مدیریت زنجیره تامین
مسوولیتی جدید برای شرکتهای منابع طبیعی
در سراسر جهان، شرکتهای منابع طبیعی مانند نفتوگاز، محصولات چوبی، مواد شیمیایی اولیه و بسیاری از مواد معدنی با بیثباتی بیسابقهای در عرضهوتقاضا روبهرو هستند.
مترجم: نفیسه هاشمخانی
در سراسر جهان، شرکتهای منابع طبیعی مانند نفتوگاز، محصولات چوبی، مواد شیمیایی اولیه و بسیاری از مواد معدنی با بیثباتی بیسابقهای در عرضهوتقاضا روبهرو هستند. پیشبینی شده جمعیت جهان تا سال ۲۰۵۰ به ۹ میلیارد نفر میرسد و بازارها نیز در همین ابعاد گسترش مییابند، اما به دلیل آشفتگی اقتصادی، تغییر سریع فنآوری و امکان همیشگی ایجاد اشباع یا کمبود در صنایع تامین مواد اولیه، هیچ تضمینی وجود ندارد که همگام با روندی که پیشتر ذکر شد قیمت مواد خام نیز افزایش یابد بهعلاوه همیشه نگرانی اینکه رشد تقاضا بر محیطزیست چه تاثیری دارد، وجود دارد.
این موضوع نشان میدهد که باید شیوه مدیریتی اینگونه شرکتها از روش قدیمی به شیوهای جدید و کاربردی تغییر یابد. اکنون اکثر مدیران فکر میکنند که تنها وظیفه استخراج یا تولید مواد اولیه را برعهده دارند و پس از آن مشتریان باید تصمیم بگیرند که چگونه از آنها استفاده کنند. این شیوه تفکر آنها را به اینجا میرساند که روند کاری مشابه داشته باشند و فرصتی برای نوآوری و تمایز یافتن از رقبا نیابند.
مدیران منابع مستلزم تفکری استراتژیک درباره منابع اولیه طبیعی، از زمان استخراج تا زمان پایان استفاده از آنها استفاده از آنها هستند. متاسفانه در اکثر صنایع این نوع از مدیریت وجود ندارد. در شیوه جدید مدیران باید تفکر کوتاهمدت خود را به بلندمدت تغییر دهند. با این روش، وابستگیهای متقابل و پیچیدهای که میان سیستم منابعطبیعی متفاوت وجود دارد آشکار میشود و زمینه ترویج نوآوری و کسب منافع اقتصادی و زیستمحیطی فراهم میشود. شرکتی را تصور کنید که این مدل جدید را پذیرفته. این شرکت به عنوان تولیدکننده مواد اولیه که حلقه آغازین زنجیره قیمتگذاری محصولات محسوب میشود، جدا از کار مستقیم با مواد اولیه که در مراحل اولیه جزو وظایف آن است، میتواند تخصصها و راهحلهای خود را در اختیار مشتریانش قرار دهد و از این طریق به آنها برای صرفهجویی در هزینهها، کاهش ضایعات و بهبود خدمات کمک کند. تخصص گسترش یافته در این مرحله میتواند منجر به کاهش تاثیرات مخرب بر محیطزیست شود. برای موفقیت در این زمینه، مدیریت منابع نیاز به مدلی مشارکتگرا دارد که در آن تولیدکننده و مصرفکننده مواد خام به یک نسبت به نوآوری در محصولات و روند تولید آنها علاقه دارند. تولیدکنندگان به مصرفکنندگان خود کمک میکنند به صرفهجویی در هزینهها و ابداعات تکنولوژیک در سراسر زنجیره تولید دستیابند و درنتیجه میتوانند محصول را با قیمت نهایی کمی بالاتر بفروشند بدون اینکه از ارائه قیمتهای پایینتر توسط رقبا نگران باشند. البته این مدل زمانی خوب کار میکند که بین دو گروه ذکر شده اعتماد کافی وجود داشتهباشد. تعداد فزایندهای از شرکتهای تولیدکننده و مصرفکننده منابع طبیعی به ارزشهای بالقوه این رویکرد پیبردهاند. برای مثال Air Canada شرکت هواپیمایی ملی کانادا است که از یکسو رقابت با حاملان مسافر ارزان و از سوی دیگر فشار افزایش بهای سوخت در این شرکت باعث بهبود چشمگیر در عملکرد آن شد. در این میان این شرکت باید راههایی برای جایگزینی یا بهبود شیوههای مدیریتی که مانع سودآوری است (و از گذشته در آن رواج داشته) مییافت. از طرفی ممکن بود با مالیات مربوط به قانون محدودیت تولید گازهای گلخانهای مواجهشود. طرحی که توسط اتحادیه بازرگانی اروپا تصویب شده است. برای این منظور این شرکت هواپیمایی بخشی را ایجاد کرد که در آن بهطور متمرکز روشهای دستیابی به صرفهجویی در سوخت و کاهش انتشار کربن بررسی میشد و به این نتیجه رسیدند که استفاده از سوختهای جایگزین میتواند روشی مناسب در این راستا باشد. مدیران شرکتهای هواپیمایی معتقدند همکاری با تولیدکنندگان اولیه این سوختها برای یافتن راهحلهای اقتصادی و زیستمحیطی میتواند به لحاظ مالی برای آنان سودمند باشد و از این طریق کمتر در معرض نوسانات ناشی از تغییرات قیمت سوخت قرار میگیرند.
رهبران کسبوکار اغلب سعی در اتخاذ این شیوه تفکر دارند، اما آنها دریافتهاند که نمیتوانند این کار را به تنهایی انجام دهند این روند تنها در صورتی تکمیل میشود که تمرکز مدیران تنها معطوف به داخل شرکت خود نباشد، بلکه به تمام شبکهای که در ایجاد آن دخیل بوده (شامل تولیدکنندگان، تامینکنندگان و مشتریان) توجه کنند و هزینههای تحقیق و توسعه خود را افزایش دهند. در اینجا است که اهمیت نقش سیاستگذاران دولتی اهمیت مییابد. رهبران کشورهای تولیدکننده منابع اولیه همچون کانادا، آمریکا، استرالیا و برزیل فرصت فوقالعادهای برای ارتقای مدیریت منابع خود دارند آنها میتوانند با تشکیل شرکتهای چند ملیتی به تحقیقات مشترک، توزیع محصولات در بازاری بزرگتر و بازاریابی بپردازند. رهبران پیشگام در این حوزه فهمیدهاند که مزایای اقتصادی و زیستمحیطی از طریق همکاری میان تولیدکنندگان منابع اولیه در داخل سرزمینشان میتواند منجر به ایجاد دانش و فنآوریهای باارزش برای صادر به سایر نقاط جهان شود. برای مثال، تجربه هلند در زمینه ساخت خاکریز سد و بندرگاه به یک صنعت ملی تبدیل شده است و بیش از ۲۰۰۰ شرکت مهندسی هلندی در این حوزه وجود دارد که به صادرات تخصصهای خود به دبی، نیواورلئان و سایر کشورهای نزدیک آب میپردازند. این روش امکان حجم بالای مشارکت میان عرضهکنندگان و مصرفکنندگان منابع اولیه برای ایجاد یک مدل جدید کسبوکار را ممکن میسازد.
هرچه آگاهی ما از تصویر بزرگی که تمام آن قابل دیدن نیست بیشتر باشد تسلط ما در اداره امور افزایش مییابد و تعامل نتیجهبخش سیاستگذاران، تولیدکنندگان و مصرفکنندگان با سایر ذینفعان کلیدی مانند جوامع محلی و سیاستمداران مردمی و در راس آن رییسجمهور را ممکن میسازد. وقتی در اوایل سال ۲۰۱۲ شروع به نوشتن این مطلب کردیم، باراک اوباما درخواست کمپانی ترانس کانادا برای پروژه Keystone XL که نفت کانادا را به اوکلاهما و تگزاس انتقال میداد به دلیل نگرانی از تاثیر مخرب آن بر محیطزیست به تاخیر انداخت. مذاکرات نتیجهبخش در این زمینه وقتی شدت یافت که اوباما به حمایت از ساختوساز سریع بخش جنوبی خطوط لوله انتقال نفت از اوکلاهما به سمت خلیج مکزیک پرداخت. مذاکراتی نظیر این در بسیاری موارد مشابه وجود دارد که در تمام آنها وجود تعاملی نزدیک میان طرفین لازم است تا بتوانند با همفکری راهحلهای ممکن را بیابند در واقع این بعد از قضیه به اندازه علم مهندسی مربوط به ساخت خطوط انتقال نفت وقتگیر و پر هزینه است و در اینجا است که اهمیت مدیریت منابع آشکار میشود و به تقسیم مسوولیتها و حفاظت از محیطزیست میپردازد.
ارسال نظر