مدیریت شرکتهای مادر و چالشهای آن
نویسندگان:ساسان قاسمی، میلاد کوچکیان* در دنیای کسبوکار سرشار از چالش، پیچیدگی و با شرایط حساس محیطی امروزکه به طور فزایندهای روبه تغییر وتحول است، سازمانها وشرکتها نیز به عنوان یکی از ساختارهای مهم اجتماعی از این موج به دور نبوده و برای بقا و ادامه فعالیت در صنعت و کسبوکار نیازمند همسو کردن خود از طریق تجدید ساختارخود با این دگرگونیها و تغییر پارادایمهای محیطی هستند. در این میان، موضوع ادغام و گروهی شدن بنگاهها و کسبوکارها درقالب شرکتهای مادر (هلدینگ) به منظوراستفاده بهینه از توانمندیهای بنگاهها و واحدهای زیرمجموعه، افزایش کارآیی و اثربخشی مدیریت، انعطافپذیری درمقابل پارادایمهای نوظهور در محیط رقابتی،کاهش هزینه، ارزش آفرینی، همچنین بهره گیری از مزیتهای رقابتی و تمرکز بر شایستگیهای محوری و مصونسازی سرمایهگذاری فعالیتهای خودمطرح میشود.
نویسندگان:ساسان قاسمی، میلاد کوچکیان* در دنیای کسبوکار سرشار از چالش، پیچیدگی و با شرایط حساس محیطی امروزکه به طور فزایندهای روبه تغییر وتحول است، سازمانها وشرکتها نیز به عنوان یکی از ساختارهای مهم اجتماعی از این موج به دور نبوده و برای بقا و ادامه فعالیت در صنعت و کسبوکار نیازمند همسو کردن خود از طریق تجدید ساختارخود با این دگرگونیها و تغییر پارادایمهای محیطی هستند.
در این میان، موضوع ادغام و گروهی شدن بنگاهها و کسبوکارها درقالب شرکتهای مادر (هلدینگ) به منظوراستفاده بهینه از توانمندیهای بنگاهها و واحدهای زیرمجموعه، افزایش کارآیی و اثربخشی مدیریت، انعطافپذیری درمقابل پارادایمهای نوظهور در محیط رقابتی،کاهش هزینه،
ارزش آفرینی، همچنین بهره گیری از مزیتهای رقابتی و تمرکز بر شایستگیهای محوری و مصونسازی سرمایهگذاری فعالیتهای خودمطرح میشود.
به طور کلی شرکت مادر به گروهی از شرکتها که در آنها یک شرکت مالکیت واداره یا فقط اداره کلیه شرکتها را برعهده داشته باشد اطلاق میشود.
به شرکتهای زیرمجموعه شرکت مادر که سازمان مالکیت سهام بیش از ۵۰ درصد آن را دارد، شرکتهای تابعه یا فرعی و شرکتهای زیرمجموعه که سازمان مالکیت سهام کمتر از ۵۰ درصد آن را دارد، شرکتهای تحت پوشش یا وابسته میگویند.
از عمر شرکتهای مادر در ایران مدت زیادی نمیگذرد و به عبارتی یک موضوع جدید در کشور میباشدکه در قانون برنامه سوم توسعه اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی کشور (۱۳۸۳- ۱۳۷۹) در فصل دوم مربوط به سازماندهی شرکتهای دولتی به ایجاد شرکتهای مادر به منظور سازماندهی و استفاده مطلوب از امکانات شرکتها، افزایش بازدهی و بهرهوری، اداره مطلوب شرکتها و فراهم آوردن زمینه واگذاری شرکتهایی که ادامه فعالیت آنها دربخش دولتی غیرضروری است، اهتمام ورزیدند.
از آنجایی که سازمانهای مادر در رشتههای مختلف کسب وکار فعالیت میکنند و با واحدها و فرآیندهای گوناگونی سروکاردارند، برنامهریزی، کنترل وهدایت شرکتهای زیرمجموعه این شرکتها در راستای استراتژیها و اهداف کلی شرکت مادر از اهمیت خاصی برخوردار است، در نتیجه طراحی و پیادهسازی فرآیندهای استراتژیک به عنوان یک گام اساسی در اداره شرکتهای مادر نقش مهمی را ایفا میکنند.
یکی از بزرگترین چالشهای پیش روی شرکتهای مادر در ایران تصمیم گیری در خصوص نحوه مدیریت شرکتها و واحدهای کسبوکار زیرمجموعه شرکت مادر است، به گونهای که بیشترین ارزش افزایی را برای شرکت مادر به همراه داشته باشند. نحوه مدیریت شرکتهای زیرمجموعه شرکتهای مادر را میتوان به سه دسته کلی تقسیم کرد:
۱- برنامهریزی استراتژیک
۲-کنترل مالی
۳-کنترل استراتژیک
در مدیریت به روش برنامهریزی استراتژیک، شرکت مادر خود را مغز متفکر وشرکتهای زیرمجموعه را اجراکنندگان محض قلمداد میکند. به این صورت که وظیفه تعیین خطمشیها و استراتژیهای کلان شرکتهای زیرمجموعه بر عهده شرکت مادر است. شرکت مادر به دلیل نوپا بودن واحدهای زیرمجموعه خود در موضوع برنامهریزی و عدم بلوغ کافی آنها در زمینه تعیین اهداف و استراتژیها، این وظیفه را خود به عهده میگیرد و واحدهای زیرمجموعه وظیفه اجرای استراتژیها و اقدامات خود را بر عهده دارند. معمولا شرکتهای مادر، برای واحدی از زیرمجموعههای خود از این روش مدیریت استفاده میکنند که یا واحد زیرمجموعه دارای عملکرد پایینی باشد یا در تحلیل چرخه عمر، در مرحله تکوین قرار داشته باشد یا به عبارتی یک شرکت نوپا و تازه تاسیس باشد. به هر حال شرکت مادر بار این ضعف شرکت
زیرمجموعه اش را باید به دوش بکشد و برنامهریزیهای لازم را برای آن انجام دهد.
در مدل کنترل مالی، امور مالی شرکتها به طور کامل به عهده خودشان است و چنانچه نتوانند ارزش آفرینی کنند از شرکت مادر کنارگذاشته میشوند. در این روش به زبان ساده این طور میتوان بیان کرد که شاخصها و اهداف کمی شده مالی، بزرگترین و اصلیترین معیارهای بقای واحد و ارزیابی عملکرد آن خواهد بود. در این سبک مدیریت، تفویض اختیار در سطح بالایی اعمال میشود و تقریبا همه وظایف بر عهده شرکت زیرمجموعه شرکت مادر است.
در سبک کنترل استراتژیک حالت تعادلی بین دوسبک قبلی به وجود میآید به طوری که مشارکت بین شرکت مادر و شرکتهای زیرمجموعه به وجود میآید. از آنجایی که مدیران شرکتهای زیرمجموعه اشراف وآگاهی بیشتری در رابطه با نقاط ضعف وقدرت خود در حوزه کسبوکار، سرمایهگذاری وهزینههای شرکت، منابع انسانی و کارکنان و مشتریان و به طور کلی فعالیتهای سطح عملیاتی شرکت دارند، باید که این اطلاعات را به مدیران ارشد شرکت مادر جهت تایید نهایی ارائه دهند تا برای برنامهریزی ودستیابی به اهداف کلی شرکت مادر مدنظر
قرارگیرند.
هنر شرکت مادر، انتخاب مناسبترین نوع مدیریت برای واحدهای زیرمجموعه خود است، به عبارت دیگر شرکت مادر باید در خصوص اینکه کدام سبک از مدیریتهای سه گانه معرفی شده بر اساس شرایط شرکت زیرمجموعه مناسب است، تصمیمگیری کند. نکته بسیار مهم در مدیریت شرکتهای مادر درک مفهوم ارزش آفرینی است. شرکتهای مادر خصوصیات خود را حول بینش مشخصی تبیین میکنند و تمامی منابع خود را حول این بینش سازماندهی کرده ودر نهایت محور تجاری مشخصی را برای خود تعریف میکنند و تلاش دارند در خارج از آن تا حد امکان سرمایهگذاری نکنند. در این صورت میزان تصمیمگیریها کنترل و هدایت شده و در نگرش و ایجاد انگیزه در مدیران ستاد در شرکتهای زیرمجموعه تاثیرگذار خواهد بود. در راستای این استراتژیها با ایجاد یک فرهنگ سازمانی قوی و مشارکتی پویا میتوان فعالیتهای هم افزایی را میان شرکتهای زیرمجموعه و شرکت مادر گسترش داد و این امر بدون داشتن رویکرد مدیریت استراتژیک و جاریسازی آن در شرکت مادر و شرکتهای زیرمجموعه محقق نمیشود.
بر اساس مطالب پیش گفت تصور میشود که به هر حال شرکت مادری که از مدل مبتنی بر مدیریت استراتژیک استفاده کند، در پیشبرد کسبوکارهای خود موفق خواهد بود، اما متاسفانه در عمل این طور نیست و چالشهای بسیار زیادی بر سر راه شرکتهای مادر برای پیادهسازی مدیریت مبتنی بر استراتژی وجود دارد. در ادامه به بیان مهمترین این چالشها بر اساس مراحل فرآیند مدیریت استراتژیک در شرکتهای مادر میپردازیم:
فاز طرحریزی و سازماندهی
در این مرحله از فرآیند مدیریت استراتژیک شرکت مادر، نوع مدیریت شرکتهای زیرمجموعه مشخص میشود و نوع حاکمیت شرکتها و روابط آنها با شرکت مادر تعیین میشود و خط مشیهای کلی در خصوص مدیریت واحدهای زیرمجموعه مشخص میگردد. عدم موفقیت شرکتها در این مرحله از این ناشی میشود که مدیران ارشد شرکتهای مادر، ۱۰ درصد از وقت خود را صرف فعالیتهای مرتبط با نظام برنامهریزی و تعیین روابط و سازماندهی و تعیین اهداف و استراتژیهای کلان در شرکت میکنند. این در حالی است که شرط اصلی و اساسی در موفقیت نظامهای مدیریتی، تعهد مدیر ارشد شرکت به اجرای این نظامها است. به این معنی که مدیریت ارشد باید شخصا نتایج و دستاوردهای استراتژیک را درک و نیاز به استقرار آن را احساس کند.
فاز تدوین استراتژی
در این مرحله بر اساس اهداف و استراتژیهای کلان تعیین شده و خط مشیهای اصلی، استراتژیهای واحدهایی زیرمجموعه شرکت مادر تدوین میشود و بر این اساس اهداف استراتژیک و شاخصها تعیین شده و نقشه استراتژی شرکت تدوین میشود. عدم اتصال استراتژیهای تدوین شده به برنامههای عملیاتی و پروژههای واحدهای زیرمجموعه شرکت، از چالشهای بزرگ شرکتها و از دلایل عدم موفقیت آنها در این فاز است. به این صورت که بعضا همسویی لازم بین این موارد جهت پیشرفت استراتژیهای شرکت مادر وجود ندارد.
فاز اجرا و ارزیابی استراتژی
در این مرحله اجرای استراتژیها مورد ارزیابی قرار میگیرد. چالش اصلی در این مرحله کمبود توانایی شرکتها در برقراری رابطه علت و معلولی میان تحقق اهداف استراتژیک و کمی شده در نقشه استراتژی و پیشرفت استراتژیها است به این معنی که اجرای استراتژیها و میزان پیشرفت آنها قابل ردیابی است ولی اینکه این پیشرفت یا عدم پیشرفت مربوط به کدام عملیات و اهداف واحدها است مشخص نیست.
(info@ala.ir)*
ارسال نظر