پیشبینی ناپذیر
قوهای سیاه
نویسنده: نسیم نیکلاس طالب ترجمه و تلخیص: امیرحسین میرابوطالبی بخش سوم متخصصان و «کتهای خالی» ناتوانی در پیشبینی وقایع «بیگانه» به صورت ضمنی بر ناتوانی ما در پیشبینی مسیر تاریخ دلالت دارد که شاهد آن هم سهم این وقایع پیشبینی نشده در میان اتفاقات تاریخی است. اما ما چنان رفتار میکنیم انگار که قادریم رویدادهای تاریخی را پیشبینی کنیم یا حتی بدتر از آن انگار که قادریم مسیر تاریخ را تغییر دهیم. ما دورنمای سی ساله از کسری بودجه تامین اجتماعی و قیمتهای نفت ارائه میدهیم، ولی در واقعیت قادر نیستیم این ارقام را حتی برای تابستان بعد نیز پیشبینی کنیم.
نویسنده: نسیم نیکلاس طالب ترجمه و تلخیص: امیرحسین میرابوطالبی بخش سوم متخصصان و «کتهای خالی» ناتوانی در پیشبینی وقایع «بیگانه» به صورت ضمنی بر ناتوانی ما در پیشبینی مسیر تاریخ دلالت دارد که شاهد آن هم سهم این وقایع پیشبینی نشده در میان اتفاقات تاریخی است.
اما ما چنان رفتار میکنیم انگار که قادریم رویدادهای تاریخی را پیشبینی کنیم یا حتی بدتر از آن انگار که قادریم مسیر تاریخ را تغییر دهیم. ما دورنمای سی ساله از کسری بودجه تامین اجتماعی و قیمتهای نفت ارائه میدهیم، ولی در واقعیت قادر نیستیم این ارقام را حتی برای تابستان بعد نیز پیشبینی کنیم. خطاهای پیشبینی در رابطه با رویدادهای اقتصادی و سیاسی آنچنان شدید و وسیع است که هر بار نگاهی به اسناد گذشته در رابطه با پیشبینیهای انجام گرفته در این حوزهها میکنم، مجبور میشوم از خودم نیشگونی بگیرم تا مطمئن شوم خواب نیستم! آنچه حیرتآور است نه حجم خطاهای پیشبینی، بلکه نا آگاهی ما از وجود این خطاها است. این خطاها زمانی که جان انسانها در میان باشد، برای مثال در جنگها، آزاردهندهتر هم میشوند. به دلیل همین جهل نسبت به زنجیرههای سببی میان سیاست و عمل، ممکن است دقیقا قوهای سیاه را نشانه گیری کنیم مثل بچهای که بدون اینکه نتیجه را بداند مواد شیمیایی مختلفی را که در آزمایشگاه در اختیارش گذاشتهاند با هم ترکیب میکند.
از این ناتوانی افراد در پیشبینی مباحث مرتبط با قوهای سیاه که اغلب با کمبود آگاهی نسبت به وجود خود این ناتوانی نیز همراه است، میتوان دریافت که بسیاری از افرادی که نام متخصص را بر آنها نهاده ایم اصلا مناسب چنین نامی نیستند. شواهد تجربی حاصل از اقدامات این افراد نشان میدهد که در مسائلی که برایش نسخه پیچیده اند چیزی بیش از افراد عادی نمیدانند. شاید تنها برتری آنها نسبت به افراد عادی، توضیح شیوای مسائل یا تواناییشان برای گیج کردن دیگران با استفاده از مدلهای پیچیده ریاضی باشد.
قوهای سیاه غیرقابل پیشبینی هستند، تنها کاری که ما میتوانیم انجام دهیم این است که خود را با وجودشان تطبیق دهیم (به جای اینکه بخواهیم سادهلوحانه پیشبینیشان کنیم). اقدامات بسیاری است که با تمرکز روی ضد دانش یا آنچه که نمیدانیم میتوان انجام داد. در میان بسیاری از نکات مثبت دیگر، شما میتوانید طوری خود را آماده کنید که با هرچه بیشتر قرار دادن خود در معرض قوهای سیاه غیرقابل پیشبینی (گونه مثبتشان) هر چه بیشتر از آنها بهره مند شوید. همانند بازدهی نامتناسب و غیر قابل انتظاری که در بعضی زمینهها (مثل اکتشافات علمی یا سرمایه گذاریهای مخاطرهآمیز) از ناحیهای نامعلوم به دست میآید. این مساله کاملا با آنچه خِرَد علوم اجتماعی نامیده میشود در تضاد است. در ادامه خواهیم دید که تقریبا هیچ اکتشاف و هیچ تکنولوژی مهمی را نمیتوان یافت که طبق برنامه و طرح قبلی به وقوع پیوسته باشد، آنها فقط قوهای سیاه بودهاند و بس. استراتژی مخترعان و کارآفرینان به این صورت است که هر چه کمتر به برنامه ریزی از بالا به پایین متکی باشند و تمرکز خود را روی تشخیص و دریافت فرصتهایی بگذارند که گهگاه آشکار میشود. با این
توضیحات، من هم با پیروان مارکس و هم آدام اسمیت مخالفم: اگر بازارهای آزاد مفید فایده واقع میشوند به این دلیل است که به واسطه آزمون و خطا به افراد اجازه میدهند خوش شانس باشند، نه اینکه به خاطر مهارتهایشان به آنها پاداش یا «انگیزه» میدهند. پس استراتژی درست این خواهد بود که تا جایی که امکان دارد دست به تغییر و تعدیلات لازم بزنیم و تلاش کنیم هر چقدر که ممکن است فرصتهای «قوی سیاه» نصیب خود کنیم.
یادگرفتن یادگیری
مانع انسانی دیگری را که وجود دارد میتوان به تمرکز بیش از حد روی آنچه میدانیم مربوط دانست: ما مایلیم که جزئیات را بدانیم و نه کلیات را.
از ۱۱ سپتامبر چه چیزی دستگیر افراد شد؟ آیا آنها آموختند که بعضی رویدادها، به سبب حرکتشناسیشان، کاملا خارج از حوزه پیشبینی پذیری قرار دارند؟ خیر. آیا به نقص درونی خِرَد متعارف پی بردند؟ خیر. برداشت آنها از این موضوع به دریافت قواعدی جزئی برای اجتناب از تروریستها و همچنین ساختمانهای بلند محدود میشود. در این رابطه بسیاری این موضوع را اینچنین توجیه میکنند که آنچه مهم است، برداشتن گامهای ملموس است که در زندگی عادی به کار آید و نه تفکر و نظریه پردازی در رابطه با دانش. داستان «دیوار مژینو» (Maginot Line) به خوبی نشانگر آن است که تا چه اندازه عادت کردهایم جزئینگر باشیم. فرانسویها پس از جنگ جهانی اول دیواری بر سر مسیری که آلمانها معمولا از آنجا حمله میکردند ساختند تا از حمله دوباره آنها جلوگیری کند. اما هیتلر (تقریبا) بی هیچ زحمتی آن را دور زد! بله تنها کاری که او کرد این بود که با طی مسافتی بیشتر این دیوار را دور زد. در این مثال فرانسویها دانش آموختگانی بسیار خوب از تاریخ بوده، اما بیش از حد روی یک نقطه جزئی تمرکز کردهاند.
ما به صورت خودبهخود یاد نمیگیریم که ما یاد نمیگیریم که یاد نمیگیریم. مساله از ساختار ذهنی ما نشات میگیرد: ما هیچگاه قوانین پشت اتفاقات را یاد نمیگیریم، بلکه فقط و فقط حقایقی را که تحت این قوانین شکل میگیرند درمییابیم. اما در مقابل به نظر میرسد که ما در فهم قوانین حاکمه (مانند این قانون که ما تمایل داریم که قوانین را نیاموزیم) چندان خوب عمل نمیکنیم. در این کتاب سعی میکنیم که جزئیات را نادیده بگیریم و این کار را هم با اشتیاقی شدید انجام خواهیم داد.
چرا؟ در اینجا همانطور که دستور کار من در ادامه این کتاب نیز هست، هم باید خِرَد متعارف را دگرگون ساخت و هم باید نشان داد که این خِرَد تا چه اندازه برای دنیای مدرن پیچیده و روز به روز بازگشتی تر ما نامناسب است.۱
اما سوالی عمیق تر در اینجا پیش میآید: ذهن ما برای چه ساخته شده است؟ آن طور به نظر میآید که انگار ما دستورالعمل اشتباهی برای استفاده از آن داریم. به نظر نمیرسد که ذهنهای ما برای تفکر و تفسیر ساخته شده باشند، که اگر این چنین بود امروز اوضاعمان به مراتب بهتر از این بود، اما از طرفی در آن صورت ما امروز اینجا نبودیم و منی وجود نداشتم که بخواهم در این باره توضیح دهم - احتمالا در آن صورت زمانی که اجداد متفکرم مشغول فکر در مورد این مسائل بودند شیر آنها را میخورد! ادر نظر داشته باشید که فکر کردن اغلب زمان بر و همراه با اتلاف شدید انرژی است همین طور به یاد داشته باشید که پیشینیان ما صدها میلیون سال به عنوان پستاندارانی بدون قوه تفکر زندگی کردهاند و همین طور در دورهای از تاریخ خود که از این قوه بهره بردهایم آن را صرف مسائلی بسیار دور از اهمیت کردهایم. شواهد بیانگر آن است که ما خیلی کمتر از آنچه تصور میکنیم فکر میکنیم- البته به غیر از زمانی که خود به همین موضوع فکر میکنیم!
پاورقی:
۱- بازگشتی (Recursive) در اینجا به این معنی است که دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم دارای دورهای بازگشتی رو به افزایش است، این روند باعث میشود که اتفاقات خود منجر به اتفاقاتی دیگر شوند (مثل اینکه افراد کتابی را میخرند به این دلیل که دیگران آن را خریدهاند) و در نهایت منجر به ایجاد اثراتی میشود..... ما در محیطی زندگی میکنیم که اطلاعات با سرعتی به شدت زیاد در جریانند و این باعث میشود که آن همه گیری که اشاره شد شتاب بگیرد. به علاوه اتفاقات میتوانند به این دلیل حادث شوند که قرار نبوده حادث شوند. (قدرت تفسیر ما برای جهانی با نظام علت و معلولی به مراتب سادهتر و روند آرام تر حرکت اطلاعات ساخته شده است.) در .... که زندگی سیاسی اقتصادی به مراتب سادهتر بوده است، این شکل از اتفاقات تصادفی به این حد شایع نبوده است.
ارسال نظر