ما، بالاخره به دوران خودمان می‌رسیم، می‌بینیم که اجتماع شهری به صورت‌های مختلفی درآمده است و روز به روز باعث خرابی و نابودی روابط بین خود و شهر شده است که لازم است با حضور ذهن راجع به گذشته و وسعت نظر درباره تصمیماتی که در زمان‌های گذشته گرفته شده (تا شهرهای آن زمان را با هماهنگی کامل با خود و در رابطه‌ای دموکراتیک با مردمی که در آن زندگی می‌کنند درآورده است)، قادر خواهیم بود که با تصمیمات و اتفاقاتی که بشر امروز با آن روبه‌رو است و بالاخره زندگی او را عوض خواهد کرد، (قبل از اینکه لایه‌های ازن بیش از این سوراخ شود یا آنچه که باعث این همه نابسامانی‌های غیرانسانی شود)، مقابله کنیم.

به طور خلاصه یا بشر خود را وقف بالابردن و توسعه عمیق‌ترین پدیده‌های انسانی می‌کند و یا تسلیم قدرت‌های اتوماتیک (و صنایع آلوده) که خودش به وجود آورده، می‌شود که این خود تسلیم سیر قهقرایی و گم‌کردن حقیقت انسانی است. این انتخاب دوم با خود یک پیشرفت تدریجی انهدام احساسات، عواطف، روابط انسانی، قدرت خلاقه و بالاخره وجدان را همراه خواهد آورد، (که امروز جهان سوم را در مقابله با جهان اول درآورده است) به طریقی که تمام پدیده‌های انسانی و بشری را به تدریج مقهور خود کرده است.

قبل از اینکه اکثریت بشریت مجبور به قبول این دورنمای وحشتناکی که زرق و برق‌های ظاهری مانع دیدن واقعیت آن است بشود، بی‌مناسبت نیست که یک نگاه منصفانه و بی‌غرضانه به پیشرفت‌ها و توسعه‌های (امروزی) بشر که به صورت شهر پدید آمده بیندازیم تا تصویر جدیدی از آنچه وجود دارد (که شامل تخریب طبیعت، شخصیت و شاید تمام خواص و روابط بشر با خود و طبیعت موجود می‌شود) را بتوانیم در ذهن و فکر خود مجسم کنیم تا شاید بدین‌وسیله بتوانیم و قادر شویم از این همه خرابی‌ها و آلودگی‌ها به منظور رسیدن به روابطی انسانی در کار و زندگی و در نتیجه طرح جدیدی برای شهرهای آینده، تصویر نماییم.۱

دکتر سیروس باور

عضو هیات امنای انجمن مفاخر معماری ایران

۱ -آنچه که از لوئیز مامفورد در اینجا نقل شده، برمی‌گردد به یادداشت‌های اینجانب که در سال‌های تحصیلی ۴۵-۱۳۴۴ در دانشکده معماری دانشگاه ملی ایران (شهید بهشتی) به صورت درس شهرسازی گفته شده است.