پیشگوهای دروغین و توهم آیندهنگری
متخصصان روزانه ما را با پیشبینیهایشان بمباران میکنند اما چقدر این پیشبینیها قابل اعتماد هستند؟ تا همین چند سال قبل این موضوع برای کسی اهمیتی نداشت که آن را مورد بررسی قرار دهد تا اینکه فیلیپ تتلاک۱پا به این عرصه گذاشت. او طی ۱۰ سال ۲۸۳۶۱ پیشبینی از ۲۸۴ متخصص خودخوانده را ارزیابی کرد. نتیجه کار او حاکی از این بود که از حیث دقت، متخصصان اندکی بودهاند که بهتر از یک دستگاه تولید تصادفی کار کرده باشند.
متخصصان روزانه ما را با پیشبینیهایشان بمباران میکنند اما چقدر این پیشبینیها قابل اعتماد هستند؟ تا همین چند سال قبل این موضوع برای کسی اهمیتی نداشت که آن را مورد بررسی قرار دهد تا اینکه فیلیپ تتلاک1پا به این عرصه گذاشت. او طی ۱۰ سال ۲۸۳۶۱ پیشبینی از ۲۸۴ متخصص خودخوانده را ارزیابی کرد. نتیجه کار او حاکی از این بود که از حیث دقت، متخصصان اندکی بودهاند که بهتر از یک دستگاه تولید تصادفی کار کرده باشند. جالب توجه اینکه نورچشمیهای رسانهها از این حیث ضعیفترین عملکرد را داشتند و از بین این نورچشمیها بدترینهایشان، افرادی هستند که تخصصشان پیشگویی آینده تاریک و از همگسیخته است.
جان کنث گالبریث2 از اقتصاددانان دانشگاه هاروارد میگوید: «دو نوع پیشبینیکننده وجود دارد: آنهایی که نمیدانند و آنهایی که نمیدانند که نمیدانند.» با این اظهار نظر او خود را به شخصیتی منفور میان همکاران خود تبدیل کرد. پیتر لینچ مدیر صندوقهای سرمایهگذاری از این هم گزندهتر موضوع را جمعبندی کرده است: «۶۰هزار اقتصاددان در ایالات متحده وجود دارند و عده زیادیشان بهطور تمام وقت استخدام هستند تا تلاش کنند رکود و نرخ بهره را پیشبینی کنند، چنانچه توان این را داشتند که در این سلسله پیشبینیهایشان تنها دو بار با موفقیت این کار را انجام دهند تا حالا باید همهشان میلیونر میشدند درحالیکه تا آنجا که من میدانم اغلب هنوز در استخدام هستند و مجبورند به ما چیزکی بگویند.»
مساله این است که متخصصان و خبرگان از این افسارگسیختگی لذت میبرند بیآنکه برایشان پیامدی داشته باشد. اگر به صورت شانسی به هدف بزنند از اینکه سر زبانها بیفتند و پیشنهادهای مشاوره و چاپ و نشر دریافت کنند، لذت خواهند برد. اگر هم کلا اوضاع بازار را اشتباه پیشبینی کنند حتی از حیث مالی یا اعتبار و وجههشان با هیچ جریمهای روبهرو نیستند. چنین سناریوی دو سر بردی اغلب تهییجشان میکند تا جایی که بتوانند بیمحابا به بیان پیشگوییهایشان بپردازند. مسلما هرچه پیشگوییهای بیشتری تولید کنند بهطور تصادفی تعداد پیشگویی درست بیشتری هم خواهند داشت. شاید وضعیت آرمانی این بود که میشد نوعی صندوق پیشگویی درست کرد که برای هر پیشگویی هزار دلار نزد صندوق میسپردند. اگر پیشبینیشان درست بود سپرده و بهرهاش را پس میگرفتند و در غیر این صورت سپردهشان صرف خیریه میشد.با این اوصاف چه چیزی پیشبینیپذیر است و چه چیزی نیست؟ برخی موارد ساده هستند و در مقابل هرچه یک سیستم پیچیدهتر میشود و بازه زمانی طولانیتر، چشمانداز آینده نیز مبهمتر خواهد بود. پیشبینی گرمایش زمین، قیمت نفت، یا نرخ بهره تقریبا غیرممکن هستند. اختراعات و ابداعات بهکلی غیرقابل پیشبینی هستند چرا که اگر میدانستیم در آینده قرار است چه جور فناوری اختراع شود خب همین حالا اختراعش کرده بودیم.بنابراین در رویارویی با پیشبینیها بسیار نقادانه عمل کنید. من که هر وقت موردی را میشنوم فارغ از اینکه چقدر ناامیدکننده باشد خودم را وادار میکنم که به آن لبخندی بزنم. بعد از خودم دو سوال میپرسم. اول اینکه انگیزههای متخصص پیشبینیکننده چه چیزهایی است؟ اگر کارمند است چنانچه پشت هم اشتباه پیشبینی کند، کارش را از دست خواهد داد؟ یا اینکه یک استاد اعظم خودخوانده است که گذران زندگیاش از طریق کتابها و مقالاتش است؟ نوع آخر پیشگوها مورد توجه بیشتری از سوی رسانهها هستند. سوال بعدیام این است که نرخ موفقیت پیشگوییهای او چه اندازه است؟ در پنج سال گذشته چه تعداد پیشگویی کرده است؟ گذشته از این چه تعداد از پیشگوییهایش درست بوده و چه تعداد نادرست؟ این اطلاعات حیاتی هستند و معمولا گزارش نمیشوند. من از رسانهها تقاضا میکنم که هیچ پیشبینی را بدون بیان سوابق گوینده آن منتشر نکنند. در اینجا این جمله از تونی بلر نخستوزیر اسبق بریتانیا را نقل میکنم: «من پیشبینی نمیکنم و هرگز نکردهام و نخواهم کرد.»
بنابر آنچه کانمن در کتاب خود اشاره میکند: «روانشناسی «شهود دقیق» هیچ شعبده و جادویی در دل خود ندارد.» «اغلب ما در اولین کلمهای که از یک مکالمه تلفنی میشنویم لحن عصبانیت را درک میکنیم یا وقتی وارد اتاقی میشویم شستمان خبردار میشود که موضوع صحبت بودهایم واکنش نشان میدهیم. رمز و راز توانمندیهای شهودی روزمره ما کمتر از آنچه یک آتشنشان کارکشته یا پزشک حاذق در خشت خام میبینند نیست. فقط این توانمندیها متداولتر هستند.» او در کتابش به تحقیق هربرت سیمون3 اشاره میکند و موضوع را این طور توضیح میدهد: «او کسی بود که استادان شطرنج را مورد مطالعه قرار داد و نشان داد آنها پس از هزاران ساعت تمرین به این توان میرسند که مهرههای زمین شطرنج را بهگونهای متفاوت از ما ببینند.» شما بیقراری سیمون را نسبت به افسانهپردازیهایی که درخصوص شهود خبرگان صورت گرفته در این نوشته او احساس میکنید: «موقعیت علامتی میفرستد که به یک خبره امکان دسترسی به اطلاعات ذخیرهشده در حافظهاش را میدهد و این اطلاعات پاسخ مساله را ایجاد میکنند. «شهود» چیزی بیشتر یا چیزی کمتر از «شناخت»4 نیست.»«ما هرگز از اینکه یک کودک دو ساله به یک سگ نگاه کند و بگوید: «هاپو» شگفتزده نمیشویم چرا که به معجزه کودکان در یادگیری شناخت و نامگذاری اشیا خو گرفتهایم. نکتهای که سیمون به آن اشاره میکند این است که معجزه شهود خبرگان دارای همین ویژگیها است. شهود معتبر وقتی ساخته و پرداخته میشود که صاحب آن شهود یاد گرفته است عناصری از موقعیت جدید را که برای او آشنا است بشناسد و به گونهای درخور و مناسب آن موقعیت کنش نشان دهد. یک قضاوت و نتیجهگیری شهودی خوب، همانطور که «هاپو» به ذهن کودک متبادر میشود، به ذهن فرد خبره خطور میکند.» راز دست یافتن به چنین قضاوتها و تصمیمها و البته پیشبینیهای شهودی ناب در یک چیز است: «ممارست». درحالیکه بسیاری از افرادی که فاقد ممارست کافی هستند بهدنبال «میانبر»هایی برای دست یافتن به این مهارتند که راهش البته به گمراهی است. در نتیجه این نکته را نیز در برخورد و تشخیص پیشبینیهای سره از ناسره لحاظ کنید.
و در نهایت تا رسیدن به چنین مهارتی همان رویکرد تونی بلر را در پیش بگیرید و پیشبینی را کنار بگذارید.
پینوشتها:
۱- Philip Tetlock
۲- John Kenneth Galbraith
۳- Herbert Simon
۴- recognition
ارسال نظر