نویسنده: KiranPanesar مترجم: میثاق شمشیری وقتی صحبت از کارآفرینی به میان می‌آید، اغلب افرادی با اسم‌های بسیار آشنا را به‌خاطر می‌آورند: استیو جابز، مارک زوکربرگ و بیل گیتس. افرادی که انگار کیمیاگری را یادگرفته بودند و تا دست به هر چیز می‌زدند به طلا تبدیل می‌شد. ولی اگر کمی بیشتر در زندگی هر یک از آنها کنکاش کنیم، می‌بینیم که یک سرنخ واحد که در میان تمام کارآفرینان موفق مشترک است، چیزی نیست جز؛ شکست!

هیچ‌یک از شرکت‌های بزرگ از روز تولد خود موفق و کامیاب نبوده‌ است. با روند گذشت زمان شرکت‌ها رشد کرده‌اند. شاید بسیاری از آنها در اولین روزهای کاری خود، کارآفرینی و موفقیتشان را در دورترین نقطه از رادارشان هم نمی‌دیدند. در ادامه داستانی از روند غیرمتعارف کاری خود و سه تجربه مهم که از شکست گرفتم را برایتان بازگو می‌کنم.

۱- به دل کارهای سخت حمله کنید.

یک نردبان سنتی برای موفقیت، کسب تحصیلات است. از اولین روزهای مدرسه تا دوران دانشگاه و خواندن واحدهای دانشگاهی پیوسته مورد آموزش قرار می‌گیریم. اما معمولا چیزی که در روند آموزش در این شیوه کنار گذاشته می‌شود، جهش کردن، مواجهه با شکست و از دست ندادن روحیه در موقعیت‌های برخورد با یک شکست است.

در سال ۲۰۰۹ وقتی هنوز در سال‌های دبیرستان بودم، اولین پیشرفت‌های خود را در یک نوع از سیستم عامل‌های معتبر تجربه کردم. با خرید دو کتاب و به پایان رساندن آنها اولین اطلاعاتم را به دست آوردم. ولی واقعا هیچ دیدگاهی از گام بعدی که باید طی می‌کردم نداشتم. من تا آن زمان هیچ تجربه‌ای در خودآموزی به صورت کلاس‌بندی شده و تکنیکی نداشتم.

به جای اینکه در ادامه یک گام به ظاهر معقولانه و معمولی بردارم، کاری را انجام دادم که قبل از آن به سراغش نرفته بودم. از روندهای آرام و مطمئن دست کشیدم و دست به یک کار ریسک‌دار زدم. به‌عنوان یک توسعه‌دهنده برنامه‌های گوشی‌های همراه، یک بنگاه اقتصادی خودمختار را راه‌اندازی کردم. در آن روزها من به‌عنوان یک تازه‌کار کاملا بی‌تجربه که غیراز کتاب هیچ منبع دیگری نداشتم کارم را آغاز کردم.

برای اولین محصولی که به بازار عرضه‌کردم، تقریبا هیچ درآمدی به دست نیاوردم. ولی این موضوع برایم اهمیتی نداشت. من برای پول کار نکرده بودم و تا به امروز هم این‌طور سپری شده است. تمام اینها برای من به‌عنوان یک روند پیشرفت و یادگیری بود. یک انرژی درونی برای من محرک بود و من را به سمت یادگیری بیشتر هدایت می‌کرد.

یکی از بهترین و البته سریع‌ترین راه‌های پیشرفت کردن این است که خود را درون ترس‌تان بیندازید. یک روش قدیمی برای شنا یادگرفتن، شیرجه زدن در آب عمیق است. من برای شروع کردن به انتظار تبدیل شدن به یک فرد حرفه‌ای ننشستم و بی‌درنگ، شروع کردم. به‌خاطر دانش کم و تجربه ناچیزی که داشتم، هر روز با مشکلات و موانع زیادی روبه‌رو می‌شدم. تا حدی که حتی کاملا احساس شکست می‌کردم. در آن شرایط ساده‌ترین کاری که می‌توانستم انجام دهم، این بود که دست از انجام آن کار بردارم. وقتی که با یک مساله غیرقابل حل کردن برخورد می‌کردم، ساده‌ترین راه، فرار کردن از موقعیت و پاک کردن صورت مساله بود.

ولی رمز موفقیت در این نیست که با مواجه شدن با یک مشکل و برخورد کردن به بن بست در مسیر، از آن دست بردارید. بلکه راه‌حل این است که تقلا کنید و شکست بخورید. این روش چه در روزهای اول و چه بعد از گذشت زمان بسیار همیشه استرس‌آور بوده و هست. ولی در این حالت شما پیشرفت را احساس خواهید کرد. درس‌هایی که من در این راه گرفتم این بود که در برخورد دوم با یک مساله می‌توانم بهتر عمل کنم. بهترین راه برای حرفه‌ای شدن، کسب مهارت و رشد کردن چه در حرفه شخصی و چه در زندگی، شکست خوردن، دوباره بلند شدن و سخت‌تر تلاش کردن است. این درسی بود که من بارها آن را دوره کردم.

۲- منتظر ایده‌های خارق‌العاده نباشید.

بنیان‌گذاری گروهی که هدفشان تولید ایده و محصول جدید باشد به شما پذیرفتن شکست را یاد می‌دهد.این امر نه تنها شکست خوردن، بلکه ترس و رنجش کاری را هم به همراه دارد. من این درس را چند سال قبل در شروع یک کار آزاد گرفتم. این تجربه برای من بسیار با ارزش بود. همه ما در افکارمان ایده‌هایی داریم و صد البته هر از چند گاهی ایده‌های بسیار خوبی به ذهنمان می‌رسد. نکته دقیقا همین‌جاست. این ایده‌ها همیشگی نبوده و نمی‌توانیم برای آنها منتظر بمانیم. شاید هرگز از راه نرسند! در واقع اگر به امید آن روز باشید شاید خیلی به‌طول بینجامد. اگر همین الان به ترس‌تان غلبه کنید قبل از اینکه این زمان طولانی را به انتظار بنشینید رشد خواهید کرد. تنها راه برای خلق ایده جدید و خوب، دست به کار شدن و شروع کردن یک پروژه است. یک پروژه ساده را برای آغاز کار انتخاب کنید و کم کم ایده‌هایتان را رشد دهید. مطمئنا در روند انجام آن کار ایده‌های خوبی برای توسعه آن به ذهنتان خواهد رسید.

هر مساله دشواری که با آن روبه‌رو می‌شوید یک راه‌حل منحصربه‌فرد دارد. تنها چیزی که تمام راه‌حل‌ها به‌طور ضمنی آن را در خود دارند، درک این موضوع است که شکست خوردن فقط یک چیز برای قبول کردن نیست، بلکه لازمه هر موفقیت است.

۳- اگر به خودتان اعتماد ندارید اشکالی ندارد، ولی به فرآیند شکست اعتماد کنید!

راه‌اندازی کاری که در دوران دانشگاه آن را انجام داده بودم، باعث ایجاد یک حس اعتماد به نفس بود. حسی که در پس بارها و بارها شکست به من الهام می‌کرد می‌توان مشکل را با دست خودم از میان بردارم. حتی اگر هم جایی نتوانستم مساله را حل کنم، آنقدر در روند «شکست- تحقیق- راه‌حل» قرار گرفتم تا اینکه به آن اعتماد کردم.

این نکته برای تازه‌کارها بسیار مفید است. اگر به خودتان اعتماد نمی‌کنید، کار درستی انجام می‌دهید. چگونه وقتی راه‌حل را نمی‌دانید به خودتان اعتماد کنید؟ در عوض به شکست- یادگیری اعتماد کنید. زیرا راه‌حل شما در فکرهایی است که در این روند به تکامل می‌رسند. شکست، پایان راه نیست، یک قسمت از به هدف رسیدن است. فقط کافی است برای رسیدن، به شکست اعتماد کنید.