یک ستاره محلی یا یک رهبر بینالمللی؟
سازمان درونداینترنشنال برای اینکه ورود مدیر جدید بخش تولید محصول بینالمللی را به سمت جدیدش تبریک بگوید، تصمیم گرفته بود او را به یک رستوران محلی چینی در پاریس دعوت کند.
سریما نازاریان
سازمان درونداینترنشنال برای اینکه ورود مدیر جدید بخش تولید محصول بینالمللی را به سمت جدیدش تبریک بگوید، تصمیم گرفته بود او را به یک رستوران محلی چینی در پاریس دعوت کند. یانگ جیانگو در ذهن خودش از دستاورد بزرگی که کسب کرده بود احساس افتخار میکرد. مدیرعامل سازمان، آلن دروند، یانگ را به سه ستاره در حال رشد دیگر ترجیح داده بود؛ چرا که او دانش فنی داشت که به جادوگری میمانست و نیز دانش بسیار گستردهای از بازارهای آسیایی داشت.
یانگ اطمینان داشت که او میتواند ایدههای بسیار خوبی به سازمان بدهد. از آنجایی که هنوز هیچ سازمان محلی یا بینالمللی یک بخش بزرگ از بازار آسیا در تولید این گونه محصولات را به دست نیاورده بود، رقابت بسیار داغ بود. یانگ اولین چینی بود که انتخاب شده بود که مدیریت یک بخش بزرگ در صنعت لوازم آرایشی را به دست بگیرد. صدای مدیر عامل، یانگ را از افکارش بیرون آورد: «ما همه بسیار خوشحالیم که امروز شما را کنار خود میبینیم و مشتاقیم ببینیم شما چهایدههای جدیدی برای سازمان دارید.» یانگ کمی اخم کرد و ناگهان گفت که او میخواهد قبل از جلسه هفته بعد مدیران با مدیرعامل صحبتی داشته باشد.
آلن هم با این درخواست موافقت کرد و به یاد آورد زمانی که داشت نظرات افراد در مورد یانگ را میشنید، یکی از نظرات رایج این بود که خواندن افکار او کار سادهای نیست. او ترجیح میدهد کارتهایش را برای کسی رو نکند.
زنده باد تفاوت
روز بعد، یانگ در دفترش نشسته بود و فشاری که رویش بود را به خوبی احساس میکرد. بعد از چند دهه نرخ رشد دو رقمیدر بازار، بازار رو به نزول بود. خریداران وفادار یکی از عطرهای به خصوص سازمان، اینسوسیانس دیگر داشتند پیر میشدند. بدتراینکه بازار اروپا و آمریکای شمالی رو به رکود بود و بهترین تواناییهای سازمان در بازارهای رو به رشدی مانند چین و برخی کشورهای آسیایی دیگر بود که آنها هم بوهای غربی را بسیار تند میدانستند. فروش در آمریکای لاتین هم پایین بود. دروند در سائوپائولو یک آزمایشگاه جدید تاسیس کرده بود، ولی به نظر میرسید که برزیلیها هنوز هم برندهای بزرگ را ترجیح میدادند. دروند یک سازمان خانوادگی بود که بدون شک به فرانسوی بودنش میبالید. این را میشد از جعبهایفل مانند عطرهای اینسوسیانس متوجه شد.
در همین زمان صدای در زدن افکار او را به هم ریخت. ایوز ساراس، معاون بازارهای روبهرشد پشت در بود. بسیاری از همکاران گمان کرده بودند کهایوز به جای یانگ سمت معاون ارشد را به دست خواهد آورد. او یک فرد با اعتماد به نفس و خوش مشرب بود، بسیار وفادار بود و یک رهبر بسیار خوب به شمار میرفت و علاوه بر همهاینها بسیار فرانسوی بود.
دو کاندید دیگر برای نقش یانگ، الیس، معاون بازاریابی برای مراقبت از پوست و آنتونی، مدیر کل بخش تولید آب معدنی سازمان بودند، ولی در نهایت یانگاین سمت را به دست آورده بود.
ایوز گفت: «من فکر میکنم که ما میتوانیم برای محصولات خوشبوکننده هوا از یک اسانس آسیایی استفاده کنیم. من دارم به یک شمع قرمز زیبا در یک پس زمینه با طراحی قرمز رنگ طرحهای چینی فکر میکنم. نام محصول را هم چاینویز میگذاریم. به نظرت همسرت این را میخرد؟»
یانگ گفت: «این کاملا به بوی شمع بستگی دارد، ولی احتمالا نه. شاید زنان آمریکایی عاشق این شمع شوند، ولی فکر نکنم زنان چینی از شمع فرانسوی که بخواهد فرهنگ چین را نشان بدهد زیاد خوششان بیاید. همسر خودت یک شمع شبیه بطری مشروب که روی آن نوشته باشد فرانسه را میخرد؟»
«این کاملا به بوی آن بستگی دارد. منظورت را فهمیدم.»
یانگ با ابروهای بالا برده ایوز را نگاه کرد و او هم احساس کرد که باید دفتر را ترک کند. او کمی ناراحت شده بود که یانگ هیچ تلاشی برای شنیدن نظرات او در مورد بازار غرب که هنوز هم بخش بزرگی از بازار را تشکیل میداد نکرده بود.
وقتیایوز در را بست، یانگ با خودش فکر کرد که باید به دختر خواهرش لین زنگ بزند. او یک فارغالتحصیل جوان از مدرسه مدیریت بود که حالا در یک سمت مدیریتی در یک سازمان «های تک» در پکن مشغول به کار بود و به نظر یک نمونه خوب از بازار هدف دروند میرسید. او تلفن را برداشت و با او تماس گرفت.
زمانی که از لین به شیوههای مختلف پرسید که او و دوستانش در یک عطر به دنبال چه چیزی هستند، او جواب داد «یک بوی سبک و تمیز» و زمانی که اوایدهایوز را با لین در میان گذاشته بود، او جواب داده بود: «بعدش هم حتما میخواهند شمعی با بوی کاری بسازند و آن را در هند بفروشند؟ این کار توهینآمیز است.»
هفته بعد، یک روز قبل از جلسه مدیران، آلن یانگ و رقبای قبلی او را به نهار دعوت کرد که با هم راجع بهایدههای محصولات جدید صحبت کنند. مدیر عامل از آنتونی راجع به یک فرصت همکاری مشترک با یک برند دیگر پرسید که میتوانست شامل مرطوبکنندهها، ضدآفتابها و کرمهای ضد پیری باشد و دراین کار از همکاری یک متخصص پوست بسیار مشهور پاریسی هم استفاده کنند.
یانگ پرید وسط و گفت: «به نظرتان برای افراد خارج از فرانسه که این فرد را نمیشناسند هم مهم است که او کی باشد؟» همه با تعجب به یانگ نگاه کردند و در ادامه صحبتها او متوجه شد که آلن میخواست کاترین دنو را به عنوان سخنگو برای احیای مجدد عطراینسوسیانس معرفی کند و بعد از آن حتی شاید برندی هم به نام او بزند.
یانگ آه کشید. از زمان ترفیعش او پیشنهادات زیادی از همکارانش برای محصولات جدید دریافت کرده بود و حالا کاترین دنو؟ او نفس عمیقی کشید و گفت: «من ایده دیگری دارم. برای اینکه بین جوانان چینی مطرح شویم، باید از بوهای لطیف، سبک و گلی استفاده کنیم. من مواد شیمیایی پیدا کردهام که میتوانند به تولید این نوع بو کمک کنند.» او همچنین پیشنهاد محصول دیگری را داد که بر مبنای فرهنگ سنتی ژاپنی بود و توضیح داد که او به دنبال بویی میگردد که بتواند بوی گل را در خود داشته باشد، بدون اینکه به آن شدت زیادی بدهد.
ایوز گفت: «و میتوانیم اسمش را ژاردین بگذاریم!»
یانگ سرش را تکان داد و گفت: «اسمش را بوتان میگذاریم.»
آنتونی گفت: «عالی است.»
ولیایوز گفت: «شبیه بوتاکس است، نظرتان راجع به فلور چیست؟»
الیس که شاهد این حرفها بود، متوجه نگاه نگران آلن شد، ولی او نمیدانست که آیا یانگ هم متوجه این نگرانی شده است یا نه.
تقابل فرهنگها
صبح روز بعد، یانگ در حالی که به سمت محل جلسه حرکت میکرد و داشت خودش را آماده میکرد، آنتونی، آلنوایوز را دید که در راهرو با هم صحبت میکنند. آنها زمانی که متوجه حضور او شدند، حرفشان را قطع کردند. او وارد اتاق کنفرانس شد و الیس را دید که به همراه چند نفر دیگر نشسته بودند.
پانزده دقیقه بعد همه در جای خود قرار گرفتند و جلسه شروع شد. آلن به یانگ خوشامد گفت و توضیح داد که اگرچه فروش در چین و سایر کشورهای در حال رشد درصد کمی از فروش کلی را تشکیل میدهد، ولی شانس رشد دراین بازارها خیلی زیاد است و با انداختن نگاه سریعی بهایوز گفت: «ما او را وارد تیم کردیم که به ما در فروش در این بازارها کمک کند. پس بیایید پذیرایایدههای جدید باشیم.»
یانگ شروع به توضیح دادن ایدههایش کرد و به محصولات مراقبت پوستی برای مردان پرداخت. او گفت که فکر میکند سخنگوی مناسب را دارد، یک دونده چینی که مدتی به دلیل آسیب دیدگی در بازی شرکت نکرده است و الان آماده بازگشتن به بازی است و نماد امید و فرصت و آرزو است. ایوز پرسید که آیا کسی در خارج از چین هم او را میشناسد؟
یانگ سوال او را نشنیده گرفت و ادامه داد که فکر میکند شاید بهتر باشد در برزیل روی برخی محصولات شیمیایی کار کنند و تحقیق در بازاراین نوع محصول را در سنگاپور انجام دهند و سپس گفت که سازمان باید یک فوتبالیست برزیلی را برای سخنگویی این محصول جدید انتخاب کنند. الیس گفت که در سال ۲۰۱۴ برزیل میزبان بازیهای جامجهانی است و سازمان میتواند یک اسپانسر بزرگ بازیها باشد.
ایوز گفت: «فکر نمیکنید خیلی سریع پیش میرویم؟ بیایید به الان فکر کنیم. شاید ما به افراد جدید برای سخنگویی نیاز داریم، ولی هنوز نمیدانیم که آیا بازار برای محصولات مراقبت پوستی مردان آمادگی دارد یا نه.»
صحبت به زودی به مسائل مالی کشید و آلن پایان جلسه را زودتر از موعد معمول اعلام کرد که به پروازش برسد. از اعضای تیم تشکر کرد و گفت که از نبود او استفاده کنند و در ده روز آینده بهایده دو یا سه محصول جدید به کمک هم دست یابند و سپس توجهش را به آنتونی جلب کرد که راجع به همان همکاری برند با او صحبت میکرد.
یانگ با خودش فکر کرد که مگر من مدیر محصولات جدید نیستم. پس چرا دراین مورد با من صحبت نمیکند؟ زمانی که او دفتر را ترک کرد، آنتونی، الیس و ایوز گرد هم آمدند که در مورد یانگ با هم صحبت کنند.ایوز گفت: «من درک میکنم که او چرا شغل را به دست آورده است و سعی میکنم همکار خوبی باشم. ولی من و او حتی یک بار هم درباره بازارهای غربی با هم صحبت نکردیم. هر بار من سعی میکنم، او شروع به صحبت کردن درباره بازارهای حاشیهای میکند.»
بیرون مانده
یک هفته بعد، یانگ احساس بیهودگی میکرد. همه تصمیمات استراتژیک بدون حضور او گرفته میشد و او حرفهای «حاشیهای» و «ساده» را میشنید. زمانی هم که راجع بهایدههایش صحبت میکرد هیچ چیزی به جز لبخند تحویل نمیگرفت.
الیس به او گفته بود که از ایدههایش خوشش میآید. ولی او باید سعی کند با دیگران کنار بیاید وایدههای آنها را به سادگی زیر سوال نبرد و کمی سیاست داشته باشد. او داشت همه تلاشش را میکرد، ولی کسی به حرفش توجه نمیکرد.
یانگ کمکم، فکر میکرد که شاید قبول کردن این شغل یک اشتباه بوده است و همان نقش قبلی که در آن میتوانست تصمیمات را خودش بگیرد بهتر بوده است. او حتی فکر کرد که شاید بهتر باشد به سراغ رقبا برود که آنجا پول بیشتری به دست میآورد و از تجربیاتش هم استفاده بهتری میکند.
سوال: آیا یانگ میتواند انتقال مورد نیاز را در خودش انجام دهد؟
منبع: HBR
ارسال نظر