در حالی که نخستین امواج خودکارسازی بیشترین اثر خود را بر کارگران یقه آبی گذاشت، انقلاب جدیدی که با تغییر ساختار شرکت‌ها همراه بود، رده‌های میانی آنها را تحت تاثیر خود قرار داد و ثبات اقتصادی و امنیت مهم‌ترین گروه سیاسی در جامعه آمریکا یعنی طبقه متوسط را تهدید کرد. جدیدترین قربانیان تغییر ساختار در شهرک‌های ثروتمند زندگی می‌کنند و از مشاغل مدیریتی که حقوق سالانه ۶ رقمی داشت، کنار گذاشته شده‌اند. چند سال قبل، دیدن مردی سفیدپوست در سن چهل یا پنجاه سالگی در حیاط خانه یا قدم زدن با سگی در خیابان‌های شهرک در نیمروز عجیب می‌نمود. امروزه، هزاران مدیر متوسط بیکار خانه‌نشین شده‌اند و منتظر زنگ تلفنی هستند که شغلی به آنها پیشنهاد شود. برای بسیاری، آن تلفنی که چشم به راهش هستند، هرگز زده نمی‌شود.

اخیرا، مجله وال استریت ژورنال شرح مختصری از بیکاران جدید در شهرک‌ها نوشته است. جان پارکر که در شهرک ثروتمندی در جاده اصلی فیلادلفیا زندگی می‌کند، کارش را در جریان بازسازی شرکت آی بی ام از دست داد. ماه‌ها در خانه شش خوابه خود گوشه‌نشین شده بود و تاریخچه سوابق شغلی‌اش را چاپ می‌کرد و در روزنامه‌ها دنبال کار می‌گشت.

پارکر می‌گوید: «ابتدا حتی نمی‌خواستم در ساعات کار، از خانه بیرون روم.» مدیر چهل و سه ساله می‌گوید می‌ترسید مبادا «همسایگانش او را ببینند و از دیدن اینکه هاکی بازی می‌کنم تعجب کنند.» یک روز صدای بلند تصادفی را شنید و به خارج از خانه دوید. دسته‌ای از کارگران مشغول صاف کردن پیاده‌رو بودن. نگاهی به اطراف کرد و از دیدن دو تن از دوستانش در آنجا یکه خورد. پارکر گفت: «به هم طوری زل زده بودیم گویی به هم می‌گفتیم ساعت دو بعدازظهر است و هیچ‌کدام سر کار نیستیم!» انزوای پارکر به این صورت پایان یافت.

آن کاژداز، کتابدار، می‌گوید متوجه شده بود که سه سال پیش مردان جاافتاده‌ای وسط روز به کتابخانه می‌آمدند. معمولا مطالب تجاری می‌خواندند یا دنبال نشریه National Business Nو Employment Weekly می‌گشتند. آن کاژداز می‌گوید: «اوایل همگی باکت و شلوار و کروات زده به کتابخانه می‌آمدند اما بعد از مدتی، ژولیده و نامرتب شده بودند و گاهی از ترسشان که هرگز کار مجددی نیابند، صحبت می‌کردند.»

شمار فزاینده‌ای از بیکاران به‌طور کلی تسلیم شدند. برخی خانه‌نشین شدند و در اتاق‌های تاریک با پرده‌های کشیده، بخش اعظم وقت خود را می‌گذراندند و تلویزیون تماشا می‌کردند. عده‌ای به کارهای روزمره خانه‌داری چسبیدند، بچه‌ها را به مدرسه و فعالیت‌های فوق برنامه می‌بردند و به خانه باز می‌گرداندند. عده‌ای داوطلبانه مربی و مراقب شدند.

پارکر جزء طبقه‌بندی جدید جمعیت‌شناسی است که «رده‌های متوسط در حال زوال» نامیده می‌شود. در دهه ۱۹۸۰، بیش از ۵/۱ میلیون شغل مدیریتی رده‌های متوسط حذف شد. در دهه ۱۹۹۰، مدیران بالاتر از رده‌های میانی در این طبقه‌بندی گنجانده شدند. پیتر دراکر می‌گوید که قشر مدیریت «احساس می‌کند که با آنها مانند بردگان در حراج برده رفتار می‌شود.» بسیاری از آنها امکان کمی برای یافتن شغلی مشابه با همان مزایا دارند. کسانی که کاری پیدا می‌کنند اغلب به کاهش فاحش دستمزد و رتبه شغلی خود تن می‌دهند. اخیرا جری اسکات، یکی از شرکت‌کنندگان در جلسات «مدیران دستخوش تحول» شغل جدیدی را با ۴۵ درصد کاهش حقوق پیدا کرده است.

عده‌ای از آنها به شغل‌های موقت در شرکت‌هایی مانند

H & R Block تن داده‌اند و اظهارنامه مالیاتی خود را برای دستمزدی معادل ۵ دلار در ساعت پر می‌کنند.

با تغییر ساختار شرکت‌ها در سراسر آمریکا، شغل‌هایی که درآمد متوسط دارند در حال ناپدید شدن هستند. ده‌ها هزار خانواده که در مناطق شهرک‌نشین بزرگراه‌های کشور زندگی می‌کنند، علامت «به فروش می‌رسد» را روی پرچین جلوی در خانه خود نصب کرده‌اند؛ آنان اموال خود را می‌فروشند و چمدان‌های خود را می‌بندند. برای نخستین بار پس از «رکود عظیم»، این قربانیان تولید انعطاف‌پذیر، خودکارسازی و رقابت بازار جهانی، از نردبان درآمد پایین آمده‌اند.

بنا به گزارش اداره سرشماری، تعداد آمریکایی‌هایی که درآمدی متوسط داشته‌اند، از ۷۱ درصد جمعیت در سال ۱۹۶۹ به کمتر از ۶۳ درصد در ابتدای دهه ۱۹۹۰ کاهش یافته است.

اگر زنان شوهردار طبقه متوسط در دهه گذشته وارد بازار نیروی کار نمی‌شدند، زوال این طبقه به مراتب گسترده‌تر می‌بود. در ابتدای دهه ۱۹۸۰، در بسیاری از خانواده‌ها، زنان در خانه می‌ماندند و سرکار نمی‌رفتند. تا پایان آن دهه، در ۷/۴۵ درصد از تمام زوج‌های ازدواج کرده، هم زن و هم شوهر کار می‌کردند تا خانواده خود را بگردانند و فقط در ۵/۳۳ درصد از زوج‌ها یک نفر کار می‌کرد. آمارها نشان می‌دهد که حقوق فرد مزدبگیر در سراسر دهه ۱۹۸۰ کاهش داشته است.

اگر خانواده‌ها درآمدهای اضافی نداشتند، بسیاری از دایره طبقه متوسط به بیرون رانده می‌شدند. تا سال ۱۹۸۹ حتی درآمدهای اضافی خانواده نیز برای جبران کاهش دستمزد حقوق‌بگیران کافی نبود. درآمد خانواده متوسط آمریکایی از ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۰، ۲ درصد کاهش داشت.

افول بخت و اقبال طبقه متوسط آمریکا در میان فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌ها چشمگیرتر از هر جای دیگری بوده است. از ۱۹۸۷ تا ۱۹۹۱، دستمزد واقعی کسانی که فارغ‌التحصیل دانشگاه بودند، ۱/۳ درصد سقوط کرد.

سابقا فارغ‌التحصیلان دانشگاه شغل‌های سطوح مدیریت را در اقتصاد آمریکا اشغال کرده بودند؛ دستاوردهای جدید تکنولوژی و رویه‌های تغییر ساختار همین مشاغل را نیز محو کرده است. بیش از ۳۵ درصد از فارغ‌التحصیلان اخیر دانشگاه‌ها ناگزیر شده‌اند به مشاغلی تن دهند که مستلزم مدرک دانشگاهی نیست، این نسبت در مقایسه با پنج سال قبل ۱۵ درصد

بیشتر شده است. بنا به آماری که موسسه پژوهشی استخدام فارغ‌التحصیلان دانشگاه وابسته به دانشگاه ایالتی میشیگان ارائه داده، اینک بازار کار برای فارغ‌التحصیلان دانشگاه از جنگ جهانی دوم به بعد در بدترین وضعیت خود قراردارد. شرکت‌ها فارغ‌التحصیلان دانشگاه را در سطحی نازل استخدام‌ می‌کنند. مشاغلی که در دسترس است به شدت مورد رقابت است.

امری نامعمول نیست که هزاران فارغ‌التحصیل دانشگاهی برای یک پست خالی درخواست کار دهند. با توجه به اینکه ۵۰۰ شرکت برگزیده مجله فورچون از نیروی کار خود می‌کاهند و به سرعت مدیریت سیلیکونی را جایگزین مدیریت انسانی می‌کنند، دورنمای (شغلی) برای بسیاری از فارغ‌التحصیلان دانشگاهی که آرزوی آن را داشتند تا بخشی از طبقه متوسط در حال زوال شوند، تیره و تار است.

منبع: کتاب پایان کار، ترجمه حسن مرتضوی، انتشارات کتاب آمه