ارزش یگانه شرکتها، راهی برای موفقیت
پوریا میلادی استراتژی الگویی برای زنجیرهای از تصمیمگیریهاست و مدیریت استراتژیک، مدیریت براساس استراتژی. برای مدیریت استراتژیک موفق و موثر در یک کسبوکار خاص باید به طریقه صحیح درباره استراتژی فکر کرد و تصوری واضح از آن داشت. در حقیقت به میزانی که تصور یک مدیر از استراتژی واضح باشد و بهتر جایگاه استراتژی را در فعالیتهایش بشناسد، به همان اندازه استراتژی تدوین شده موثرتر و صحیحتر خواهد بود.
استراتژی با هدفگذاری فرق دارد. این گزاره که استراتژی شرکت این است که سریعتر از بازار رشد کند یا اینکه بیشترین سود را در صنعت کسب کند، گزارهای نادرست است.
پوریا میلادی استراتژی الگویی برای زنجیرهای از تصمیمگیریهاست و مدیریت استراتژیک، مدیریت براساس استراتژی. برای مدیریت استراتژیک موفق و موثر در یک کسبوکار خاص باید به طریقه صحیح درباره استراتژی فکر کرد و تصوری واضح از آن داشت. در حقیقت به میزانی که تصور یک مدیر از استراتژی واضح باشد و بهتر جایگاه استراتژی را در فعالیتهایش بشناسد، به همان اندازه استراتژی تدوین شده موثرتر و صحیحتر خواهد بود.
استراتژی با هدفگذاری فرق دارد. این گزاره که استراتژی شرکت این است که سریعتر از بازار رشد کند یا اینکه بیشترین سود را در صنعت کسب کند، گزارهای نادرست است. اینها در حقیقت اهداف شرکت هستند. استراتژی راهی است که شرکتها را به اهدافشان میرساند و نشان میدهد ارزش یگانه شرکت برای رسیدن به این اهداف چیست.
استراتژی با چشمانداز و ماموریت تفاوت دارد. در واقع، اینها الهامبخش و مشوق هستند و باعث میشوند افراد از استراتژی دور نشوند. استراتژی در حقیقت تصمیمهایی است که برای رسیدن به این اهداف میگیریم؛ تصمیمهایی که باعث میشوند ارزشی یگانه داشته باشیم.
هنگامی که مدیران درباره استراتژی صحبت میکنند بیشتر به فکر این هستند که راهی پیدا کنند تا بهترین شرکت صنعت خود شوند. این تصوری اشتباه است. بهترین شرکت بودن در صنعت، وابسته به طیف مشتریانی است که آن شرکت دارد. بهعنوان مثال یک خودرو ممکن است در مناطق شهری و پرجمعیت بهترین باشد و در مناطق روستایی، خودرویی نامناسب. در نتیجه هیچ شرکتی، بدون توجه به نیازهای مشتریان بهترین نخواهد شد.
استراتژی در حقیقت فکر کردن درباره پاسخ این پرسش است که چگونه میتوانیم متفاوت و یگانه باشیم. برای فکر کردن درباره استراتژی باید به دنبال ارزشی یگانه برای خود باشیم که ما را از بقیه رقبا جدا میکند. فقط با داشتن چنین ارزشی است که یک شرکت میتواند در طولانی مدت موفق باشد، زیرا با ایجاد و تامین کردن ارزشهای یگانه، مشتریان بیشتری به بازار کشیده خواهند شد و بازار گسترش مییابد. در حالتی که همه شرکتها سعی کنند کارهایشان را به بهترین شکل انجام دهند در طولانیمدت همگی با یادگیری روشهای بهینه از یکدیگر، یکسان خواهند شد و رقابت در بازار بر اساس قیمت پایینتر شکل خواهد گرفت که این مساله در نهایت موجب خواهد شد که سود بنگاهها به صفر میل کند.
برای تدوین استراتژی در یک کسبوکار به یک آنالیز استراتژیک نیازمندیم. هر آنالیز استراتژیک شامل دو بخش است؛ آنالیز صنعت و آنالیز محیط درون و جایگاه شرکت در آن صنعت. هر صنعت ساختاری دارد که آن ساختار یا زمینه، میزان سوددهی و جذابیت صنعت را برای شرکتها مشخص میکند. آنالیز صنعت به بررسی این ساختار میپردازد و آنالیز جایگاه شرکت به بررسی فاصله شرکت از میزان میانگین سوددهی در صنعت میپردازد.
هر آنالیز صنعتی کامل، بازار مربوط به خودش را از پنج دید مختلف بررسی میکند. اول، قدرت چانهزنی مشتریان که در حقیقت وابسته به تعداد شرکتهای موجود در آن صنعت است. دوم، قدرت چانهزنی تامینکنندگان که وابسته به تعداد تولیدکنندگان در آن بازار است. سوم، خطر تازهواردها به صنعت، یعنی میزان هزینهای که باید یک بنگاه بپردازد تا وارد صنعت شود. چهارم خطر کالاهای جایگزین صنایع دیگر و در نهایت ماهیت رقابت در صنعت، اینکه رقابت براساس قیمت است یا براساس ویژگیهای مختلف کالاها.
برای سودده بودن در بازار دو راه وجود دارد: یا باید بتوانیم محصول خود را با قیمت بالاتری بفروشیم یا بتوانیم محصول خود را با هزینه کمتری تولید کنیم. آنالیز جایگاهی به ما خواهد گفت که میخواهیم از کدام روش استفاده کنیم و مزیت رقابتی ما کدامیک از این دو روش خواهد بود. در آنالیز جایگاهی همچنین باید به تحلیل محیط درون شرکت پرداخته شود که زنجیره ارزشی (value-chain) یکی از ابزارهای این تحلیل است.
زنجیره ارزشی بررسی و تعیین دقیق فعالیتهای لازم برای رسیدن به جایگاه و مزیت رقابتی است که بر اساس آنالیز و فهم روش مناسب سوددهی در بازار انجام میشود. زنجیره ارزشی شامل جنبههای مختلف فرآیند ارائه ارزش به مشتری (خدمات پس از فروش، تولید محصول، کنترل کیفیت و...) با جزئیات کامل است که به شرکتها یک دید کامل از اینکه چه کاری میخواهند انجام دهند، خواهد داد.
در تهیه استراتژی و زنجیره ارزشی همواره باید به این نکته توجه کرد که چه تصمیمهایی باید گرفت تا کارها را به شکل متفاوت انجام دهیم. چه چیزی قرار است شرکت را از بقیه رقبا جدا کند تا اینکه بتواند ارزش بالاتری را به مشتریانش ارائه دهد.
هر استراتژی موفق، شامل یک ارزش یگانه است که شرکت ارائه میکند؛ اینکه بدانیم به کدام نیاز، به کدام طیف از مشتریان و به چه قیمت نسبی، میخواهیم پاسخ دهیم. همچنین داشتن یک زنجیره ارزشی متفاوت از دیگر ویژگیهای یک استراتژی موفق است. نمیتوان با یک زنجیره ارزشی مشابه با شرکتهای دیگر به رقابت پرداخت. تهیه زنجیره ارزشی باید عاقلانه و با توجه به رقبا انجام شود.
در تهیه یک استراتژی موفق باید علایق شرکت به دقت مشخص شده باشند. علاوهبر کارهایی که باید انجام شوند، کارهایی که نباید انجام شوند نیز مشخص شوند. اینکه به چه نیازهایی و چه مشتریانی قرار نیست پاسخ داده شود. باید همواره در نظر داشت که نمیتوان همه افراد را راضی کرد.
یکی از ارکان مهم موفقیت استراتژی یکپارچه بودن قسمتهای مختلف زنجیره ارزشی است. همه کارهایی که در فرآیند ارائه ارزش انجام میشوند بر یکدیگر تاثیر میگذارند. در نتیجه برای اینکه یک استراتژی موفق باشد باید راهی پیدا کنیم که این فعالیتها یکپارچه شوند. تنها در این صورت است که تقلید کردن از کار یک شرکت بسیار سخت میشود و ارزش یگانه آن از بین نمیرود. در پایان مهمترین نکته در به ثمر نشستن یک استراتژی تعهد به آن است. دامی که اکثر مدیران گرفتار آن میشوند این تصور است که ما باید همواره در حال تغییر استراتژی خود باشیم. تنها قسمتی از استراتژی که باید دائما در حال تغییر باشد یافتن راههایی برای بهتر انجام دادن کارها در قسمتهای مختلف فرآیند ارائه ارزش است. مزیت رقابتی شرکت، ارزش یگانه آن، اهمیت بخشهای مختلف زنجیره ارزشی و سایر فاکتورهایی که در تهیه استراتژی تعیین میشوند، چیزهایی هستند که باید چند سال به آنها متعهد ماند. چون اگر دائما در حال تغییر استراتژی خود باشیم هیچگاه در انجام دادن کارها بهتر نخواهیم شد.
ارسال نظر