چرا وقتی بخشی از راهحل نیستیم لاجرم بخشی از مسالهایم
جانبداری حاصل از تغافل۱
نویسنده: rolf dobelli مترجم: محمدرضا معادیخواه* بخش هفتم شما دو کوهنورد را در یک یخچال طبیعی همراهی میکنید. اولی میلغزد و در یک شکاف میافتد، اگر شما به دنبال کمک بروید ممکن است زنده بماند، اما این کار را نمیکنید و او جان خود را از دست میدهد. دومین کوهنورد را به درهای تنگ و عمیق هل میدهید و او میمیرد. کدامیک از این دو کار عذاب وجدان بیشتری برای شما خواهد داشت؟
وقتی به موضوع منطقی نگاه کنیم، روشن است که هر دو کار به یک اندازه شایسته ملامت هستند، چرا که باعث مرگ دوست و همراه شما شدهاند. اما باز هم چیزی هست که وادارمان میکند وزن کمتری برای فاجعهبار بودن کار «منفعلانه» اول قائل باشیم. همین احساس را «جانبداری حاصل از تغافل» مینامند و وقتی سر و کلهاش پیدا میشود که انجام دادن یا ندادن یک کار منجر به نتایج دردناک یکسانی میشوند. در چنین شرایطی تمایل داریم انجام ندادن را بر انجام دادن یک کار ترجیح بدهیم و انگار در این صورت دردسر کمتری خواهیم داشت.
فرض کنید معاون سازمان دولتی غذا و دارو هستید و باید درخصوص تایید داروی یک بیماری مرگآور تصمیم بگیرید. دارو عوارض جانبی مرگباری دارد و ۲۰ درصد از بیماران را درجا میکشد اما جان ۸۰ درصد بیماران را در زمان کوتاهی نجات میدهد. تصمیمتان چه خواهد بود؟
بسیاری از تایید دارو شانه خالی خواهندکرد. برای آنها تن دادن به تصمیمی که یکپنجم افراد را از بین میبرد بدتر از آن است که در بهبود و نجات جان ۸۰ درصد از بیماران با شکست روبهرو شوند. چنین تصمیمی ناموجه و مثالی تمامعیار از جانبداری حاصل از تغافل است. حالا فرض کنیم که شما نسبت به این نوع جانبداری هوشیار هستید و تصمیم میگیرید که دارو را از روی منطق و عقل تایید کنید. احسنت بر شما.
اما با مرگ نخستین بیمار چه رخ خواهد داد؟ طوفان رسانهها بهراه خواهد افتاد و خیلی زود از کار بیکار خواهید شد. بهعنوان خدمتگزار مردم یا یک سیاستمدار هنگامی به نحو احسن کارتان را انجام دادهاید که خود را به غفلت بزنید و حتی کمی هم به پدیده همیشه در صحنه جانبداری حاصل از تغافل پر و بال بدهید.
پروندههای حقوقی نشان میدهند که چقدر این اعوجاج اخلاقی در جوامع ریشه دواندهاست.
همین طرز فکر میتواند رفتار والدین در قبال واکسیناسیون را توضیح دهد. اینکه آنها احساس میکنند بهرغم آنکه واکسیناسیون، فرزندانشان را در مقابل خطر ابتلا به بیماریها مصون میکند، واکسینه نکردن بچهها امری کاملا پذیرفته شده است و پیگیری نمیشود. بهطور قطع، خطر بسیار ناچیزی هم وجود دارد که با تزریق واکسن هم فرزندشان به بیماری مبتلا شود، با این حال باز هم واکسیناسیون معقول خواهدبود. این کار نهتنها بچههای خودمان که جامعه را نیز ایمنی میبخشد.
فردی که در مقابل بیماری مصون باشد، هرگز باعث انتقال بیماری به جامعه نیز نخواهدبود. اگر یکی از این بچههای واکسینه نشده به بیماری مبتلا شود ما میتوانیم والدینش را به آسیب زدن به او متهم کنیم. اما نکته اینجا است که این بیعملی عمدی در مقابل اینکه والدین از روی قصد فرزندشان را به بیماری آلوده کرده باشند کمتر به چشم میآید و در ذهنمان بار تقصیر کمتری را متوجه والدین میکند.
جانبداریهای حاصل از تغافل خود را در این دست توهمات نشان میدهد:
سرمایهگذاران در قبال بنگاههایی که تلاشی در ارائه محصول نو نمیکنند اغماض و ارفاق بیشتری بهخرج میدهند تا بنگاههایی که محصول بنجل تولید میکنند، در صورتیکه هردو کار بنگاه را به بنبست خواهد کشاند. نفروختن منفعلانه مشتی سهام بیفایده و بدون آینده حس بهتری دارد تا خرید فعالانه یک مشت سهام بد. قرار ندادن فیلتر تصفیه آلاینده روی دودکش یک کارخانه نسبت به برداشتن همان فیلتر بهخاطر مشکلات مالی ترجیح دارد.
اگر خانهای عایقبندی نشود قابل قبولتر است تا اینکه کسی برای تفریح انرژی را هدر دهد. ارائهنکردن اظهارنامه مالیاتی کمتر غیراخلاقی بهنظر میرسد تا دستکاری در اسناد مالیاتی. در حالیکه هر دو به یک میزان در کاهش درآمد مالیاتی تاثیرگذارند.
در بخشهای قبلی با جانبداری حاصل از فعالنمایی آشنا شدیم. اما آیا این دو مفهوم در تضاد نیستند؟ نهچندان. فعالنمایی باعث میشود تا ابهام و سردرگمیمان را با بیشفعالی بیفایده تسکین دهیم.
این نوع خطا وقتی خود را نشان میدهد و فعال میشود که اوضاع در هالهای از ابهام قرار دارد و در شرایطی نامطمئن و متناقض قرار داریم.
در مقابل «تغافل» در جایی زمینه رشد و نمو دارد که موضوع بسیار روشن است. میتوانیم با انجام کارهایی مشخص بداقبالیهایی را که پیش روی ما هستند رویگردان کنیم، اما «تغافل» باعث میشود تا درک و آگاهیمان نسبت به آینده آنچنان که باید به ما برای انجام کارهایی که میتوانیم و باید انجام دهیم انگیزه ندهد.
تشخیص و ردیابی «تغافل» کار سادهای نیست. به هر حال فعالیت بیش از بیعملی به چشم میآید. در دهه ۱۹۶۰ جنبش دانشجویی شعار مختصر و مفیدی برای محکوم کردن بیعملی و تغافل سر میداد: «اگر بخشی از حل مساله نیستید، لاجرم قسمتی از خود مسالهاید.» [به قول آلبر کامو: «جنگ همانقدر که زاییده شور و شوق جنگطلبها است، همانقدر هم زاییده نومیدی و بیعملی کسانیاست که از جنگ بیزارند.»]
پاورقی:
۱- Omission Bias
ارسال نظر