مدیریت، چیزی جز اثرگذاری احساسی نیست
نویسنده:Meghan M. Biro مترجم: مریم رضایی منبع: Forbes لیستی از پنج رهبری که آنها را بیش از همه تحسین میکنید تهیه کنید. این پنج نفر میتوانند در حوزه کسبوکار، رسانههای اجتماعی، سیاست، تکنولوژی، علوم پایه یا هر حوزه دیگر باشند. حال از خودتان بپرسید که چرا این افراد مورد پسند شما هستند. این احتمال که دلیل ستودن این افراد توسط شما چیزی بیش از عملکردشان باشد زیاد است. مطمئنا هر شخصی که در این لیست قرار بگیرد، از نظر احساسی بر شما تاثیر گذاشته است.
توانایی تاثیرگذاری بر افراد به طوری که از عقلانیت و منطق فراتر رود، از ویژگیهای رهبران بزرگ است که به ما القا میشود.
توانایی تاثیرگذاری بر افراد به طوری که از عقلانیت و منطق فراتر رود، از ویژگیهای رهبران بزرگ است که به ما القا میشود.
نویسنده:Meghan M. Biro مترجم: مریم رضایی منبع: Forbes لیستی از پنج رهبری که آنها را بیش از همه تحسین میکنید تهیه کنید. این پنج نفر میتوانند در حوزه کسبوکار، رسانههای اجتماعی، سیاست، تکنولوژی، علوم پایه یا هر حوزه دیگر باشند. حال از خودتان بپرسید که چرا این افراد مورد پسند شما هستند. این احتمال که دلیل ستودن این افراد توسط شما چیزی بیش از عملکردشان باشد زیاد است. مطمئنا هر شخصی که در این لیست قرار بگیرد، از نظر احساسی بر شما تاثیر گذاشته است.
توانایی تاثیرگذاری بر افراد به طوری که از عقلانیت و منطق فراتر رود، از ویژگیهای رهبران بزرگ است که به ما القا میشود.
حال این سوال مطرح میشود که آیا توانایی تاثیرگذاری و الهامبخشی به افراد آموختنی است؟ هم بله و هم خیر. واقعیت این است که هر کسی توانایی مدیریت و رهبری را ندارد و هیچ جایگزینی برای استعداد ذاتی وجود ندارد. در حقیقت من در دنیای کسبوکار و سر و کار داشتن با کارمندان، بیشتر به این واقعیت پیبردهام. اما برای کسانی که ذاتا ستاره به دنیا نیامدهاند (که اغلب ما اینگونه هستیم)، مهارتهای رهبری و مدیریتی میتواند اکتسابی، قابل شکلدهی و قابل توسعه باشد.
در اینجا تعدادی از این ابزارهای اکتسابی را که میتواند به مدیر شدن افراد کمک کند، معرفی میکنیم:
هوش احساسی: مدیران بزرگ احساس کارمندان را دریافت میکنند و توانایی تشخیص نیازها و تمایلات آنها را بدون اینکه در مورد آن صحبت کنند دارند. این توانایی باعث میشود در مورد این نیازها و برای برطرف کردن آنها با کارمندانشان گفتوگو کنند. وقتی کارمندی احساس میکند مدیرش او را درک کرده و با او همدردی میکند، واکنش نشان داده و رابطه متقابلی بین آنها شکل میگیرد.
یادگیری مداوم: در دنیا هیچ انسانی وجود ندارد که همه چیز را بداند. کنجکاوی و تمایل سیرنشدنی برای انجام بهتر کارها از نشانههای مدیران بزرگ است. اینگونه افراد به ندرت از وضعیت موجود رضایت دارند و از اطلاعات تازه و دادههای جدید استقبال میکنند. این کار همان سرمایهگذاری روی خود است.
متناسبسازی: مدیران بزرگ به هر چالش با نگاه تازهای واکنش نشان میدهند. آنها میدانند چیزی که در یک موقعیت کاربرد داشت، در موقعیت دیگر بیفایده است. قبل از هر اقدامی، مطمئن باشید جزئیات و شرایط خاص هر موقعیت را میشناسید و اقداماتتان را متناسب با آن تنظیم کنید.
کنار کشیدن: خیلیها فکر میکنند رهبری به معنی کنترل کردن همه چیز است، اما حقیقت این است که مدیران بزرگ موضوعی را القا میکنند و سپس از مسیر خارج میشوند. آنها میدانند که افراد بااستعداد نیاز ندارند که مدیران دائم بر کار آنها نظارت کنند. مدیریت صحیح به معنای نفوذ، راهنمایی و حمایت است، نه کنترل کردن همه چیز. بنابراین کار خود را به عنوان یک مدیر انجام دهید و سپس خود را کنار بکشید تا کارمندان مسیر خود را پیدا کنند.
صداقت: ما دائما اخباری را در مورد اینکه مدیری اعتبار خود را به دلیل عدم صداقتش از دست داده میشنویم. این اتفاق معمولا به این دلیل رخ میدهد که برخی مدیران سعی میکنند هر چیزی را بسنجند، چون هراس دارند برای آن چیزی که هستند از سوی دیگران پذیرفته نشوند، اما ما در دوره شفافیت محض زندگی میکنیم که این موضوع برای داشتن صداقت همیشگی کافی است، چون ماموریت و انگیزههای شما به واسطه رفتارتان فاش میشود. اهمیت این موضوع حتی فراتر هم میرود. صداقت، سازمان شما را ارتقا میدهد. اگر به عنوان مدیری صادق شهرت دارید، انتقال اخبار بد و مواجه شدن با چالشهای سخت برای شما آسانتر خواهد بود. از خودتان بپرسید که آیا از اعماق قلبتان الهامبخش کارمندان هستید؟
مهربانی و احترام: نادانی و تکبر، قاتلان مدیریت خوب و نیز نشاندهنده تزلزل هستند. رفتار با دیگران بر اساس اصل اولیه احترام گذاشتن از ویژگیهای اساسی مدیریت است، البته افرادی هم هستند که ثابت میکنند لایق احترام نیستند و باید با آنها برخورد شود، اما معروف بودن به مهربانی، صداقت و احترام، کار را برای شما آسانتر میکند.
همکاری و تعامل: کار و شغل هر فردی به زندگی او پیوند خورده است. هر چقدر سازمان شما بیشتر بتواند به افراد نزدیک شود، به نتایج خارقالعادهتری میرسید. این یعنی تا جایی که میتوانید استراتژیها، اهداف و چالشهای سازمان را مطرح کنید و به اشتراک بگذارید. این کار حس عضوی از سازمان بودن را در افراد ایجاد میکند و بار دیگر نشانه احترام گذاشتن به آنها است. اگر کارمندان حس کنند عضوی از سازمان هستند، از پشت خنجر نمیزنند!
شراکت با کارمندان: همان طور که گفته شد، شغل افراد بخش بزرگی از زندگی آنان است. به نظر میرسد این یک موضوع بدیهی باشد، اما مدیران باید همیشه به آن توجه کنند. سعی کنید اهداف شغلی کارمندانتان را بشناسید و سپس هر کاری که میتوانید انجام دهید تا به آنها در رسیدن به اهدافشان کمک کنید؛ حتی اگر این کمکها باعث شود در نهایت به این نتیجه برسند که میخواهند سازمان را ترک کنند، در این صورت کارمندانی شاد و بهرهور خواهید داشت که با اشتیاق و تعهد کار میکنند و به پیشرفت شرکت شما کمک میکنند.
در نهایت باید گفت مدیریت هم هنر است و هم علم. ابزارهایی که معرفی شد تنها رهنمودهایی کلی هستند و قوانین قطعی محسوب نمیشوند. هر مدیری موظف است شیوه مدیریتی خاص خود را ایجاد کند. اگر میخواهید در یک سطح احساسی به کارمندانتان نزدیک شوید، از ابزارهای نام برده شده به عنوان بخشی از سلاحهایی که در اختیار دارید، استفاده کنید.
ارسال نظر