رویکرد نوین به مدیریت استراتژیک
دانشجوی دکترای مدیریت کسبوکار
مدیریت استراتژیک که در عصر حاضر در سازمانها و حتی در زندگی فردی نقش بسزایی در موفقیت و چشمانداز آینده دارد از فنون نظامی وارد عرصه مدیریت شده است و میتوان گفت که میراث ارتش است، در مدیریت استراتژیک کلاسیک تیمی از افراد برجسته و کلیدی سازمان به همراه مدیران ارشد به اندیشیدن، گردآوری و تدوین چشمانداز، ماموریت و برنامهریزی جهت آینده سازمان میپردازند و سپس برنامه راهبردی ایجاد شده به مدیران میانی و تمام کارشناسان سازمان انتقال یافته و اجرا میشود.
دانشجوی دکترای مدیریت کسبوکار
مدیریت استراتژیک که در عصر حاضر در سازمانها و حتی در زندگی فردی نقش بسزایی در موفقیت و چشمانداز آینده دارد از فنون نظامی وارد عرصه مدیریت شده است و میتوان گفت که میراث ارتش است، در مدیریت استراتژیک کلاسیک تیمی از افراد برجسته و کلیدی سازمان به همراه مدیران ارشد به اندیشیدن، گردآوری و تدوین چشمانداز، ماموریت و برنامهریزی جهت آینده سازمان میپردازند و سپس برنامه راهبردی ایجاد شده به مدیران میانی و تمام کارشناسان سازمان انتقال یافته و اجرا میشود. همچنین در حین فرآیند، اجرا مورد ارزیابی قرار گرفته و اصلاحات لازم روی آن انجام میگیرد. در این رویکرد به مدیریت استراتژیک، تقریبا افراد در سمتهای میانی و پایینتر در فرآیند بهوجود آمدن اندیشه استراتژیک نقشی ندارند و مشارکت همه ذینفعان در فرآیند تدوین استراتژی جلب نشده است. با اینکه در فرآیند ارزیابی تا حدودی این مشارکت وجود دارد، ولی در همان چارچوب اندیشه اولیه؛ یکی از چالشهای عدم انجام صحیح این برنامه نیز همین عدم مشارکت همه ذینفعان است.
در رویکرد نوین به مدیریت استراتژیک علاوهبر وجود چنین برنامهای، تشکیل استراتژی بهعنوان یک فرآیند خودجوش مطرح میشود، در بسیاری موارد این بحث مطرح میشود که در کشورهایی که از لحاظ سیاسی و اقتصادی در ثبات نیستند تدوین و برنامهریزی استراتژیک کاری عبث است، بهدلیل اینکه در این کشورها افراد و سازمانها بهدلیل تغییرات شدید و ناگهانی اگر هم برنامهای داشته باشند با تغییر شرایط همه اهداف تغییر میکند که این چالشها با رویکردهای نوین به مدیریت استراتژیک پاسخ داده میشود.
رویکرد نوینی که موضوع بحث این مقاله است یعنی تدوین استراتژی بهعنوان یک فرآیند غیرمنتظره به این صورت مطرح میشود که علاوهبر برنامهریزیهای کلاسیک و سنتی گذشته در باب مدیریت استراتژیک باید فرآیندی را در سازمان برنامهریزی کرد که به اندازه کافی انعطافپذیر باشد و با بروز فرصتها و تهدیدهای جدید و غیرمنتظره بتوان از آنها استفاده موثر یا آنها را دفع کرد یکی از این راهها این است که سازمان یاد گیرنده باشد، بهطوریکه در بسیاری موارد تدوین استراتژی و اجرا آن یکی شود و از لایههای زیرین تا بالا همه یادگیرنده باشند و خود را در سرنوشت سازمان موثر ببینند و رهبر سازمان بهعنوان اصلیترین یادگیرنده تلقی شود، این یادگیری به صورت منتشر شونده توسعه مییابد و باید ناشی از رفتاری باشد که اندیشیدن را تداعی و تشویق کند، نکته مهم اینجا است که حرکتهای استراتژیک توسط کسانی شروع میشود و انجام میگیرد که ظرفیت و توان یادگیری دارند و معنی و مفهوم آن این است که استراتژیها میتوانند در هر محل و به هر طریق بروز کنند.
در این منظر، فرآیند برنامهریزی مبتنی بر استراتژیهای نوظهور تمام سازمان و کارکنان را درگیر میکند و یادگیری عمومی را ترویج میکند و فرآیند یادگیری دائم در حال تکوین است و مدیریت استراتژیک دیگر صرفا مدیریت تغییر نیست بلکه مدیریت بهوسیله تغییر است، قهرمانان این مکتب افرادی علاقهمند به آزمودن و تجربه و خودشکوفایی هستند.
آمارها نشان میدهد که تنها ۱۰ درصد از استراتژیهای کلاسیک از قبل نوشته شده عملا به اجرا در میآید. دلیل اصلی این است که استراتژیها عملا با روح سازمان در نیامیخته و تدوینکنندگان، مجریان را مقصر عدم اجرا میدانند و مجریان، تدوینکنندگان را که به شرایط و جزئیات سازمان بیتوجه بودهاند (عدم مشارکت همه ذینفعان).
راههایی که رویکرد یادگیری در سازمان منتشر میکند را میتوان در چند محور یافت:
۱. آگاهی سازمانی ایجاد کنیم و آنرا بهصورت بخشی از فرهنگ سازمانی در آوریم.
۲. نظرات جدید را رسمی و قانونی کنیم تا امکان رشد و امیدواری افزایش یابد.
۳. راهحلهای جزئی را دنبال کنیم؛ همیشه تغییرات بزرگ از گامهای کوچک شروع میشوند.
۴. بر مخالفتها غلبه کنیم و مشارکت همه ذینفعان را جلب کنیم.
۵. انعطاف پذیری را و نه تخیل گرایی را آگاهانه سامان دهی کنیم.
۶. خود و همه سازمان را درگیر تغییر مستمر کنیم.
۷. استراتژی را فرآیندی خطی نپنداریم.
۸. علاوهبر برنامهها، ذهنها را استراتژیک بار بیاوریم.
استراتژیهای سنجیده و پیشبینی شده (کلاسیک) بر نظارت تمرکز میکنند، حال آنکه استراتژیهای ناگهانی و پیشبینی نشده بر یادگیری تاکید دارند.
استراتژیهای ناگهانی و غیرمنتظره فرصت یادگیری استراتژیک را خلق میکنند. در عصر نو نقش رهبر یا مدیر پیش پنداری استراتژیهای سنجیده و پیشبینی شده نیست، بلکه مدیریت فرآیند یادگیری استراتژیک است که به موجب آن استراتژیهای جدید میتوانند ظهور یابند و در نهایت مدیریت استراتژیک مستلزم ایجاد رابطه دقیق بین تفکر و عمل، کنترل و یادگیری، ثبات و تغییر است.
اگر به مردم بیاموزیم که چگونه رفتار خود را با شیوههای جدید و موثر تغییر دهند و برای رفتار خود استدلال داشته باشند میتوانیم حصارهایی را که مانع یادگیری میشوند در هم بشکنیم.
مدیران باید از تفکر سنتی که دانش را تنها میتوان از طریق کتابها، دروس و سخنرانی آموخت و یاد داد، دست بردارند و به جنبههایی از دانش که کمتر رسمی و سیستماتیک است توجه بیشتر نشان دهند و بر بینشها و ادراکات و تصورات بسیار ذهنی که با استفاده از استعارهها، تصاویر و تجربیات بهدست میآیند تمرکز کنند.
چالشهای رویکرد نوینی که نباید در آنها گرفتار شد:
۱. اینکه مطرح میکنیم رویکردهای نوین به مدیریت استراتژیک انعطافپذیری و فرآیندهای خودجوش و رویارویی با مسائل غیرمنتظره را تشویق میکند به معنای عدم استفاده از استراتژیهای سنجیده و پیشبینی شده نیست، کماینکه میدانیم بسیاری از سازمانها از فقدان استراتژیهای واضح و برنامهریزی شده رنج میبرند. و باید بدانیم هر دو رویکرد در کنار هم پاسخگوی عصر رقابتپذیری حاضر است.
۲. تاکید بیش از حد بر یادگیری و اینکه از ایدههای خودجوش و غیرمنتظره حمایت کنیم به معنای خروج از نظم نیست و باید همیشه به خاطر داشت که فقدان نظم و ترتیب درنهایت فقدان سازمان است.
۳. عنایت ویژه به دوری از تخیلگرایی و سعی در علمی کردن ایدهها و پالایش آنها از وسوسههایی است که ممکن است سازمان را در موقعیت نامطلوب قرار دهد.
ارسال نظر